Dictiornary-Farsi | سازگاری متقابل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
mutual consistency	سازگاری متقابل


Other Matches

counteroffensive	تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate	اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
counter memorial	یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance	اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
warsaw treaty	پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
pc compatibility	سازگاری با PC
salubrity	سازگاری
salucrity	سازگاری
maladjustment	کژ سازگاری
maladjustments	کژ سازگاری
incompatibility	نا سازگاری
adaptability	سازگاری
consistency	سازگاری
fitness	سازگاری
agreeability	سازگاری
agreeableness	سازگاری
consentaneity	سازگاری
compatibility	سازگاری
accords	:سازگاری
amenity	سازگاری
accord	سازگاری
accorded	:سازگاری
adjustment	سازگاری
adjustments	سازگاری
amenities	سازگاری
accompt	سازگاری توافق
consistence	توافق سازگاری
social adjustment	سازگاری اجتماعی
second wind	سازگاری ثانوی
bell adjustment inventory	پرسشنامه سازگاری بل
consistency	توافق سازگاری
vocational adjustment	سازگاری شغلی
adjustment mechanism	مکانیسم سازگاری
adjustment inventory	پرسشنامه سازگاری
adaptableness	قوه سازگاری
adaptability	توافق سازگاری
consistency check	بررسی سازگاری
readjustment	سازگاری مجدد
rapport	مناسبت سازگاری
upward compatibility	سازگاری بالاگرا
compatibility	سازگاری دمسازی
internal consistency	سازگاری داخلی
readjustments	سازگاری مجدد
harmony of interests	سازگاری منافع
unity	سازش سازگاری
downward compatibility	سازگاری بزیر
software compatible	سازگاری نرم افزاری
software compatability	سازگاری نرم افزاری
adaptive disorder	اختلالات سازگاری [روانشاسی]
adjustment disorder	اختلالات سازگاری [روانشاسی]
counter	متقابل
countered	متقابل
countering	متقابل
interactional	متقابل
reciprocative	متقابل
correspounding	متقابل
interactive	متقابل
reciprocal	متقابل
mutual	متقابل
polar	متقابل
opposing	متقابل
opposed	متقابل
inter play	اثر متقابل
cross bill	شکایت متقابل
cross feed	خورد متقابل
cross action	دعوی متقابل
transconductance	رسانایی متقابل
cross index	شاخص متقابل
cross purpose	قصد متقابل
crossecheck	بررسی متقابل
crosstalk	مکالمه متقابل
grid anode transconductance	رسانایی متقابل
mutual conductance	رسانایی متقابل
counterwork	عمل متقابل
countervailing credit	اعتبار متقابل
counterrevolution	انقلاب متقابل
counter trade	تجارت متقابل
counter transference	انتقال متقابل
counteraction	اقدام متقابل
counterattack	حمله متقابل
counterbid	پیشنهاد متقابل
counterclaim	دعوای متقابل
counterclaim	ادعای متقابل
counterclaim	دعوی متقابل
countermeasure	اقدام متقابل
countermeasures	اقدامات متقابل
cross reference	مراجعه متقابل
eclipsed form	شکل متقابل
counterpoise	وزنه متقابل
countermine	توط ئه متقابل
counterpoise	سیم متقابل
counter purchase	خرید متقابل
interaction curve	خم کنش متقابل
mutual	متقابل یا متقابله
reciprocation	عمل متقابل
interaction	عمل متقابل
set off	دعوی متقابل
interaction	کنش متقابل
interaction	اثر متقابل
interplay	اثر متقابل
transinformation	اگاهی متقابل
recriminations	تهمت متقابل
recriminations	اتهام متقابل
recrimination	تهمت متقابل
counter-measure	اقدام متقابل
counter-measures	اقدام متقابل
recrimination	اتهام متقابل
reciprocal	متقابل معکوس
reciprocal trading	مبادله متقابل
opposite phase	فاز متقابل
intercorrelation	همبستگی متقابل
interdependency	اتکاء متقابل
interrelation	رابطه متقابل
intervisibility	دید متقابل
iteraction	عمل متقابل
logrolling	همکاری متقابل
m	القاگری متقابل
mutual assistance	کمک متقابل
mutual characteristic	مشخصه متقابل
transfer characteristic	مشخصه متقابل
mutual energy	انرژی متقابل
mutual inductance	القاگری متقابل
mutual induction	القای متقابل
mutual relationship	رابطه متقابل
mutual terms	شرایط متقابل
reciprocal	عمل متقابل
cross check	بررسی متقابل
counterpawn	پیاده متقابل
harmonic mean	اعداد متقابل
reciprocity	عمل متقابل
proportional	متقابل یا هماهنگ
countering	ضربت متقابل
cross-references	مراجعه متقابل
cross-reference	ارجاع متقابل
cross-reference	مراجعه متقابل
cross-references	ارجاع متقابل
counter	ضربت متقابل
countered	ضربت متقابل
cross-check	بررسی متقابل
cross-checked	بررسی متقابل
interrelationships	رابطه متقابل
interrelationship	رابطه متقابل
cross-checks	بررسی متقابل
antitype	نوع متقابل
interdependence	اتکاء متقابل
interdependence	وابستگی متقابل
cross-checking	بررسی متقابل
retaliation	عمل متقابل
counter current	جریان متقابل
counter credit	اعتبار متقابل
counter claim	دعوی متقابل
cross reference	ارجاع متقابل
counter offer	عرضه متقابل
counter attraction	کشش متقابل
counter offensive	پدافند متقابل
counter offensive	حمله متقابل
counter gambit	گامبی متقابل
counter offer	پیشنهاد متقابل
counter fire	اتش متقابل
counter propaganda	تبلیغ متقابل
back pressure	فشار متقابل
rebuts	جواب متقابل دادن
intract	عمل متقابل کردن
rebutted	جواب متقابل دادن
intervisibility	قابلیت دید متقابل
riposting	ضربه متقابل زدن
interaction	عکس العمل متقابل
rebuttal	عمل متقابل پس زنی
ripostes	ضربه متقابل زدن
retorts	جواب متقابل تلافی
rebutting	جواب متقابل دادن
counteracting	عمل متقابل کردن
counteracts	عمل متقابل کردن
retaliation	عکس العمل متقابل
riposted	ضربه متقابل زدن
scandinavian defence	دفاع متقابل مرکزی
counteracted	عمل متقابل کردن
counteract	عمل متقابل کردن
repost	ضربه متقابل زدن
retorts	جواب متقابل دادن
riposte	ضربه متقابل زدن
rebut	جواب متقابل دادن
social interaction	کنش متقابل اجتماعی
internecine	کشتار متقابل قاتل
rebuttals	عمل متقابل پس زنی
retort	جواب متقابل دادن
retort	جواب متقابل تلافی
visual interaction	کنش متقابل بصری
counterplay	بازی شطرنج متقابل
differential field winding	سیمپیچ اهنربایی متقابل
crossfertilize	لقاح متقابل کردن
benoni counter gambit	گامبی متقابل بنونی
cross reference table	جدول ارجاع متقابل
coefficient of mutual induction	ضریب القای متقابل
countercheck	سرزنش وتوبیخ متقابل
cross magnetizing	میدان مغناطیسی متقابل
centre counter defence	دفاع متقابل مرکزی
compensation trading	داد و ستد متقابل
counter current principle	اصول جریان متقابل
counter purchase	داد وستد متقابل