Dictiornary-Farsi | ساکن بودن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (14 milliseconds)

English	Persian
dwell	ساکن بودن
dwelled	ساکن بودن
dwells	ساکن بودن


Search result with all words

reside	ساکن بودن مقیم بودن
resided	ساکن بودن مقیم بودن
resides	ساکن بودن مقیم بودن
Other Matches

dead	ساکن
still	ساکن
occupiers	ساکن
habitant	ساکن
quiescent	ساکن
occupier	ساکن
stiller	ساکن
stills	ساکن
slack water	اب ساکن
stilly	ساکن
inmates	ساکن
inmate	ساکن
dweller	ساکن
abider	ساکن
irenic	ساکن
inhabitant	ساکن
waveless	ساکن
statist	ساکن
dwellings	ساکن
dwelling	ساکن
stationary	ساکن
static	ساکن
residing	ساکن
domiciled	ساکن
resident	ساکن
residents	ساکن
lodger	ساکن
denizens	ساکن
stillest	ساکن
denizen	ساکن
occupant	ساکن
lodgers	ساکن
resting	ساکن
abiding	ساکن
occupants	ساکن
inert	ساکن
static charge	برق ساکن
mountaineers	ساکن کوه
staticize	ساکن کردن
stationary bed	بستر ساکن
dwelt	ساکن بود
stationary phase	فاز ساکن
stationary wave	موج ساکن
suburbanite	ساکن حومه
townie	ساکن شهر
sylvan	ساکن جنگل
townies	ساکن شهر
people	ساکن شدن
quietest	ساکن خاموش
peopled	ساکن شدن
peoples	ساکن شدن
quiet	ساکن خاموش
townee	ساکن شهر
peopling	ساکن شدن
woodsy	ساکن جنگل
colonising	ساکن شدن در
to animals	ساکن زمین
static friction	اصطکاک ساکن
calms	ساکت ساکن
denizens	ساکن کردن
denizen	ساکن کردن
breake contact	کنتاکت ساکن
chthonian	ساکن زیرزمین
chthonic	ساکن زیرزمین
dead load	بار ساکن
domiciled in tehran	ساکن تهران
earthling	ساکن جهان
electrostatics	الکتریسیته ساکن
inhabits	ساکن شدن
inhabiting	ساکن شدن
inhabit	ساکن شدن
settles	ساکن کردن
settle	ساکن کردن
bedlamite	ساکن تیمارستان
abhide	ساکن شدن
calming	ساکت ساکن
calmest	ساکت ساکن
calmer	ساکت ساکن
calmed	ساکت ساکن
calm	ساکت ساکن
easterner	ساکن مشرق
easterners	ساکن مشرق
pacific	اقیانوس ساکن
northern	ساکن شمال
Aborigine	ساکن اولیه
freeman	ساکن شهر
freemen	ساکن شهر
pekinese	ساکن شهرپکن
pekineses	ساکن شهرپکن
pekingeses	ساکن شهرپکن
colonizing	ساکن شدن در
colonizes	ساکن شدن در
colonized	ساکن شدن در
lunarian	ساکن ماه
nonresidence	غیر ساکن
nonresidency	غیر ساکن
pelagic	ساکن دریا
rest mass	جرم ساکن
rest position	وضعیت ساکن
rusticate	ساکن ده شدن
seasider	ساکن دریاکنار
silvicolous	ساکن جنگل
sojourner	ساکن موقتی
stagirite	ساکن شهر
standing wave	موج ساکن
state of rest	حالت ساکن
static electricity	برق ساکن
libyan	ساکن لیبی
level point	سطح اب ساکن
colonize	ساکن شدن در
colonises	ساکن شدن در
colonised	ساکن شدن در
abides	ساکن شدن
abided	ساکن شدن
abide	ساکن شدن
hellion	ساکن جهنم
hibernian	ساکن ایرلند
hospitaler	ساکن بیمارستان
idle position	وضعیت ساکن
indwell	ساکن شدن
isthmian	ساکن تنگه
isthmic	ساکن تنگه
levanter	ساکن خاور
levantine	ساکن خاور
static electricity	الکتریسیته ساکن
populates	ساکن شدن
steadies	ساکن شدن
populate	ساکن شدن
populating	ساکن شدن
mountaineer	ساکن کوه
steadiest	ساکن شدن
steady	ساکن شدن
steadying	ساکن شدن
steadied	ساکن شدن
static generator	مولد برق ساکن
rain worm	ساکن زمین دنیوی
standards	قسمت ساکن دستگاه
electro statics	علم برق ساکن
standard	قسمت ساکن دستگاه
statically	در حال ایستاده یا ساکن
slummer	ساکن محلات کثیف
rest mass of the electron	جرم ساکن الکترون
static	وابسته به اجسام ساکن
non-resident corporation [American E]	شرکت غیر ساکن
stanch	ساکن شدن فرونشاندن
to inhabit a house	در خانهای ساکن شدن
boring stay	قسمت ساکن مقابل
teutonize	ساکن المان کردن
riverain	ساکن ساحل رودخانه
pelagian	دریانشین ساکن دریا
exurbanite	ساکن خارج شهر
non-resident company [British E]	شرکت غیر ساکن
low lander	ساکن نواحی پست
sybarite	ساکن شهر سیباریس
static	الکتریسیته ساکن وضعیت ثابت
housing	چارچوب قسمت ساکن دستگاه
green mountain boy	مرد بومی یا ساکن ورمونت
terre tenant	متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
delphic	ساکن معبد دلف یونان
dwell	ساکن شدن زمان توقف
dwelled	ساکن شدن زمان توقف
delphian	ساکن معبد دلف یونان
southeasterner	ساکن نواحی جنوب شرقی
stator	قسمت ساکن موتوریا ژنراتور
electronography	ثبت خواص الکتریسته ساکن
squat	بی اجازه در زمینی ساکن شدن
over housed	ساکن در خانه بی اندازه بزرگ
trolls	غول یا جن ساکن غار وکوه
troll	غول یا جن ساکن غار وکوه
squats	بی اجازه در زمینی ساکن شدن
statics	ایستاشناسی مبحث اجسام ساکن
dwells	ساکن شدن زمان توقف
double housing planner	دستگاه رنده با دو قسمت ساکن
squatting	بی اجازه در زمینی ساکن شدن
squatted	بی اجازه در زمینی ساکن شدن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .	مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate	سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views	د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
solid-state	وسیله ذخیره حافظه با وضعیت ساکن
seminole	قبیله سرخ پوست ساکن فلوریدا
idlest	بی بار شدن در حال سکون ساکن
idles	بی بار شدن در حال سکون ساکن
idled	بی بار شدن در حال سکون ساکن
stand	قسما ساکن دستگاه مقام نوردکاری
yurt	خیمه کروی قرقیزهای ساکن سیبریه
yurta	خیمه کروی قرقیزهای ساکن سیبریه
sylph	روح یا موجود ساکن در هوا جن هوایی
slack water	موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
idle	بی بار شدن در حال سکون ساکن
hydro statics	علم شار وموازنه ابهای ساکن
outnumbers	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom>	مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind	دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds	بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن