English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (7 milliseconds)
English Persian
integrated staff ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
Other Matches
combined staff ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
headquarters ستاد
general staff ستاد کل
staffed قسمت ستاد
staffed 1- ستاد 2- کارکنان
staffs 1- ستاد 2- کارکنان
joint staff ستاد مشترک
staffs قسمت ستاد
integrated staff ستاد توام
general staff ستاد عمومی
directing staff ستاد هادی
general staff ستاد ارتش
duty officer افسرمداومتکار ستاد
conducting staff ستاد هادی
combined staff ستاد مرکب
brigade staff ستاد تیپ
brigade headquarters ستاد تیپ
army staff ستاد نظامی
staff قسمت ستاد
staff 1- ستاد 2- کارکنان
operational headquarters ستاد عملیاتی
personal staff ستاد شخصی
special staff ستاد تخصصی
staff officer افسر ستاد
joint ستاد مشترک
supreme commander's staff ستاد کل ارتش
vice chief of staff دستیاررئیس ستاد
GHQ ستاد عمومی
Chief of Staff رئیس ستاد
Chiefs of Staff رئیس ستاد
officer on duty افسرنگهبان ستاد
jcs رئیس ستاد مشترک
army general staff ستاد عمومی ارتش
army staff ستاد نیروی زمینی
supreme commander's staff ستاد عالی ارتش
assistant chief of staff معاون رئیس ستاد
GHQ مخفف ستاد مرکزی
joint chief of staff رئیس ستاد ارتش
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
conducting staff ستاد هدایت کننده
jcs رئیس ستاد ارتش
personal staff ستاد خصوصی فرمانده
duty officer افسر نگهبان ستاد
joint chief of staff رئیس ستاد مشترک
directing staff ستاد هدایت کننده
staffs پرسنل ستاد ستادی
staffed پرسنل ستاد ستادی
staff پرسنل ستاد ستادی
staffs چوب پرچم ستاد ارتش
staff چوب پرچم ستاد ارتش
planning staff ستاد طرح ریزی کننده
staffed چوب پرچم ستاد ارتش
general staff college دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
combined communication board هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
staff مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staffed مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staffs مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
reconstitution site قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
staffing guide کتاب راهنمای پرسنل ستاد یاکتاب راهنمای انتخاب وتشکیل پرسنل ستادی
analysis staff ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
eclectic التقاطی
eclecticism مکتب التقاطی
Italian Villa style [سبک التقاطی مورد استفاده در قرن نوزدهم بومی ایتالیا]
forged bit یکپارچه
monolith یکپارچه
grossing یکپارچه
grossest یکپارچه
grosses یکپارچه
integrated یکپارچه
global یکپارچه
globally یکپارچه
monolithic یکپارچه
molar یکپارچه
monoliths یکپارچه
gross یکپارچه
grossed یکپارچه
grosser یکپارچه
solids یکپارچه
solid یکپارچه
seamless یکپارچه
accrete دوقلو یکپارچه
solid partition جداگر یکپارچه
polemast دکل یکپارچه
integrating یکپارچه کردن
integral construction ساختمان یکپارچه
global learning یادگیری یکپارچه
integrates یکپارچه کردن
masts دکل یکپارچه
mast دکل یکپارچه
integrate یکپارچه کردن
entire درست یکپارچه
unified یکپارچه شده
unified یکپارچه فرماندهی متحد
union suit پیراهن و شلوار یکپارچه
solidifying یکپارچه کردن یا شدن
solidify یکپارچه کردن یا شدن
solidifies یکپارچه کردن یا شدن
solidified یکپارچه کردن یا شدن
monolithic integrated circuit مدار مجتمع یکپارچه
freight container اطاقک حمل بار یکپارچه
link route segments راههای مورد استفاده برای حمل بار یکپارچه
wall مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
walls مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
production missile موشک یکپارچه یا کامل که ازکارخانه به همان صورت تحویل میشود
fragmentation امکان نرم افزاری که عمل یکپارچه سازی دیسک سخت را انجام میدهد
blisk هر مرحله از روتورتوربینهای خطی که در ان دیسک و تیغه ها بصورت یکپارچه ساخته شده اند
defragmentation ابزار نرم افزاری که عمل یکپارچه کردن روی دیسک سخت را انجام میدهد
pooler وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
consolidation درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
sysgen فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
assembles یکپارچه کردن مونتاژ کردن
assembled یکپارچه کردن جفت کردن
assembled یکپارچه کردن مونتاژ کردن
assemble یکپارچه کردن مونتاژ کردن
assemble یکپارچه کردن جفت کردن
assembles یکپارچه کردن جفت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com