Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (1 milliseconds)
English
Persian
cloud-cuckoo-land
سرزمین اوهام
Other Matches
fanciful
پر اوهام
idoliom
اوهام
nimbus
اوهام
nimbuses
اوهام
disillusioning
رفع اوهام
idols of the cave
اوهام شخصی
idols of the tribe
اوهام بشری
idols of the tribe
اوهام جنسی
disillusions
رفع اوهام
disillusion
رفع اوهام
idols of the cave
اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
idols of the market
اوهام ناشی از سخن وامیزش
idols of the theatre
اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
halucinogenic
مواد مخدره ایکه ایجاد اوهام وهذیان میکند
territories
سرزمین
territory
سرزمین
clime
سرزمین
terrain
سرزمین
mainland
سرزمین
eldorado
سرزمین زر
climes
سرزمین
terren
سرزمین
regions
سرزمین
region
سرزمین
land n
سرزمین
land
سرزمین
land masses
سرزمین بزرگ
el dorado
سرزمین زر کشورزرخیز
terrene
زمین سرزمین
land mass
سرزمین بزرگ
spatial planning
امایش سرزمین
southland
سرزمین جنوب
rough country
سرزمین ناهموار
no man's land
سرزمین بی صاحب
mother land
سرزمین مادری
fertile land
سرزمین بارور
fertile land
سرزمین حاصلخیز
ice field
سرزمین یخی
immeasureable land
سرزمین بیکران
cloudworld
سرزمین پریان
canaan
سرزمین موعوداسرائیل
wonderlands
سرزمین پرنعمت
wonderland
سرزمین عجایب
wilderness
سرزمین نارام
Wales
سرزمین ویلز
wonderlands
سرزمین عجایب
wonderland
سرزمین پرنعمت
land
سرزمین دیار
land
سرزمین عرصه
wildernesses
سرزمین نارام
annexation of territory
الحاق سرزمین
home
سرزمین پدر و مادر
ornis
کلیه مرغان یک سرزمین
occupied territory
سرزمین اشغال شده
homelands
سرزمین ابا و اجدادی
in iranian territory
در خاک
[سرزمین]
ایران
mandated territory
سرزمین تحت قیمومت
homeland
سرزمین ابا و اجدادی
homeland
سرزمین پدر و مادر
dreamland
سرزمین خواب وخیال
cloud-cuckoo-land
سرزمین خواب و خیال
shangri
شهر زیبا سرزمین دلخواه
soil
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
light latitudes
نواحی یا سرزمین دور از خط استوا
soils
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
A part of Iranian territory.
بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
soiling
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
flora
کلیه گیاهان یک سرزمین گیاه نامه
avifauna
کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
wildernesses
صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
wilderness
صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
fauna
کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
swale
سرزمین گود و مرطوب تلوتلو خوردن
no man's land
سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
A prophet is not without honour, save in his own c.
<proverb>
یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
mandatory power
دولتی که قیم و سرپرست دولت یا حکومت یا سرزمین دیگری باشد
hallucinate
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinating
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinated
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinates
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
condominiums
اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominium
اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
encroachment
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
Middle East
سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com