English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
roughrider سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
Other Matches
pranced سوار اسب چموش شدن
prancing سوار اسب چموش شدن
prances سوار اسب چموش شدن
prance سوار اسب چموش شدن
reinsman سوار کار ماهر
wheel sucker دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
brutify وحشی یا حیوان صفت کردن وحشی شدن
wild fowl مرغان وحشی پرندگان وحشی
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
rowdyish چموش
restive چموش
cantankerous چموش
shier چموش
shiest چموش
mulish چموش
skittish چموش
claimers اسبهای هم قیمت
hilding حیوان چموش
nappies لول چموش
nappy لول چموش
bolter اسب چموش
nursey race مسابقه اسبهای 2 ساله
claiming race مسابقه اسبهای هم قیمت
maturity مسابقه اسبهای 4 ساله
outlaws قانون شکن چموش
outlawing قانون شکن چموش
outlaw قانون شکن چموش
outlawed قانون شکن چموش
messenger stakes مسابقه یک مایلی اسبهای 3ساله
ferae naturae وحشی ذاتا وحشی
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
rogues اسب چموش گول زدن
rogue اسب چموش گول زدن
derby مسابقه سالانه اسبهای سه ساله در انگلستان
derbies مسابقه سالانه اسبهای سه ساله در انگلستان
divisions دسته گروه اسبهای مسابقه معین
little brown jug مسابقه یک مایلی برای اسبهای 3 سالهUrsa
division دسته گروه اسبهای مسابقه معین
paddock judge داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
two thousands guineas مسابقه شرطبندی بین اسبهای اصیل 3 ساله انگلیسی
dressage حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
livery stable اصطبل مخصوص کرایه دادن اسب یا نگاهداری اسبهای دیگران
vives یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
cavalry man سوار در سوار نظام
Grands Prix یک دوره مسابقه بین المللی بین اسبهای سه ساله درفرانسه
Grand Prix یک دوره مسابقه بین المللی بین اسبهای سه ساله درفرانسه
industrious <adj.> ماهر
assiduous <adj.> ماهر
skillful ماهر
wieldy ماهر
pert ماهر
skilful ماهر
industrious ماهر
light footed ماهر
adroit <adj.> ماهر
light handed ماهر
diligent <adj.> ماهر
neat handed ماهر
handier ماهر
sedulous <adj.> ماهر
handiest ماهر
workmanlike ماهر
skilled ماهر
expert ماهر
experts ماهر
hardworking <adj.> ماهر
skillful Šetc ماهر
knacky ماهر
proficient ماهر
adept ماهر
studious <adj.> ماهر
dextrous ماهر
workmanly ماهر
fine fingered ماهر
he was neat ماهر
deft ماهر
handy ماهر
dexterous ماهر
scientail ماهر علمی
natty پاکیزه ماهر
semiskilled نیمه ماهر
master ماهر شدن
marksmen تیرانداز ماهر
sharpshooter تیرانداز ماهر
marksman تیرانداز ماهر
mastered ماهر شدن
tactically ماهر ماهرانه
craftsmen کارگر ماهر
skilled worker کارگر ماهر
nattiest پاکیزه ماهر
nattier پاکیزه ماهر
journeymen کارگر ماهر
craftsman کارگر ماهر
journeyman کارگر ماهر
tactical ماهر ماهرانه
skilled labour کارگر ماهر
shotmaker شوت زن ماهر
semi skilled نیمه ماهر
cunning ماهر زیرکی
understandings مطلع ماهر
light foot ماهر تردست
expert gunner توپچی ماهر
great متعدد ماهر
greatest متعدد ماهر
jimmy ماهر دیلم
jimmies ماهر دیلم
flunkys غیر ماهر
flunky غیر ماهر
flunkies غیر ماهر
flunkeys غیر ماهر
water dog شناگر ماهر
understanding مطلع ماهر
versant ماهر واستاد
masters ماهر شدن
slick ماهر صاف
qualify ماهر شدن
slickest ماهر صاف
qualifies ماهر شدن
skilled ماهر و باتجربه
articulating ماهر در صحبت
articulates ماهر در صحبت
articulate ماهر در صحبت
great- متعدد ماهر
flunkey غیر ماهر
sniper تیرانداز ماهر تفنگ
snipers تیرانداز ماهر تفنگ
building craftsman کارگر ماهر ساختمانی
figure skater اسکیت باز ماهر
masters ماهر شدن در چیزی
navvies کارگر غیر ماهر
navvy کارگر غیر ماهر
qualified صلاحیت دار ماهر
semi skilled worker کارگر نیمه ماهر
mastered ماهر شدن در چیزی
master ماهر شدن در چیزی
aces خلبان ماهر و متهور
ace خلبان ماهر و متهور
skillful weaver بافنده ماهر و خبره
shot تیراندازی تیرانداز ماهر
shots تیراندازی تیرانداز ماهر
unskilled worker کارگر غیر ماهر
marksman تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
toxophilite تیرانداز ماهر با تیر و کمان
gift of the gab <idiom> درصحبت کردن ماهر بودن
mudder اسب ماهر در مسیر خیس وگلی
cradler بازیگر ماهر در حفظ گوی لاکراس
unskilled labor نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
streetwise ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
stickhandler شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
digger پاسور ماهر درپاس نزدیک زمین
orion منظومه جبار یا النسق شکارچی ماهر
truculent وحشی
ferocious وحشی
ungovernable وحشی
savage وحشی
barbarous وحشی
wilds وحشی
wildest وحشی
wild وحشی
hare brained وحشی
savages وحشی
ferine وحشی
savaged وحشی
gris وحشی
savaging وحشی
Gothic وحشی
unshaped وحشی
anthropophagus وحشی
barbaric وحشی
undaunted وحشی
unshapen وحشی
ruttish وحشی
rambunctious وحشی
sylvatic وحشی
ruffians وحشی
feral وحشی
unmannerly وحشی
boarish وحشی
ruffian وحشی
uncivilized وحشی
digger بازیگر ماهر و سمج درگرفتن گوی از گوشها
savaged وحشی کردن
brutalises وحشی شدن
brutalising وحشی شدن
parsnips زردک وحشی
brutalised وحشی شدن
parsnips هویج وحشی
wildfowl اردک وحشی
parsnip هویج وحشی
Wild West غرب وحشی
savage وحشی شدن
savaged وحشی شدن
barbarise وحشی کردن
bullock گوساله وحشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com