Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (7 milliseconds)
English
Persian
GIVE WAY
سبقت آزاد
Other Matches
isolead curve
خط میزان منحنی نقاط هم سبقت در تیراندازی خط نمایش سبقت
linear speed
روش محاسبه سبقت به طریقه خطی سبقت خطی هدف
lead curve
خط منحنی گرفتن سبقت درتیراندازی منحنی سبقت توپ
competitiveness
سبقت جو
antecedence
سبقت
antedate
سبقت
competitive
سبقت جو
antedates
سبقت
precession
سبقت
antedated
سبقت
overtaking
سبقت
transcendence or cy
سبقت
overtaking lane
خط سبقت
precedence
سبقت
grabs
سبقت گرفتن
transcended
سبقت جستن
grab
سبقت گرفتن
one-upmanship
یک قدم سبقت
one upmanship
یک قدم سبقت
transcends
سبقت جستن
grabbed
سبقت گرفتن
transcending
سبقت جستن
lead pursuit
مسیر سبقت
grabbing
سبقت گرفتن
transcend
سبقت جستن
prediction angle
زاویه سبقت
to get the better of
سبقت گرفتن بر
stadia line
خط انحراف سبقت
GIVE WAY
محل سبقت
precess
سبقت گرفتن
outmaneuver
سبقت گرفتن بر
outguess
سبقت جستن
leads and lags
سبقت ها و تاخیرها
lead lag relation
رابطه سبقت
lead angle
زاویه سبقت
lateral tell
سبقت عرضی
get the start of
سبقت جستن بر
forereach
سبقت گرفتن از
outdistancing
سبقت گرفتن بر
outdistances
سبقت گرفتن بر
overtaken
سبقت گرفتن
overtake
سبقت گرفتن
lead
زاویه سبقت
lead
سبقت هادی
leads
زاویه سبقت
leads
سبقت هادی
passant
سبقت گیر
exceeding
سبقت و پیشی
best
سبقت گرفتن
competition
سبقت جوئی
overtakes
سبقت گرفتن
competitions
سبقت جوئی
outdistanced
سبقت گرفتن بر
outdistance
سبقت گرفتن بر
competition
هم چشمی سبقت جویی
competitions
هم چشمی سبقت جویی
overtake
سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtaken
سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtaking vessel
شناوه سبقت گیرنده
overtaking vessel
ناو درحال سبقت
overtakes
سبقت گرفتن بر رد شدن از
anticipate
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
passed
سبقت گرفتن از خطور کردن
anticipates
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
passes
سبقت گرفتن از خطور کردن
anticipating
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
leading line
خط بستن زاویه سبقت به توپ
anticipated
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
pass
سبقت گرفتن از خطور کردن
free-standing
آزاد
freelance
آزاد
overtaking sight distance
مسافت دید برای سبقت گرفتن
one upmanship
سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
one-upmanship
سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
toget the start of one's rival
بررقیبان خود پیشی یا سبقت جستن
prediction mechanism
دستگاه مدبر یا محاسب سبقت هدف
kinetic lead
سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
outfoot
در سرعت سبقت گرفتن بر جلو افتادن از
off duty
<idiom>
دروقت آزاد
In the open air.
در هوای آزاد.
knotless
بافت شل و آزاد
On the free market .
دربازار آزاد
freewheeling
آزاد چرخ
freewheeling
آزاد چرخی
out in the world
در دنیای آزاد
freelancer
پیشه ور آزاد
freer
آزاد کننده
dial tones
بوق آزاد
dial tone
بوق آزاد
let loose
<idiom>
آزاد گذاشتن
outpoint
سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
anticipation
سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
to cut brake or beat a r
گوی سبقت رادر رشتهای ازپیشینیان ربودن
outdoorsy
<adj.>
عاشق هوای آزاد
advisory control
کنترل آزاد هواپیما
supplier at arm's length
فروشنده آزاد
[اقتصاد]
algebraic language
زبان با مفاد آزاد
vacancy
موقعیت شغلی آزاد
freewheeling
دارای چرخک آزاد
To release someone. To set someone free
کسی را آزاد کردن .
To emancipate a slave.
برده ای را آزاد کردن
absolute
آزاد از قیود فکری
drawing tools
خط و رسم آزاد است
fixie bicycle
[fixie , one-gear bike without brakes]
دوچرخه تک دنده
[با چرخ آزاد]
freewheel
[overrunning clutch ]
چرخ آزاد
[فناوری مکانیک]
to retain a freelancer
استخدام کردن پیشه ور آزاد
Free pree (trade,port).
مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
glasnost
سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
independent
آزاد یا کنترل شده توسط کسی
Open to the publice.
ورود برای عموم آزاد است
fixed-gear bicycle
دوچرخه دنده ثابت
[بدون چرخ آزاد]
admission is free to all
ورود برای همه یا همگان آزاد است
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
Freemason
[استاد کار بنای آزاد در اتحادیه معماران]
freedom
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
click
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clears
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearest
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clicks
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicked
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clearer
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
seen fire
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
blast
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blasts
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
deallocate
آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
clicks
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
contentions
سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
contention
سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
click
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
lazy lines
سفیدک
[رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out.
خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
set loose
<idiom>
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to release
آزاد کردن
[رها کردن ]
[از زندان]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
fragmentation
حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
pile
گوشت فرش
[قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
public
آزاد برای استفاده همگانی , ساخته شده برای استفاده همگانی
predicting interval
فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
plaiting
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com