Dictiornary-Farsi | سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (40 milliseconds)

English	Persian
disqualified	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن


Other Matches

to put out of court	شایسته مطرح کردن ندانستن
sufficient	شایسته صلاحیت دار
disqualification	عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualifications	عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
to set no great store by	مهم ندانستن
to set no great store by	قیمتی ندانستن
to d. the need of	لازم ندانستن
security clearance	تایید صلاحیت کردن
incapacitate	سلب صلاحیت کردن از
clearance	تعیین صلاحیت کردن
incapacitating	سلب صلاحیت کردن از
incapacitates	سلب صلاحیت کردن از
incapacitated	سلب صلاحیت کردن از
incapacitation	فاقد صلاحیت کردن
disowns	از خود ندانستن نشناختن
disowning	از خود ندانستن نشناختن
disown	از خود ندانستن نشناختن
disowned	از خود ندانستن نشناختن
to throw cold water on	نیکو ندانستن وناچیزشمردن
wit's end <idiom>	ندانستن که چه کاری را انجام بدهند
condition	شرط نمودن شایسته کردن
quotable	شایسته نقل قول کردن
clearance	پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
Dont sidetrack the issue.	خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
to discharge someone without honor [from the army]	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
head-hunting <idiom>	جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
disbar	سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
qualifying	صلاحیت
skill	صلاحیت
jurisdiction	صلاحیت
qualification	صلاحیت
credential	صلاحیت
capability	صلاحیت
competent	ذی صلاحیت
competent	با صلاحیت
competence	صلاحیت
competency	صلاحیت
expertise	صلاحیت
clearance	صلاحیت
qualifications	صلاحیت
qualification	صلاحیت
competence	صلاحیت
authority	صلاحیت
capacity	صلاحیت
formidableness	صلاحیت
capacities	صلاحیت
competency of courts	صلاحیت دادگاهها
inexpediency	عدم صلاحیت
inexpedience	عدم صلاحیت
capacity	صلاحیت توانایی
disqualifications	سلب صلاحیت
incompetency	عدم صلاحیت
legal capacity	صلاحیت قانونی
incompetently	با عدم صلاحیت
disqualification	سلب صلاحیت
relative jurisdiction	صلاحیت نسبی
disability	عدم صلاحیت
capability	صلاحیت قابلیت
jurisdication	صلاحیت حاکمیت
capacities	صلاحیت توانایی
qualifying examination	امتحان صلاحیت
qualifying certificate	گواهی صلاحیت
jurisdiction of the court	صلاحیت دادگاه
competence clause	شرط صلاحیت
it lies beyond his competence	در صلاحیت او نیست
fitness	صلاحیت شایستگی
incapacitation	سلب صلاحیت
competently	باداشتن صلاحیت
It is not within his competence.	در صلاحیت اونیست
disabilities	عدم صلاحیت
incompetence	عدم صلاحیت
incapacitated	عدم صلاحیت
abilities	لیاقت صلاحیت
incapacity	عدم صلاحیت
incapacitate	عدم صلاحیت
competent	صلاحیت دار
incapacitates	عدم صلاحیت
incompetent	فاقد صلاحیت
competency of courts	صلاحیت محاکم
intestable	فاقد صلاحیت
incapacitating	عدم صلاحیت
competency	صلاحیت لیاقت
ability	لیاقت صلاحیت
unmeet	فاقد صلاحیت
pertinent	شایسته
meet	شایسته
functional <adj.>	شایسته
proper <adj.>	شایسته
meets	شایسته
apropos	شایسته
real <adj.>	شایسته
true <adj.>	شایسته
worthier	شایسته
worthiest	شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.>	شایسته
competent	شایسته
convenient <adj.>	شایسته
worthy	شایسته
qua	شایسته
practicable <adj.>	شایسته
fit	شایسته
inept	نا شایسته
fits	شایسته
fittest	شایسته
purposeful <adj.>	شایسته
suitable <adj.>	شایسته
meritorious	شایسته
purposive <adj.>	شایسته
utilitarian [useful] <adj.>	شایسته
useful <adj.>	شایسته
proper	شایسته
practical <adj.>	شایسته
purpose-built <adj.>	شایسته
good	شایسته
exact <adj.>	شایسته
qualified	شایسته
correct <adj.>	شایسته
accurate [correct] <adj.>	شایسته
seemly	شایسته
airworthiness certificate	گواهینامه صلاحیت پرواز
airworthiness directive	دستورالعمل صلاحیت پرواز
by fits and starts	مقتضی صلاحیت دار
principal of domestic jurisdiction	اصل صلاحیت ملی
circuit	حوزه صلاحیت دادگاه
authority	مقام صلاحیت دار
able	با استعداد صلاحیت دار
able	دارای صلاحیت قانونی
abler	بااستعداد صلاحیت دار
abler	دارای صلاحیت قانونی
circuits	حوزه صلاحیت دادگاه
ablest	دارای صلاحیت قانونی
venues	حوزه صلاحیت دادگاه
deed of assignment	مدرک صلاحیت قانونی
qualified	صلاحیت دار ماهر
venue	حوزه صلاحیت دادگاه
non ability	ناشایستگی عدم صلاحیت
adequate	صلاحیت دار بسنده
security clearance	داشتن صلاحیت خدمتی
security cognizance	شناخت ازنظر صلاحیت
airworthiness	دارای صلاحیت پرواز
airworthy	دارای صلاحیت پرواز
ablest	بااستعداد صلاحیت دار
companionable	شایسته رفاقت
courtly	شایسته دربار
courtliest	شایسته دربار
courtlier	شایسته دربار
intrinsic	مرتب شایسته
winnable	شایسته پیروزی
suitable	شایسته فراخور
befitting	درخور شایسته
properly <adv.>	بطور شایسته
worthful	شایسته مستحق
worshipful	شایسته احترام
justly <adv.>	بطور شایسته
duly <adv.>	بطور شایسته
becoming	شایسته درخور
correctly <adv.>	بطور شایسته
aright <adv.>	بطور شایسته
rightly <adv.>	بطور شایسته
discreditable	شایسته بی اعتباری
rightfully <adv.>	بطور شایسته
quoteworthy	شایسته ذکر
devisable	شایسته اندیشه
meet for a man	شایسته است که
christianlike	شایسته مسیحیت
meetly	بطور شایسته
apt	مناسب شایسته
fitly	بطور شایسته
ought not	شایسته نیست
conditioning	شایسته سازی
devisable	شایسته تامل
fits	لایق شایسته
to be proper for	شایسته بودن
eligible	شایسته انتخاب
adequate	شایسته بودن
derisible	شایسته ریشخند
proper dress	جامه شایسته
fittest	لایق شایسته
ogr	شایسته غول
by fits and starts	شایسته لایق
meritorious	شایسته ترین
behove	شایسته بودن
fit	لایق شایسته
in due form	بطرز شایسته
behoove	شایسته بودن
pensionable	شایسته بازنشستگی
beseem	شایسته بودن
properly	بطور شایسته
as it deserves	بطور شایسته
the ticket	کار شایسته
i. for doing any thing	عدم صلاحیت در همه کارها
probational	ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
omnicompetent	دارای صلاحیت در همه چیز
competant judicial authority	مقامات صلاحیت دار قضائی
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
letters testamentary	حکم یا خطاب دادگاه ذی صلاحیت
probation	ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
workmanly	شایسته کارگر خوب
workmanlike	شایسته کارگر خوب
it does not befit me to	شایسته من نیست که مرانشاید که