English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
base speed سرعت مبنا
design speed سرعت مبنا
Other Matches
combined speed indicator عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
indicated airspeed سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
drags وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
rate of flame propagation سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
tachometer اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
muzzle velocity سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
rate of pouring سرعت سیلان سرعت جاری شدن
grade line خط مبنا
benchmarks مبنا
base line خط مبنا
radix مبنا
basis مبنا
datum line خط مبنا
datum deck پل مبنا
datum مبنا
benchmark مبنا
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
inputted فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
base peak پیک مبنا
base map نقشه مبنا
base camp پایگاه مبنا
foundation پایه مبنا
ranged منحنی مبنا
datum plane افق مبنا
base piece توپ مبنا
base piece قبضه مبنا
base point نقطه مبنا
base price قیمت مبنا
base mortar خمپاره مبنا
base mortar قبضه مبنا
base period زمان مبنا
flat paint رنگ مبنا
flash color رنگ مبنا
base number عدد مبنا
base rate تعرفه مبنا
base rate نرخ مبنا
base rates تعرفه مبنا
base rates نرخ مبنا
datum سطح مبنا
range منحنی مبنا
ranges منحنی مبنا
reference phase فاز مبنا
basing rate نرخ مبنا
radix complement مکمل مبنا
chart base چارت مبنا
radix point نقطه مبنا
base unit یکان مبنا
basic capacity گنجایش مبنا
basic load بار مبنا
reference piece توپ مبنا
basis مبنا بنیاد
outline plan طرح مبنا
bottom plate صفحه مبنا
base address آدرس مبنا
basis price قیمت مبنا
basic price قیمت مبنا
reference cell پیل مبنا
bench mark نشانه مبنا
reference point نقطه مبنا
reference electrode الکترود مبنا
range تغییر کردن خط مبنا
elevation تراز از سطح مبنا
ranged تغییر کردن خط مبنا
elevations تراز از سطح مبنا
base symbol علایم قراردادی مبنا
ranges تغییر کردن خط مبنا
base stock control کنترل موجودی مبنا
base line end station ایستگاه انتهایی خط مبنا
absolute paths مسیر نسبت به یک مبنا
mixed radix notation نشان گذاری امیخته مبنا
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
accelerates سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerating سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate سرعت دادن سرعت گرفتن
subsonic با سرعت کمتر از سرعت صوت
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
base circle هر قسمت اریب از یک سیلندر دایره مبنا
reference line خط راهنمای تعیین جهات خط برگشت خط مبنا
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
rise and fall تعیین پستی و بلندی نقاط نسبت به سطح مبنا
cut off velocity سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
transonic سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
air plot wind velocity سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
fastest وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
airspeeds سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
airspeed سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
supersonic هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
aircraft block speed سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
sustained rate سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
sanctuaries منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuary منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
reference datum سطح مبنای نقشه برداری سطح مبنا
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
reciprocal agreement قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
base depot امادگاه واقع در پایگاه امادگاه مبنا
hex سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
hexadecimal notation سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
isotach خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
decelerate از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
basic ration جیره مقدماتی جیره مبنا
altitude height سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
speeding سرعت
speeds سرعت
seepage velocity سرعت زه اب
souic do سرعت
low velocity کم سرعت
liner velocity سرعت
line speed سرعت خط
accelerate بر سرعت
accelerated بر سرعت
accelerates بر سرعت
accelerating بر سرعت
tilt سرعت
rapidity سرعت
fleety به سرعت
low velocity با سرعت کم
tilted سرعت
promptitude سرعت
attack speed سرعت تک
haste سرعت
speed سرعت
celerity سرعت
tilts سرعت
expeditiousness سرعت
rates سرعت
pace سرعت
paced سرعت
paces سرعت
terminal velocity سرعت حد
velocity سرعت
velocities سرعت
fastness سرعت
rate سرعت
swiftly به سرعت
directly به سرعت
acceleration سرعت
fastnesses سرعت
speedy سرعت
speediness سرعت
swiftness سرعت
cyclometer سرعت سنج
dashman دونده سرعت
wave celerity سرعت موج
to scamper به سرعت رفتن
deceleration lane خط تقلیل سرعت
delivery speed سرعت تحویل
high gear <idiom> آخر سرعت
escape velocity سرعت گریز
exhaust velosity سرعت خروج
deep freezes به سرعت منجمدکردن
fall velocity سرعت سقوط
final velocity سرعت نهایی
ultimate speed سرعت نهایی
flat out حداکثر سرعت
flank speed سرعت جانبی
back-pedals به سرعت پسرفتن
back-pedalling به سرعت پسرفتن
back-pedalled به سرعت پسرفتن
fleetness سرعت سیر
escape velocity سرعت فرار
engin speed سرعت موتور
to bolt با سرعت دویدن
drift of a current سرعت جریان
deep freeze به سرعت منجمدکردن
pick up speed <idiom> افزایش سرعت
rate of current سرعت جریان
drift velocity سرعت رانش
drift velocity سرعت سوق
electron velocity سرعت الکترونها
endurance time سرعت مداوم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com