Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (2 milliseconds)
English
Persian
reorganised
سازماندهی مجدد
reorganises
سازماندهی مجدد
reorganising
سازماندهی مجدد
reorganize
سازماندهی مجدد
reorganized
سازماندهی مجدد
reorganizes
سازماندهی مجدد
reorganizing
سازماندهی مجدد
reorganization
سازماندهی مجدد
Search result with all words
garbage
سازماندهی مجدد و حذف فایلهای داده و رکوردهای نالازم . پاک کردن بخشی از حافظه برنامه یا داده اش که استفاده نمیشود
defragmentation
سازماندهی مجدد فایل ها روی شیاری دیسک سخت به صورت پیاپی
Other Matches
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
managements
سازماندهی
management
سازماندهی
deals
سازماندهی کردن
managements
هدایت یا سازماندهی
organizations
تشکیلات سازماندهی
deal
سازماندهی کردن
organisations
تشکیلات سازماندهی
organization
تشکیلات سازماندهی
management
هدایت یا سازماندهی
data set organization
سازماندهی مجموعه داده ها
structure
نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
structures
نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
structuring
نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
planning
سازماندهی نحوه انجام کاری
structures
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structuring
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
databases
روش سازماندهی و ایجاد پایگاه داده ها
database
روش سازماندهی و ایجاد پایگاه داده ها
structure
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
entrepremership
اداره و سازماندهی فعالیتهای تجاری یا مقاطعه کاری
dsorg
Organization Set Data سازماندهی مجموعه داده ها
overhead
کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
coordinate
سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
coordination
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
hierarchical communications system
روش ذخیره سازی و سازماندهی فایلها روی دیسک
HFS
روش ذخیره سازی و سازماندهی فایل ها روی دیسک
minimal tree
درfکه گرههای آن به روش بهینه سازماندهی شده اند تا بیشترین کارایی را داشته باشند
scheduler
برنامهای که استفاده از CPU یا وسایل جانبی را که توسط چندین کاربر اشتراکی هستند را سازماندهی میکند
round
روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
roundest
روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
activity
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activities
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
dp
پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
hypertext
سیستم سازماندهی اطلاعات کلمات مشخص در اتصال متن به متنهای دیگر و نمایش متن پس از انتخاب کلمه
directories
روش سازماندهی فایلهای ذخیره شده روی دیسک دایرکتوری حاوی گروهی از فایل ها یا زیر دایرکتوری ها است
directory
روش سازماندهی فایلهای ذخیره شده روی دیسک دایرکتوری حاوی گروهی از فایل ها یا زیر دایرکتوری ها است
hierarchy
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchies
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
one level address
سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
seconds
مجدد
furthermore
مجدد
renewed
مجدد
further on
مجدد
furthers
مجدد
furthering
مجدد
further
مجدد
second
مجدد
furthered
مجدد
seconded
مجدد
reflorescence
مجدد
seconding
مجدد
reebtry
دخول مجدد
reintegration
استقرار مجدد
reinsurance
بیمه مجدد
reinfection
عفونت مجدد
reebtry
ورود مجدد
recrystallization
تبلور مجدد
redirection
راهنمایی مجدد
reinterpretation
تفسیر مجدد
rededication
تقدیم مجدد
reissue
چاپ مجدد
rededication
اهدا مجدد
republication
انتشار مجدد
reebtry
تملک مجدد
regeneracy
تولید مجدد
recount
شمارش مجدد
reorganization
تشکیلات مجدد
recounted
شمارش مجدد
recounting
شمارش مجدد
rally
اجتماع مجدد
recounts
شمارش مجدد
reenlistment
سربازگیری مجدد
revisit
ملاقات مجدد
revisited
ملاقات مجدد
rallies
اجتماع مجدد
rallied
اجتماع مجدد
revisiting
ملاقات مجدد
revisits
ملاقات مجدد
reformat
فرمت مجدد
reeducation
تربیت مجدد
regelation
انجماد مجدد
reexport
صادرات مجدد
recurrences
رویدادن مجدد
after shrinkage
انقباض مجدد
crossecheck
مقابله مجدد
replenishing
تدارک مجدد
replenishing
پرکردن مجدد
replenishes
تدارک مجدد
replenishes
پرکردن مجدد
replenished
تدارک مجدد
replenished
پرکردن مجدد
reinforcement
وضع مجدد
reproductions
تولید مجدد
reproduction
تولید مجدد
recurrence
رویدادن مجدد
restatements
بیان مجدد
restatement
بیان مجدد
reassurances
اطمینان مجدد
reassurance
اطمینان مجدد
recreations
خلق مجدد
recreation
خلق مجدد
reconditioning
تعمیر مجدد
replenish
تدارک مجدد
replenish
پرکردن مجدد
subdivisions
تقسیم مجدد
recaption
توقیف مجدد
recompile
کامپایل مجدد
reconversion
گرایش مجدد
reconveyance
اعاده مجدد
reconviction
محکومیت مجدد
recoupment
کسب مجدد
reissuing
چاپ مجدد
reissues
چاپ مجدد
reapparition
فهور مجدد
reallocation
تخصیص مجدد
reactivation
فعالیت مجدد
subdivision
تقسیم مجدد
remands
بازداشت مجدد
re attachment
توقیف مجدد
remanding
بازداشت مجدد
re claim
تقاضای مجدد
remanded
بازداشت مجدد
remand
بازداشت مجدد
re establishment
تاسیس مجدد
reissued
چاپ مجدد
reorganised
تشکیلات مجدد
resale
حراج مجدد
repayment
پرداخت مجدد
reloading
بارکردن مجدد
reloading
پر کردن مجدد
repayments
پرداخت مجدد
reloaded
بارکردن مجدد
reloaded
پر کردن مجدد
resupply
اماد مجدد
reload
بارکردن مجدد
reloads
پر کردن مجدد
resurvey
بررسی مجدد
revaluation
ارزیابی مجدد
revaluation
بهاگذاری مجدد
retrials
محاکمه مجدد
retrials
ازمایش مجدد
retrial
محاکمه مجدد
retrial
ازمایش مجدد
readjustments
سازگاری مجدد
readjustment
سازگاری مجدد
reloads
بارکردن مجدد
reload
پر کردن مجدد
reshipment
حمل مجدد
regenerate
تولید مجدد
redraws
رسم مجدد
redrawn
رسم مجدد
redrawing
رسم مجدد
redraw
رسم مجدد
rehearsals
تکرار مجدد
regenerated
تولید مجدد
regenerating
تولید مجدد
redrew
رسم مجدد
rearrangements
ترتیب مجدد
resorption
مکیدن مجدد
reversion
ترجمه مجدد
restart
شروع مجدد
resurgence
طغیان مجدد
redistribution
توزیع مجدد
rearrangement
ترتیب مجدد
repaint
رسم مجدد
regenerates
تولید مجدد
re examination
بازپرسی مجدد
re-runs
نمایش مجدد
re-running
نمایش مجدد
re-run
نمایش مجدد
reporduce
تولید مجدد
re-ran
نمایش مجدد
remarriage
ازدواج مجدد
comebacks
دستیابی مجدد
restoration
استقرار مجدد
reentrance
دخول مجدد
retake
گرفتن مجدد
reoccur
فهور مجدد
re election
انتخاب مجدد
re-election
انتخاب مجدد
retaking
گرفتن مجدد
retakes
گرفتن مجدد
remotion
حرکت مجدد
renascence
زندگی مجدد
renegotiation
مذاکره مجدد
retaken
گرفتن مجدد
comeback
دستیابی مجدد
reorganises
تشکیلات مجدد
reorganising
تشکیلات مجدد
reorganizing
تشکیلات مجدد
reorganize
تشکیلات مجدد
reorganized
تشکیلات مجدد
reorganizes
تشکیلات مجدد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com