Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 261 (26 milliseconds)
English
Persian
organises
سرو صورت دادن
organising
سرو صورت دادن
organize
سرو صورت دادن
organizes
سرو صورت دادن
organizing
سرو صورت دادن
Search result with all words
bind
چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
binds
چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
furbish
صورت تازه دادن به
furbished
صورت تازه دادن به
furbishes
صورت تازه دادن به
furbishing
صورت تازه دادن به
overflow
بررسی پرچم سرریز در صورت رخ دادن سرریز
overflowed
بررسی پرچم سرریز در صورت رخ دادن سرریز
overflows
بررسی پرچم سرریز در صورت رخ دادن سرریز
transfigure
تغییر صورت دادن
transfigured
تغییر صورت دادن
transfigures
تغییر صورت دادن
transfiguring
تغییر صورت دادن
epitomised
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomises
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomising
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomize
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomized
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizes
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizing
صورت خارجی به چیزی دادن
incarnate
صورت خارجی دادن
pan
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan-
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
shift key
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift keys
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
idealised
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealises
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealising
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealize
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealized
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizes
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizing
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
scroll
حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scrolls
حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
duble option
خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
effectuate
انجام دادن صورت دادن
exteriorization
صورت خارجی دادن به
exteriorize
بصورت فاهرفهمیدن یا فهاندن صورت فاهر یا وجودخارجی دادن
islamize
بصورت اسلامی در اوردن صورت اسلامی دادن به
to give an examination
صورت امتحان دادن
to put in to shape
سر و صورت دادن
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
actualise
[British]
صورت دادن
actualize
صورت دادن
carry ineffect
صورت دادن
carry out
صورت دادن
implement
صورت دادن
put ineffect
صورت دادن
put inpractice
صورت دادن
put into effect
صورت دادن
carry into effect
صورت دادن
make something happen
صورت دادن
Other Matches
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basics
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
hue
صورت
hues
صورت
figure
صورت
rolls
صورت
statements
صورت
providing
در صورت
figuring
صورت
file
صورت
constellation
صورت
filed
صورت
figures
صورت
physiognomy
صورت
circumstantially
در صورت
slips
صورت
constellations
صورت
conformational isomers
هم صورت
face
صورت
images
صورت
faces
صورت
freckle
لک صورت
shape
صورت
slipped
صورت
visages
رو صورت
visage
رو صورت
physiognomies
صورت
list
صورت
coat card
صورت
image
صورت
conformer
هم صورت
slip
صورت
shapes
صورت
roll
صورت
invoices
صورت
invoiced
صورت
rolled
صورت
invoice
صورت
invoicing
صورت
version
صورت
versions
صورت
listing
صورت
phase
صورت
phased
صورت
effigy
صورت
effigies
صورت
form
صورت
formed
صورت
medals
صورت
forms
صورت
facies
صورت
medal
صورت
phases
صورت
listings
صورت
kalendar
صورت
statement
صورت
rosters
صورت
mazard
صورت
roster
صورت
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
pictography
صورت نگاری
certificate of expenditure
صورت حساب
pictograph
صورت نگاره
breadboard
می صورت گیرد
polls
صورت اراء
programme of work
صورت کارها
bill of sale
صورت فروش
ever
درهر صورت
ever-
درهر صورت
certificate of expenditure
صورت هزینه
carte
صورت غذا
canonical form
صورت متعارفی
proces verbal
صورت مجلس
primordial image
صورت ازلی
processionize
صورت مجلس
free list
صورت مجانی ها
celestial body
صورت فلکی
if necessary
در صورت لزوم
bill of quantities
صورت مقداری
aspect
صورت فاهر
move
تبدیل صورت
at any rate
درهر صورت
poll
صورت اراء
standard form
صورت متعارف
stop list
صورت متخلفین
accomplishing
صورت گرفتن
accomplishes
صورت گرفتن
at that rate
در این صورت
the brush
صورت گری
asterism
صورت فلکی
polled
صورت اراء
bill of goods
صورت کالا
bill of exceptions
صورت استثنائات
accomplish
صورت گرفتن
sales check
صورت فروش
sentential form
صورت جملهای
shift
تبدیل صورت
sick list
صورت بیماران
similitude
شباهت صورت
aspects
صورت فاهر
possible
[doable, feasible]
<adj.>
صورت پذیر
achievable
<adj.>
صورت پذیر
f.artery
شریان صورت
make a reality
صورت گرفتن
externallze
صورت فاهردادن
put into practice
صورت گرفتن
put into effect
صورت گرفتن
bring into being
صورت گرفتن
face card
ورق صورت
fulfill
[American]
صورت گرفتن
manageable
<adj.>
صورت پذیر
makeable
<adj.>
صورت پذیر
makable
[spv. makeable]
<adj.>
صورت پذیر
feasible
<adj.>
صورت پذیر
doable
<adj.>
صورت پذیر
contrivable
<adj.>
صورت پذیر
erythema
گل انداختن صورت
imbody
صورت خارجی
enumeration
صورت ریز
court card
صورت :شاه
nominal list
صورت اسامی
nomenelature
صورت اسامی
statement
صورت حساب
statement
صورت وضعیت
statements
صورت وضعیت
matricula
صورت اعضا
normal form
صورت عادی
impanel
در صورت نوشتن
normal form
صورت هنجار
difference tone
صورت افتراقی
list of promotiona
صورت ترفیعات
long robe
صورت کشیده
down
کرک صورت
decrepitation
صورت نمکی
statements
صورت حساب
practicable
<adj.>
صورت پذیر
if need be
در صورت بایست
workable
<adj.>
صورت پذیر
to the casual eye
<adv.>
به صورت ظاهر
pictogram
صورت نگاشت
facial
مربوط به صورت
complement form
صورت متممی
complement form
صورت متمم
at first glance
<adv.>
به صورت ظاهر
if possible
در صورت امکان
if possible
در صورت توانایی
clear text
به صورت کشف
if so
در صورت مثبت
list
صورت کردن
makable
<adj.>
صورت پذیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com