Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
velite
سرباز سبک اسلحه
Search result with all words
brigand
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
brigands
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
hussar
سرباز سواره نظام سبک اسلحه
Other Matches
sapper
سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
sappers
سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
inspection arms
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
robber
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
bandit
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
preyer
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
brigand
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
heister
[American E]
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
raider
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
unarmed
بی اسلحه
armless
بی اسلحه
weapons
اسلحه
weapon
اسلحه
bare handed
بی اسلحه
shooting iron
اسلحه گرم
Ten firearms .
ده قبضه اسلحه
holster
جلد اسلحه
firearms
اسلحه گرم
Elaborate
اسلحه بزرگ
maximum range
بردنهایی اسلحه
side arm
اسلحه کمری
side arms
اسلحه کمری
single shot
اسلحه تک تیر
firearm
اسلحه گرم
weaponary
مربوط به اسلحه
trigger
ماشه اسلحه
triggers
ماشه اسلحه
triggered
ماشه اسلحه
repeating firearm
اسلحه خودکار
safety lock
ضامن اسلحه
light armed
سبک اسلحه
thumb
شستی اسلحه
thumbed
شستی اسلحه
cold steel
اسلحه سرد
holsters
جلد اسلحه
armourer
اسلحه ساز
weapon
اسلحه حربه
weapons
اسلحه حربه
armory
اسلحه خانه
antiaircraft
اسلحه ضد هوایی
arm of precision
اسلحه دقیق
d. armour
اسلحه دفاع
fire arms
اسلحه ی گرم
thumbing
شستی اسلحه
thumbs
شستی اسلحه
stoppage
گیر در اسلحه
stoppages
گیر در اسلحه
armouries
اسلحه خانه
armouries
اسلحه قوزخانه
armoury
اسلحه خانه
armoury
اسلحه قوزخانه
heavy armed
سنگین اسلحه
armorer
اسلحه ساز
pieces
اسلحه گرم
arm
اسلحه گرم
weaponry
اسلحه سازی
misfires
گیرکردن اسلحه
misfired
گیرکردن اسلحه
misfire
گیرکردن اسلحه
piece
اسلحه گرم
ordnance
اسلحه ومهمات
cleaning rod
سمبه نظافت اسلحه
muzzle
دهانه لوله اسلحه
magazines
مخزن خشاب اسلحه
light infantry
پیاده سبک اسلحه
chambers
خزانه فشنگ در اسلحه
magazine
مخزن خشاب اسلحه
muzzled
دهانه لوله اسلحه
chamber
خزانه فشنگ در اسلحه
muzzles
دهانه لوله اسلحه
gunrunner
قاچاقچی اسلحه و مهمات
hold up
با اسلحه سرقت کردن
hold-up
با اسلحه سرقت کردن
hold-ups
با اسلحه سرقت کردن
poppers
اسلحه صدا دار
popper
اسلحه صدا دار
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
disassemble
بازکردن اسلحه یا موتور
muzzling
دهانه لوله اسلحه
biathlon
اسکی صحرانوردی با اسلحه
armorer
نگهبان اسلحه زراد
to decommission weapons
اسلحه ها را غیردایر کردن
ordnance
مربوط به اسلحه و مهمات
ranging
تنظیم کردن اسلحه
stock
دسته ابزار و اسلحه
armory
کارخانهء اسلحه سازی
armor bearer
حامل اسلحه زرهدار
to sight gun
نشان کردن اسلحه
To lay down ones arms .
اسلحه رابزمین گذاشتن
missiles
اسلحه پرتاب کردنی
to decommission weapons
اسلحه ها را از کار انداختن
missile
اسلحه پرتاب کردنی
frees
کمی محدودیت نوع اسلحه
freeing
کمی محدودیت نوع اسلحه
firing pin
سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
To drow ( pull ) a gun on some one .
بروی کسی اسلحه کشیدن
bores
قطر داخلی لوله اسلحه
clangs
صدای بهم خوردن اسلحه
clanging
صدای بهم خوردن اسلحه
freed
کمی محدودیت نوع اسلحه
clang
صدای بهم خوردن اسلحه
clanged
صدای بهم خوردن اسلحه
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
to be packing
[heat]
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
bore
قطر داخلی لوله اسلحه
gun-running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gun running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
free
کمی محدودیت نوع اسلحه
cant
اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
to carry a weapon
اسلحه ای با خود حمل کردن
light horse
سوار نظام سبک اسلحه
gunfighter
کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
caliber
قطر داخلی لوله اسلحه
arm
اسلحه دستهء صندلی یا مبل
shooting position
حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
to pack a weapon
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
conscripts
سرباز
gl
سرباز
conscripting
سرباز
ranker
سرباز
soldier
سرباز
campers
سرباز
soldiers
سرباز
court card
سرباز
enlistedman
سرباز
camper
سرباز
militiaman
سرباز
linesman
سرباز صف
man at arms
سرباز
man of war
سرباز
sepoy
سرباز
linesmen
سرباز صف
miliaman
سرباز
troopers
سرباز بر
he is a private
او سرباز
jacks
سرباز
conscript
سرباز
trooper
سرباز بر
militiamen
سرباز
comrade in arms
سرباز
conscripted
سرباز
comrades in arms
سرباز
jack
سرباز
lines man
سرباز صف
karate
فن ژاپونی دفاع بدون اسلحه کاراته
ranksman
سرباز صفی
tommy atkins
سرباز انگلیسی
foreign volunteer
[سرباز]
مزدور
stratocracy
سرباز سالاری
soldiery
یک دسته سرباز
ranko
سرباز معمولی
redcoat
سرباز انگلیسی
rifle man
سرباز پیاده
sellsword
[سرباز]
مزدور
furlough
مرخصی سرباز
foot slugger
سرباز پیاده
legionary
سرباز هنگ
enlistee
سرباز داوطلب
grabby
سرباز پیاده
legionnaire
سرباز هنگ
troopship
کشتی سرباز بر
open hearth furnace
کوره سرباز
infantry man
سرباز پیاده
private first class
سرباز یکم
caserne
سرباز خانه
legionary
سرباز سپاهی
veteran
کهنه سرباز
drafted
سرباز وفیفه
draft
سرباز وفیفه
recruits
تازه سرباز
refusing
سرباز زدن
refuses
سرباز زدن
conscripts
سرباز وفیفه
earls
سرباز دلیر
refused
سرباز زدن
recruiting
تازه سرباز
earl
سرباز دلیر
drafts
سرباز وفیفه
paratrooper
سرباز چترباز
paratroopers
سرباز چترباز
veterans
کهنه سرباز
cavalier
سرباز سوار
conscription
سرباز گیری
defaulter
سرباز مقصر
conscript
سرباز وفیفه
recruitment
سرباز گیری
defaulters
سرباز مقصر
conscripted
سرباز وفیفه
recruited
تازه سرباز
recruit
تازه سرباز
conscripting
سرباز وفیفه
infantry
سرباز پیاده
refuse
سرباز زدن
privates
مستور سرباز
private
مستور سرباز
liner
سرباز خط جبهه
liners
سرباز خط جبهه
mercenary
سرباز مزدور
applicants
سرباز داوطلب
footsoldier
سرباز پیاده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com