English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
hard starboard سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
Other Matches
hard port فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
magnatic displacement تغییر مغناطیسی
magnetic variation تغییر یا نوسان مغناطیسی
night effect تاثیرات تغییر جریان مغناطیسی در شب
hysteresis تاخیر تغییر دانسیته شارمغناطیسی نسبت به شدت میدان مغناطیسی
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
magnetic induction چگالی شار مغناطیسی اندوکسیون مغناطیسی چگالی میدان مغناطیسی چگالی خطوط قوای مغناطیسی
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
in the quality of بسمت
downwind بسمت باد
upwind بسمت باد
on drive ضربه بسمت توپزن
reentrant متوجه بسمت داخل
leeward بسمت مخالف باد
destination را قرار می دهید
destinations را قرار می دهید
beats حرکت قایق بسمت باد
beat حرکت قایق بسمت باد
cross court بسمت مخالف زمین در قطر
leg hit ضربه بسمت محدوده توپزن
bear up برگشتن قایق بسمت باد
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
have patience with me بمن مهلت دهید
Please let me know. لطفا"به من اطلاع دهید
may i see you home? اجازه دهید شمارابخانه
let me know بمن اطلاع دهید
show your ticket to him بلیط خودراباونشان دهید
give it a shake انرا تکان دهید
permit me to say اجازه دهید بگویم
bear off برگشتن قایق بسمت مخالف باد
Please show me the way out I'll show you ! لطفا " را ؟ خروج را به من نشان دهید
Why don't you answer? چرا جواب نمی دهید؟
Please reply as a matter of urgency. لطفا فوری پاسخ دهید.
go on سخن خود را ادامه دهید
If not , please let me know. درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
Might I ask a question? اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
resolveme this این پرسش را پاسخ دهید
softest که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
medium مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
mediums مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
softer که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
ferromagnetic material هر مادهای که بار مغناطیسی را نگه می دارد بتواند مغناطیسی شود
magnetic tape پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
magnetic tapes پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
crossings پرتاب توپ که با زاویه بسمت پایگاه می اید
thin بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinned بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinners بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
headstay سیمی که دکل را بسمت جلوقایق نگاه میدارد
backswing تاب اولیه راکت تنیس بسمت عقب
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
thinnest بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thins بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
crossfire پرتاب توپ که با زاویه بسمت پایگاه می اید
record گیرندهای که سیگنالهای الکتریکی را به مغناطیسی تبدیل میکند تا داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
magnetic ink character recognition تشخیص کاراکترهای جوهرمغناطیسی بازشناسی کاراکتربا جوهر مغناطیسی دخشه شناسی مرکب مغناطیسی
tape پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
taped پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
tapes پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
degauss پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار مغناطیسی یا نوک خواندن / نوشتن
mouse که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
show him your ticket بلیط خودرا باو نشان دهید
continue port/starboard چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
mouses که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
magnetic skin effect جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی
hard starboard ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
magnetic blowout خاموش کردن مغناطیسی وزش مغناطیسی
lawn bowling بازی بین 2 نفر یاتیمهای 2 تا 4 نفره بصورت غلطاندن گویها بسمت جک
fore فریاد هشدار به نفر جلو زمین در مورد گوی که بسمت اومیرود
permalloy خانوادهای ار الیاژهای اهن و نیکل که از نظر مغناطیسی نرم میباشند و تحت نیروهای مغناطیسی کم نفوذپذیری وگذردهی زیادی از خود نشان میدهند
arrow pointer پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
end strings نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
magnaflux نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
magnetic reluctance مقاومت مغناطیسی رلوکتانس مغناطیسی
magnetic deflector یکسوکننده مغناطیسی اشکارساز مغناطیسی
magnetic flow فوران مغناطیسی فلوی مغناطیسی
magnetic ritation گردش مغناطیسی دوران مغناطیسی
hangover تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangovers تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
vary تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
linking طرحی که به شما امکان درج داده از یک برنامه کاربردی به دیگری می دهید با کمک تابع OCE
sagging تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
plastic تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
magnetic flux density چگالی شار مغناطیسی چگالی خطوط قوا اندوکسیون مغناطیسی
left slide حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
variable area nozzle نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
changing تغییر کردن تغییر دادن
changes تغییر کردن تغییر دادن
change over تغییر روش تغییر رویه
change تغییر کردن تغییر دادن
changed تغییر کردن تغییر دادن
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
dispersion پراکندگی شار مغناطیسی پراکندگی فوران مغناطیسی
reluctivity مقاومت مغناطیسی ویژه ضریب مقاومت مغناطیسی
magnetic nuclear resonance تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
magnetic flux فلوی مغناطیسی شار القاء شار مغناطیسی
fm فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
counter march تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
angular travel تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
enunciation اعلام
Annunciation اعلام
enouncement اعلام
meld اعلام
predication اعلام
acknowledgments اعلام
acknowledgement اعلام
indiction اعلام
indigitation اعلام
promulgator اعلام
proclamation اعلام
declarations اعلام
acknowledgements اعلام
annunciator اعلام گر
intimation اعلام
promulgation اعلام
proclamations اعلام
notification اعلام
intimations اعلام
declaration اعلام
exclaiming اعلام کردن
exclaimed اعلام کردن
broadcasts اعلام کردن
receipt اعلام وصول
receipts اعلام وصول
broadcast اعلام کردن
blazon اعلام کردن
declaration of interest اعلام بهره
declaredly بطور اعلام
acclaims اعلام کردن
acclaiming اعلام کردن
acclaimed اعلام کردن
acclaim اعلام کردن
hangers اعلام کننده
hanger اعلام کننده
exclaims اعلام کردن
blazer اعلام کننده
statement اعلام کردن
larum اعلام خطر
impeachment اعلام جرم
quotes اعلام کردن
indictment اعلام جرم
foretoken اعلام قبلی
indictments اعلام جرم
vociferator اعلام دارنده
quote اعلام کردن
sound alarm اعلام صدا
enunciator اعلام کننده
line call اعلام خط نگهدار
blazers اعلام کننده
statements اعلام کردن
promulgation اعلام دارنده
exclaim اعلام کردن
enounce اعلام کردن
declaration اعلامیه اعلام
enouce اعلام کردن
declarations اعلامیه اعلام
enunciable اعلام کردنی
quoted اعلام کردن
announces اعلام کردن
call out اعلام خطر
enunciates اعلام کردن
acknowledgment اعلام وصول
alerting اعلام خطرکردن
promulgator اعلام دارنده
promulge اعلام کردن
pronouncer اعلام کننده
proclaimer اعلام کننده
enunciated اعلام کردن
announced اعلام کردن
announce اعلام کردن
warning اعلام خطر
acknowledgement of receipt اعلام وصول
enunciate اعلام کردن
warnings اعلام خطر
disclosed اعلام شده
announcing اعلام کردن
enunciating اعلام کردن
promulgate اعلام کردن
touche اعلام برخورد
statement of charge اعلام اتهامات
annunciator اعلام کننده
advice of fate اعلام وضعیت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com