English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (4 milliseconds)
English Persian
nutant سرازیر اویخته زیور اویخته
Other Matches
pensile اویخته
droppers اویخته
dropper اویخته
flapping اویخته
suspended اویخته
pendants اویخته
penduline اویخته
pendent اویخته
poutingly با لب اویخته
overhung اویخته
underhung اویخته
flappy اویخته
pendant اویخته
hung اویخته
flap eared اویخته گوش
flap اویخته وشل
down in the mouth لب و لوچه اویخته
suspensed load بار اویخته
flapped اویخته وشل
pendulum جسم اویخته
pendulums جسم اویخته
chap fallen لب ولوچه اویخته
lappet گوشت اویخته
cat walk راه رو اویخته
pendentive dome گنبد اویخته
suspended ceiling سقف اویخته
punka بادبزن اویخته
beetles اویخته شدن
flaps اویخته وشل
beetle اویخته شدن
lobs گوشت یا پوست اویخته
flaccid چروک شده اویخته
flap قسمت اویخته هر شیئی
flaps قسمت اویخته هر شیئی
lappet لبه اویخته کلاه
penduline دارای اشیان اویخته
lob گوشت یا پوست اویخته
flapped قسمت اویخته هر شیئی
lobbing گوشت یا پوست اویخته
lobbed گوشت یا پوست اویخته
lopeared دارای گوشهای اویخته
dolman sleeve استین گشاد و اویخته
lop eared دارای گوش اویخته
thrum ریشه یانخ اویخته
flews قسمت اویخته لب بالای سگ
dipping sonar سونار اویخته از هواپیما یاهلیکوپتر
to poke one's head با سرپایین اویخته راه رفتن
drop leaf رومیزی اویخته از اطراف میز
truss بدار اویخته شدن خرپا
trussing بدار اویخته شدن خرپا
trusses بدار اویخته شدن خرپا
trussed بدار اویخته شدن خرپا
breasted transmitter میکروفونی که به گردن اویخته میشود
pendulously بطور اویخته یا تاب خور
pensile birds پرندگانی که اشیانه اویخته میسازند
lobated دارای غبغب یازائده اویخته
lobate دارای غبغب یازائده اویخته
flap برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
flaps برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
flapped برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
hanging بدار زدن چیز اویخته شده
slouch hat کلاه لبه پهن ولبه اویخته
dag قسمت تیز هر چیزی که اویخته باشد
valance لبه اویخته کلاه یا سرپوش نیم پرده
pinup girl دختر زیبایی که عکسهایش به دیوار اویخته شود
mastiffs سگ بزرگی که گوش ها ولبهایش اویخته است بولدوگ
valances لبه اویخته کلاه یا سرپوش نیم پرده
mastiff سگ بزرگی که گوش ها ولبهایش اویخته است بولدوگ
pantaloon پیر مرد عینکی شلوار اویخته دلقک
valences لبه اویخته کلاه یا سرپوش نیم پرده
lugsail بادبان چهارگوشی که بطوراریب به زورق یا قایق اویخته شود
giants stride تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس
jackrabbit نژاد خرگوشهای بزرگ شمال امریکا که گوشهای دراز و اویخته دارند
crosshead وزنه مستطیلی که به سیم نقاله روی سطل معدنچیان اویخته میش ود
lobes اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
lobe اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
sabretache خرجین یاکیسه چرمی پهن که بکمر بند سرباز سواره نظام اویخته است
lobation قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
lightest چراغ اویخته پرتو مرئی نور مرئی
lighted چراغ اویخته پرتو مرئی نور مرئی
light چراغ اویخته پرتو مرئی نور مرئی
slacks دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
slackest دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
slack دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
pouter لب ولوچه دار دارای لب ولوچه اویخته
slouch خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
freestanding بی زیور
trangam زیور
finery زیور
parure زر و زیور
unaadorned بی زیور
ornament زیور
parure زیور
jollity عیاشی زیور
jewel سنگ گرانبها زیور
adornment پیراستگی زیور و پیرایه
adorn بازر و زیور آراستن
adornments پیراستگی زیور و پیرایه
jewels سنگ گرانبها زیور
trinkums زیور الات بدلی
adorns بازر و زیور اراستن
steepest سرازیر
aslope سرازیر
steep سرازیر
declivous سرازیر
declivitous سرازیر
dandify جلف بودن زیور زدن
steepen سرازیر شدن
sloper سرازیر کننده
top سرازیر شدن
slanting اریب سرازیر
ramps سکوب سراشیب سرازیر
ramp سکوب سراشیب سرازیر
coast سریدن سرازیر رفتن
steeply بطور سراشیب یا سرازیر
coasts سریدن سرازیر رفتن
chute ناودان یامجرای سرازیر
chutes ناودان یامجرای سرازیر
tears fell down his cheeks اشک از چشمانش سرازیر شد
There they were in all their finery. آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
slope سراشیب کردن سرازیر شدن
slopes سراشیب کردن سرازیر شدن
talus scree شیب سنگلاخ سرازیر سنگریز
sloped سراشیب کردن سرازیر شدن
finery زر و زیور جامه پر زرق و برق کارخانه تصفیه فلزات
reclines برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclined برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
recline برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
prone سرازیر مستعد برای انجام کار
sidehiller ضربهای که گوی از شیب درچمن نرم سرازیر میشود
tip خالی کردن سرازیر کردن نوک
tipping خالی کردن سرازیر کردن نوک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com