Dictiornary-Farsi | سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک


Other Matches

cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
joint adventure	سرمایه گذاری مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک
pools	ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pooled	ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool	ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
joint adventure	تجارت مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
trade follows the flag	تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
residential investments	سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle	یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overcapitalization	سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment	سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
unintended investment	سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
supply price of capital	قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
liquidity trap	سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
disinvestment	سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
multiplier principle	اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
commonest	مشترک
subscribers	مشترک
commonalities	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
commonality	مشترک
subscriber	مشترک
common	مشترک
commoners	مشترک
common user	مشترک
senses	حس مشترک
sensed	حس مشترک
intercommon	حق مشترک
joint	مشترک
participants	مشترک
party lines	خط مشترک
participant	مشترک
held in common	مشترک
party line	خط مشترک
sense	حس مشترک
conjoint	مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
common storage	حافظه مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
common wall	دیوار مشترک
mutual debts	دیون مشترک
common wealth	مشترک المنافع
party wall	دیوار مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
mutual interests	منافع مشترک
common progarm	برنامه مشترک
common fronties	مرز مشترک
common gender	جنس مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
common factor	عامل مشترک
common trait	ویژگی مشترک
rachis	دیرک مشترک
common language	زبان مشترک
common multiple	مضرب مشترک
Common Market	بازار مشترک
middling	جمله مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
interfaces	سطح مشترک
collective	مشترک عمومی
concerted action	عمل مشترک
complex fraction	برخه مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
joint account	حساب مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint command	یکان مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
interfaces	وجه مشترک
halvers	نیمه مشترک
interface	وجه مشترک
meant	میان مشترک
party walls	دیوار مشترک
common fraction	مخرج مشترک
common denominators	مخرج مشترک
common denominator	مخرج مشترک
interface	سطح مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint zone	منطقه مشترک
jointly owned property	مال مشترک
condominiums	تسلط مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
condominium	تسلط مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حکومت مشترک
line termination circuit	اتصال مشترک
joint supply	عرضه مشترک
joint staff	ستاد مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint exercise	مانور مشترک
joint force	نیروی مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint products	محصولات مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint services	خدمات مشترک
commonweal	مشترک المنافع
joint shares	سهام مشترک
intersections	فصل مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
intersection	فصل مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
commonwealths	مشترک المنافع
trunk circuit	معبر مشترک
party lines	مرز مشترک
tenancy in common	استیجار مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
cenotrope	گرایش مشترک
cooperative work	کار مشترک
co-operation	همکاری مشترک
cooperation	کار مشترک
collaboration	همکاری مشترک
collaboration	کار مشترک
bottom layer	لایه مشترک
co-operation	کار مشترک
coefficients	عامل مشترک
coefficient	عامل مشترک
condominiums	حکومت مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
synergy	عمل مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
EEC	بازار مشترک
common area	ناحیه مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
commonwealth	مشترک المنافع
cooperation	همکاری مشترک
joint	ستاد مشترک
joint	مشترک الحاقی
factor	عامل مشترک
factors	عامل مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
subscriber's cable	کابل مشترک
co insurance	بیمه مشترک
common	مشترک اشتراکی
party line	مرز مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
combined publications	نشریات مشترک
party parpet	دست انداز مشترک
common denominator	مخرج مشترک [ریاضی]
interosculation	همانندی باصفات مشترک
interosculate	صفات مشترک داشتن
joint amphibious operations	عملیات مشترک اب خاکی
joint bond	تعهد یا ضمانت مشترک
interfacical polymerization	بسپارش در سطح مشترک
joint enterprise	موسسه اقتصادی مشترک
joint account	حساب بانکی مشترک
digital subscriber line [DSL]	خط مشترک دیجیتال [مخابرات ]
jcs	رئیس ستاد مشترک
interfaces	دفتر مشترک قسمتها
joint chief of staff	رئیس ستاد مشترک
joint strategic objectives	هدفهای مشترک استراتژیکی
joint task force	گروه رزمی مشترک
common user net work	شبکه مخابراتی مشترک
collectivism	سیستم اقتصادی مشترک
interrelate	مناسبات مشترک داشتن
interrelates	مناسبات مشترک داشتن
interrelating	مناسبات مشترک داشتن
shared paranoid disorder	اختلال پارانویایی مشترک
common ion effect	اثر یون مشترک
osculate	صفات مشترک داشتن
gold pool	صندوق مشترک طلا
common collector	با جریان روب مشترک
common factor variance	پراکنش عامل مشترک
epicene	مشترک بین دو جنس
common collector circuit	مدار کلکتور مشترک
common d.	مقسوم علیه مشترک
common emitter circuit	مدار امیتر مشترک
collective call sign	معرف مشترک یکانها
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
joint tenancy	اجاره داری مشترک
joint tenants	اجاره داران مشترک
interrelated	دارای مناسبات مشترک
interface	دفتر مشترک قسمتها
jointure	دارایی مشترک زن و شوهر
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
common base circuit	مدار یا پایه مشترک
common wealth	ممالک مشترک المنافع
common wealth	ملل مشترک المنافع
subscriber's loop	حلقه متعلق به مشترک
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
co-star	نقش مشترک داشتن
common emitter	با ساتع کننده مشترک