Dictiornary-Farsi | سنگینی خوراک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
queasiness	سنگینی خوراک


Other Matches

gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
demureness	سنگینی
gravitation	سنگینی
ponderously	سنگینی
ponderousness	سنگینی
ponderosity	سنگینی
ponderance	سنگینی
slowness	سنگینی
massiness	سنگینی
weight	سنگینی
graveness	سنگینی
gravitas	سنگینی
weightiness	سنگینی
heaviness	به سنگینی
heavily	به سنگینی
gravity	سنگینی
overweight	سنگینی زیاد
traffic density	سنگینی شد امد
overweight	سنگینی کردن
a hefty bill	صورتحساب سنگینی
absolute gravity	سنگینی مطلق
specific weight	سنگینی ویژه
hypacousia	سنگینی گوش
lethargy	سنگینی رخوت
hypacusia	سنگینی گوش
deadweight	سنگینی وزن
avoirdupois	سنگینی وزن
drowsihead	سنگینی خواب
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
There was a heavy fall of snow (snow-fall).	برف سنگینی بارید
drowsiness	کسالت یا سنگینی خواب
lb	سنگینی مسکوکات راسنجیدن
mass of maneuver	سنگینی حرکات یکان
lbs	سنگینی مسکوکات راسنجیدن
barology	علم ثقل یا سنگینی
profoundness	سنگینی رسوخ یا نفوذزیاد
absolute specific gravity	سنگینی ویژه مطلق
A big load was taken off my back.	بار سنگینی از دوشم برداشته شد
Lead is a heavy metal.	سرب فلز سنگینی بارید
The crime lies heavily on his conscience.	جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
hhhزينhhh hhhaaaي سن?يني رaaaمتحمل شدن	هزینه های سنگینی رامتحمل شدن
it pulls its weight	نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
drag	چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
dragged	چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
to weigh down	سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
ballast	سنگینی شن و خرده سنگی که درراه اهن بکارمیرود
drags	چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
metamer	جسمی که در ترکیب و سنگینی با جسم دیگر برابرولی درخواص شیمیایی است
ballast	هرچیز سنگینی چون شن و ماسه که در ته کشتی میریزند تا از واژگون شدنش جلوگیری کند
butterpump	غم خوراک
at mess	سر خوراک
tack	خوراک
tacked	خوراک
faring	خوراک
nutrition	خوراک
fared	خوراک
messes	:یک خوراک
mess	:یک خوراک
repasts	خوراک
repast	خوراک
meat	خوراک
fares	خوراک
meats	خوراک
tacks	خوراک
tacking	خوراک
fare	خوراک
tucker	خوراک
nourishment	خوراک
food	خوراک
feed	خوراک
feeds	خوراک
oligotrophic	کم خوراک
passage money	خوراک
messmate	هم خوراک
pabulum	خوراک
nutriments	خوراک
victuals	خوراک
viands	خوراک
intake	خوراک
intakes	خوراک
chows	خوراک
chow	خوراک
nutriment	خوراک
foods	خوراک
keeps	خوراک
keep	خوراک
meal time	موقع خوراک
meal time	وقت خوراک
feeders	خوراک دهنده
feeder	خوراک دهنده
to give to eat	خوراک دادن
feedstuff	خوراک حیوانات
slipslop	خوراک ابکی
sitophobia	خوراک هراسی
health food	خوراک بهداشتی
autotroph	خوراک ساز
to d. up	خوراک گذاردن
preparation of food	تهیه خوراک
piece de resistance	خوراک اصلی
timbale	خوراک دلمه
kingfisher	ماهی خوراک
insects	کرم خوراک
food gathering	خوراک اوری
cannon fodder	خوراک توپ
food stamps	تمبر خوراک
at meat	سر خوراک یا غذا
eating house	خوراک پزخانه
eating	خورد و خوراک
food stamp	تمبر خوراک
eating	خوش خوراک
frugal food	خوراک ساده
insect	کرم خوراک
health foods	خوراک بهداشتی
viand	خوراک ماکولات
heterotroph	خوراک گیر
plats du jour	خوراک روز
plat du jour	خوراک روز
junk foods	گنده خوراک
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
boarding house	خوابگاه و خوراک
boarding houses	خوابگاه و خوراک
junk food	گنده خوراک
chop house	خوراک خانه
regales	خوراک لذیذ
regaling	خوراک لذیذ
suave	خوش خوراک
hors d'oeuvres	پیش خوراک
dosage	یک خوراک دارو
dosages	یک خوراک دارو
aliment	خوراک دادن
dishes	سینی خوراک
menu	فهرست خوراک
gourmet	خوراک شناس
dish	سینی خوراک
hors d'oeuvre	پیش خوراک
gourmets	خوراک شناس
grub	خوراک خواربار
grubbed	خوراک خواربار
grubs	خوراک خواربار
regale	خوراک لذیذ
regaled	خوراک لذیذ
nourished	خوراک دادن
feeds	خوراک علوفه
snack	خوراک سرپایی
recipes	خوراک دستور
treats	خوراک رایگان
recipe	خوراک دستور
snacks	خوراک سرپایی
nourish	خوراک دادن
nourishes	خوراک دادن
snack	خوراک مختصر
support [nourish, feed]	خوراک دادن
menus	فهرست خوراک
snacks	خوراک مختصر
doses	یک خوراک دارو
feeds	خوراک دادن
dose	یک خوراک دارو
feed	خوراک علوفه
dosed	یک خوراک دارو
treat	خوراک رایگان
slops	خوراک ابکی
feed	خوراک دادن
dosing	یک خوراک دارو
treated	خوراک رایگان
receiver	جعبه خوراک دهنده
vegetable diet	خوراک سبزی دار
kickshaw	خوراک خوش مزه
recipe	دستور خوراک پزی
kitchener	بخاری خوراک پزی
receivers	دستگاه خوراک دهنده
throphogen	لایه خوراک ساز
revalenta	خوراک عدس واردجو
thropholyt	لایه خوراک کاه
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
kitchens	محل خوراک پزی
trencherman	ادم خوش خوراک
pitch into	به خوراک حمله کردن
piece deresistance	بخش عمده خوراک
hopper	محفظه خوراک دستگاه
rotisserie	مغازه خوراک پزی
hoppers	محفظه خوراک دستگاه
heaters	چراغ خوراک پزی
receiver	دستگاه خوراک دهنده
sanguification	تبدیل خوراک بخون
chillies	خوراک لوبیای پر ادویه
doses	خوراک دوا یا شربت
dosed	خوراک دوا یا شربت
nosh	خوراک سبک خوردن
dose	خوراک دوا یا شربت
cuisine	روش اشپزی خوراک
heater	چراغ خوراک پزی
dozing	دوز یک خوراک دارو
dosing	خوراک دوا یا شربت
kitchen	محل خوراک پزی
cooker	چراغ خوراک پزی
chilli	خوراک لوبیای پر ادویه
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
Primuses	چراغ خوراک پزی
larder	گنجه خوراک خوراکی