Dictiornary-Farsi | سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
ensign	سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
ensigns	سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ


Other Matches

flagships	کشتی حامل پرچم امیرالبحری
flagship	کشتی حامل پرچم امیرالبحری
he rose from the ranks	از پایه سربازی باینجارسید از رتبه سربازی ترقی کرد
flag	پرچم دار کردن پرچم زدن به
flags	پرچم دار کردن پرچم زدن به
weapon carrier	کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
halyard	ریسمان پرچم طناب پرچم
field colors	پرچم رزمی پرچم یکانی
color salute	سلام پرچم احترام به پرچم
lunar	کمرنگ
dulled	کمرنگ
dullest	کمرنگ
fainted	کمرنگ
fainter	کمرنگ
palest	کمرنگ
dull	کمرنگ
dulling	کمرنگ
faintest	کمرنگ
faints	کمرنگ
duller	کمرنگ
dulls	کمرنگ
pale	کمرنگ
faint	کمرنگ
paler	کمرنگ
weak tea	چای کمرنگ
mats	کمرنگ شدن
fulvous	زرد کمرنگ
undertones	رنگ کمرنگ
washy	کمرنگ سست
undertone	رنگ کمرنگ
Pale pink	صورتی کمرنگ
lavender	بنفش کمرنگ
aqua	آبی کمرنگ
Palegreen <adj.> <noun>	سبز کمرنگ
fallow	زرد کمرنگ
primroses	زرد کمرنگ
primrose	زرد کمرنگ
mat	کمرنگ شدن
light ship	کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
inconspicuous	غیر برجسته کمرنگ
dun	رنگ قهوهای کمرنگ
matte [matt] [flat] [dull] <adj.>	رنگ کدر [کمرنگ] [تیره]
flag semaphore	سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
soldierliness	سربازی
soldieing	سربازی
soldiery	سربازی
soldiering	سربازی
soldier ship	سربازی
soldiership	سربازی
trade of war	سربازی
soliership	سربازی
military	سربازی
wall eye	چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
ignisfatuus	چیز گمراه کننده شعله کمرنگ
ammunition stocking	جوراب سربازی
ammunition shoes	کفش سربازی
soldiering	زندگی سربازی
ration	جیره سربازی
rationed	جیره سربازی
rations	جیره سربازی
veteran service	خدمت سربازی
to go to the wars	سربازی کردن
males of military age	مردان در سن سربازی
to join the army	به سربازی رفتن
the soldier's occupation	شغل سربازی
to bear arms	سربازی کردن
gulls	مرغ نوروزی نوعی رنگ خاکستری کمرنگ
gull	مرغ نوروزی نوعی رنگ خاکستری کمرنگ
conscientious objection	خودداری از خدمت سربازی
ranker	افسر سربازی کرده
soldier	سپاهی سربازی کردن
soldiers	سپاهی سربازی کردن
enlist	برای سربازی گرفتن
enlists	برای سربازی گرفتن
to serve in the ranks	خدمت سربازی کردن
call-up order	دستور به خدمت [سربازی]
enlisting	برای سربازی گرفتن
draft order [American English]	دستور به خدمت [سربازی]
ozone	نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای
to p a soldier to duty	سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
fusilier	سربازی که تفنگ چخماقی داشت
fusileer	سربازی که تفنگ چخماقی داشت
certificate of service	برگ پایان خدمت سربازی
he was meant for a soldier	او برای سربازی در نظرگرفته بودند
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
levy	نام نویسی ازداوطلبان سربازی
levies	نام نویسی ازداوطلبان سربازی
levied	نام نویسی ازداوطلبان سربازی
to be reduced to the ranks	بپایه سربازی تنزل یافتن
levying	نام نویسی ازداوطلبان سربازی
seed pearl	مروارید کوچک وبی قاعده رنگ کمرنگ مایل بخاکستری
to sign on	برای سربازی اسم نویسی کردن
militarists	صاحب روح سربازی یانظامی گری
militarist	صاحب روح سربازی یانظامی گری
ranker	افسر سربازی کرده نظامی حرفهای
enlisted	داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
enlisted	داوطلب خدمت سربازی نام نویسی کرده
guiden	پرچم یکان پرچم نماینده یکان
preatorian	وابسته به متعلق گارد ویژه سربازی که جزگاردویژه است
carriers	حامل
conveyor	حامل
bearer	حامل
porters	حامل
porter	حامل
carrier	حامل
conveyer	حامل
gerent	حامل
vehicles	حامل
vehicle	حامل
vector	حامل
stave	حامل
bearer cheque	چک حامل
bearers	حامل
vectors	حامل
carrier detect	کشف حامل
vector	حامل بردار
bearer cheque	چک در وجه حامل
color carrier	حامل رنگ
transports	ترابری حامل
transporting	ترابری حامل
transported	ترابری حامل
carrier detect	تشخیص حامل
bearer bond	سند حامل
bearing angle	زاویه حامل
breech block carrier	حامل کولاس
carrier wave	موج حامل
carrier system	سیستم حامل
vectors	حامل بردار
carrier gas	گاز حامل
carrier frequency	فرکانس حامل
carrier frequency	بسامد حامل
transport	ترابری حامل
bearers	در وجه حامل
osborne shackle	قلاب حامل
bearer	در وجه حامل
vehicles	حامل رسانه
vectorial	حامل بردار
vehicle	حامل رسانه
messenger wire	سیم حامل
messengers	طناب حامل
messenger	طناب حامل
thurifer	حامل مجمر
linkboy	حامل مشعل
sound carrier	حامل صوت
linkman	حامل مشعل
video carrier	حامل ویدئو
thurifer	حامل بخوردان
data carrier	حامل داده ها
data carrier	حامل داده
radius vector	شعاع حامل
bearing	زاویه حامل
payable to the bearer	در وجه حامل
linkmen	حامل مشعل
gestatorial	حامل پاپ
tape transport	حامل نوار
image carrier	حامل تصویر
off-white	رنگ زرد کمرنگ یا کرم نزدیک رنگ سفید
off white	رنگ زرد کمرنگ یا کرم نزدیک رنگ سفید
caddie	حامل وسایل بازیگر
slaver	کشتی حامل بردگان
caddying	حامل وسایل بازیگر
stave	روی خط حامل نوشتن
caddied	حامل وسایل بازیگر
warrant to bearer	به حواله کرد حامل
telephone carrier current	جریان حامل تلفنی
caddies	حامل وسایل بازیگر
caddy	حامل وسایل بازیگر
victualler	کشتی حامل خواربار
carrier color signal	پیام رنگی حامل
bearer stock	اسناد در وجه حامل
perseus	حامل راس الغول
weapon carrier	حامل جنگ افزار
stretcher-bearers	حامل تخت روان
comports	دربرداشتن حامل بودن
comporting	دربرداشتن حامل بودن
comported	دربرداشتن حامل بودن
comport	دربرداشتن حامل بودن
bearer bond	سند در وجه حامل
carrier	حامل غلطک حمال
carrier	برنامه حامل میکرب
current carrying conductor	رسانای حامل بار
platform	رسانگر حامل گیرنده
platforms	رسانگر حامل گیرنده
carriers	برنامه حامل میکرب
carriers	حامل غلطک حمال
armor bearer	حامل اسلحه زرهدار
gestatoraial chair	کرسی حامل پاپ
pay to the bearer	دروجه حامل بپردازید
stretcher-bearer	حامل تخت روان
carrier frequency	فرکانس موج حامل
persi	حامل راس الغول
stretcher bearer	حامل تخت روان
Please pay the bearer .	دروجه حامل بپردازید ( چک وغیره )
signal	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
signaled	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
signalled	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
party boat	قایق بزرگ حامل مشتریان
color carrier reference	فاز مبنای حامل رنگ
payable to bearer	قابل پرداخت در وجه حامل
conversion angle	زاویه حامل مسیر ناو