Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
English
Persian
salute
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluted
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salutes
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluting
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
Other Matches
saluted
سلام دادن
salutes
سلام دادن
saluting
سلام دادن
salute
سلام دادن
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
to return a greeting
جواب سلام دادن
to salute an officer
افسری را سلام دادن
hand salute
سلام نظامی دادن سلام نظامی
levee
سلام عام بارعام دادن
parting salute
سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
capped
سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
cap
سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
To stand at the salute.
بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
hellos
سلام کردن
hailing
سلام کردن
hullos
سلام کردن
to give the time of day
سلام کردن
hails
سلام کردن
hailed
سلام کردن
salaams
سلام کردن
salaam
سلام کردن
hail
سلام کردن
hello
سلام کردن
salaamed
سلام کردن
hallos
سلام کردن
salaaming
سلام کردن
salutes
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salute
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluted
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting battery
توپ اجراکننده تیر سلام اتشبار تیر سلام
curtsying
سلام یاتواضع کردن
curtsey
سلام یاتواضع کردن
curtseying
سلام یاتواضع کردن
curtsies
سلام یاتواضع کردن
curtsy
سلام یاتواضع کردن
curtsied
سلام یاتواضع کردن
to make a curtsy
سلام زنانه کردن
gratulate
تبریک گفتن سلام کردن
To greet someone . To exchange greetings with someone.
با کسی سلام وتعارف کردن
to do make or pay obeisance to
بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
salvage
کشتی یا محموله را از خطرنجات دادن
salvaging
کشتی یا محموله را از خطرنجات دادن
salvaged
کشتی یا محموله را از خطرنجات دادن
salvages
کشتی یا محموله را از خطرنجات دادن
commercial water movement
حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
letter of marque
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
sailings
با کشتی حمل کردن
imbark
در کشتی سوار کردن
commissioning the ship
فعال کردن کشتی
to take ship
با کشتی حمل کردن
to take ship
در کشتی سوار کردن
sail
با کشتی حمل کردن
sailed
با کشتی حمل کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
greetings
سلام
salutation
سلام
greeting
سلام
salutations
سلام
ave
سلام
regard
سلام
regarded
سلام
kind regards
سلام
greet
: سلام
greeted
: سلام
greets
: سلام
salutes
سلام
regards
سلام
saluting
سلام
all hail
سلام
good afternoon
سلام
hello
سلام
howdy
سلام !
allhail
سلام
hullo
سلام
salaamed
سلام
salute
سلام
salaaming
سلام
saluted
سلام
salaams
سلام
salaam
سلام
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
commissioning the ship
وارد خدمت کردن کشتی
to go for a sail
با کشتی بادی سفریاگردش کردن
time charter
کرایه کردن موقت کشتی
ship
با کشتی حمل کردن فرستادن
to outgo
حرکت کردن
[به مقصدی]
[کشتی]
ships
با کشتی حمل کردن فرستادن
to lay one on a ship
کشتی را در بندر توقیف کردن
cargo documentation
بارنامههای کشتی بارنامه کردن
greeting
سلام کننده
gun salute
تیر سلام
greetings
سلام کننده
hails
: سلام درود
admirals' march
سلام تیمساری
sty
سنده سلام
take the salute
سلام گرفتن
blank catridge
گلوله سلام
minute gun
توپ سلام
hail
: سلام درود
saluting gun
توپ سلام
sties
سنده سلام
stye
سنده سلام
half cap
نیم سلام
hailed
: سلام درود
hailing
: سلام درود
color salute
سلام به پرچم
full dress
لباس سلام
to take the salute
سلام گرفتن
styes
سنده سلام
nodding acquaintance
سلام علیک
plundrage
غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
circumnavigate
دورتادورگیتی یا اقلیمی کشتی رانی کردن
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
stowage
حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
to sail
[for]
با کشتی بادی آغاز به سفر کردن
[به]
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
give my r. s to him
سلام مرابه او برسانید
peace be with you
سلام برشما باد
hailed
سلام برشما باد
evening gun
توپ سلام شامگاه
They greeted each other.
با هم سلام وتعارف کردند
hails
سلام برشما باد
hail
سلام برشما باد
Please give him my (best) regards.
سلام مرا به اوبرسانید
hailing
سلام برشما باد
saluter
سلام دهنده یاکننده
Remember me to him.
سلام من را به او برسان.
[مرد]
Give him my regards.
سلام من را به او برسان.
[مرد]
fire salute
توپ سلام انداختن
to fire salute
توپ سلام انداختن
to take off one
رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
keels
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
keel
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
wrecks
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
ballast
سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
poops
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
poop
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
wreck
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecking
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
Everyone sends their regards to you.
همگی بهت سلام رسوندن.
To be a nodding acquaintance of someone .
با کسی سلام وعلیک داشتن
personal salute
تیر سلام برای افراد
To take the salute.
جواب سلام ( نظامی ) رادادن
He didnt return (acknowledge) my greetings.
جواب سلام مرا نداد
half cap
سلام با اندک تکانی درکلاه
salutations
تعارف سلام اول نامه
salutation
تعارف سلام اول نامه
personal salute
مراسم سلام افراد برجسته
present arms
سلام درحال پیش فنگ
he has an axe to grind
سلام لربی طمع نیست
jetsam
کالایی که برای سبک کردن کشتی به دریا می ریزند
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
jetsam
کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
kentledge
چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
poop
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
double leg pick up
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
poops
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com