Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (10 milliseconds)
English	Persian
joint	ستاد مشترک
joint staff	ستاد مشترک
Search result with all words
jcs	رئیس ستاد مشترک
joint chief of staff	رئیس ستاد مشترک
Other Matches
combined staff	ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
integrated staff	ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
headquarters	ستاد
general staff	ستاد کل
combined staff	ستاد مرکب
supreme commander's staff	ستاد کل ارتش
staff officer	افسر ستاد
staffed	1- ستاد 2- کارکنان
staff	قسمت ستاد
staff	1- ستاد 2- کارکنان
brigade headquarters	ستاد تیپ
Chiefs of Staff	رئیس ستاد
Chief of Staff	رئیس ستاد
brigade staff	ستاد تیپ
vice chief of staff	دستیاررئیس ستاد
special staff	ستاد تخصصی
staffed	قسمت ستاد
GHQ	ستاد عمومی
integrated staff	ستاد توام
general staff	ستاد عمومی
general staff	ستاد ارتش
duty officer	افسرمداومتکار ستاد
directing staff	ستاد هادی
army staff	ستاد نظامی
officer on duty	افسرنگهبان ستاد
conducting staff	ستاد هادی
staffs	1- ستاد 2- کارکنان
staffs	قسمت ستاد
personal staff	ستاد شخصی
operational headquarters	ستاد عملیاتی
army staff	ستاد نیروی زمینی
assistant chief of staff	معاون رئیس ستاد
army general staff	ستاد عمومی ارتش
staff	پرسنل ستاد ستادی
GHQ	مخفف ستاد مرکزی
staffed	پرسنل ستاد ستادی
directing staff	ستاد هدایت کننده
personal staff	ستاد خصوصی فرمانده
conducting staff	ستاد هدایت کننده
jcs	رئیس ستاد ارتش
staffs	پرسنل ستاد ستادی
duty officer	افسر نگهبان ستاد
joint chief of staff	رئیس ستاد ارتش
supreme commander's staff	ستاد عالی ارتش
vice chief of staff	جانشین رئیس ستاد
planning staff	ستاد طرح ریزی کننده
staffs	چوب پرچم ستاد ارتش
staff	چوب پرچم ستاد ارتش
staffed	چوب پرچم ستاد ارتش
general staff college	دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
combined communication board	هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
staff	مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staffs	مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staffed	مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
reconstitution site	قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
participants	مشترک
participant	مشترک
party line	خط مشترک
party lines	خط مشترک
conjoint	مشترک
common user	مشترک
intercommon	حق مشترک
commonality	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
held in common	مشترک
commonalities	مشترک
senses	حس مشترک
sense	حس مشترک
sensed	حس مشترک
commonest	مشترک
commoners	مشترک
common	مشترک
subscribers	مشترک
subscriber	مشترک
joint	مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
mutual interests	منافع مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
common trait	ویژگی مشترک
mutual debts	دیون مشترک
factor	عامل مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
common multiple	مضرب مشترک
common progarm	برنامه مشترک
common storage	حافظه مشترک
co-operation	همکاری مشترک
common wall	دیوار مشترک
common wealth	مشترک المنافع
rachis	دیرک مشترک
commonweal	مشترک المنافع
party parpet	جانپناه مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
complex fraction	برخه مشترک
concerted action	عمل مشترک
common language	زبان مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint command	یکان مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint shares	سهام مشترک
coefficient	عامل مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
joint supply	عرضه مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint products	محصولات مشترک
coefficients	عامل مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
joint force	نیروی مشترک
joint exercise	مانور مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint account	حساب مشترک
intersection	فصل مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
halvers	نیمه مشترک
line termination circuit	اتصال مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
cooperation	همکاری مشترک
collaboration	همکاری مشترک
common	مشترک اشتراکی
intersections	فصل مشترک
joint zone	منطقه مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
jointly owned property	مال مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
party lines	مرز مشترک
party walls	دیوار مشترک
party wall	دیوار مشترک
commonwealth	مشترک المنافع
commonwealths	مشترک المنافع
common fraction	مخرج مشترک
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حکومت مشترک
EEC	بازار مشترک
common denominators	مخرج مشترک
Common Market	بازار مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
meant	میان مشترک
interface	سطح مشترک
interfaces	وجه مشترک
interface	وجه مشترک
interfaces	سطح مشترک
collective	مشترک عمومی
condominiums	حکومت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
condominium	تسلط مشترک
middling	جمله مشترک
common denominator	مخرج مشترک
party line	مرز مشترک
combined publications	نشریات مشترک
tenancy in common	استیجار مشترک
common area	ناحیه مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
synergy	عمل مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
condominiums	تسلط مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
common factor	عامل مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
common fronties	مرز مشترک
common gender	جنس مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
factors	عامل مشترک
joint costs	هزینه مشترک
bottom layer	لایه مشترک
co-operation	کار مشترک
collaboration	کار مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
cooperation	کار مشترک
joint	مشترک الحاقی
trunk circuit	معبر مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
cooperative work	کار مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
co insurance	بیمه مشترک
joint tenancy	اجاره داری مشترک
joint strategic objectives	هدفهای مشترک استراتژیکی
joint task force	گروه رزمی مشترک
joint tenants	اجاره داران مشترک
subscriber's loop	حلقه متعلق به مشترک
osculate	صفات مشترک داشتن
co-stars	نقش مشترک داشتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com