English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
good سودمند مفید
Search result with all words
multocular مختصر و مفید کوتاه و سودمند
Other Matches
lucrative سودمند
handy <adj.> سودمند
handier سودمند
serviceable <adj.> سودمند
benefitical سودمند
handiest سودمند
useful <adj.> سودمند
advantageous <adj.> سودمند
fit for use سودمند
fructuous سودمند
appropriate [for an occasion] <adj.> سودمند
commodious سودمند
salubrious سودمند
advantageaus سودمند
practicals سودمند
beneficial <adj.> سودمند
good سودمند
instrumental سودمند
practical <adj.> سودمند
expedient <adj.> سودمند
handy [useful] <adj.> سودمند
constructive سودمند
helpful <adj.> سودمند
utile [archaic] [useful] <adj.> سودمند
utilitarian [useful] <adj.> سودمند
valuable <adj.> سودمند
furthersome سودمند
purpose-built <adj.> سودمند
applicatory <adj.> سودمند
purposive <adj.> سودمند
proper <adj.> سودمند
gainful سودمند
purposeful <adj.> سودمند
suitable <adj.> سودمند
convenient <adj.> سودمند
inefficacious نا سودمند
functional <adj.> سودمند
practicable <adj.> سودمند
conducive سودمند مساعد
practical کارکن سودمند
utility برنامه سودمند
practicals کارکن سودمند
advantage سودمند بودن
utility routine روال سودمند
utilitarianism سودمند گرایی
perficient سودمند بدردخورنده
useful work کار سودمند
instrumental input داده سودمند
utility program برنامه سودمند
e. use ful بسیار سودمند
utility programs برنامههای سودمند
subservient مادون سودمند
avail سودمند بودن
benefactress زن نیوکار سودمند
to be of avail سودمند بودن
salutary سلامت بخش سودمند
publicly useful سودمند برای عموم
wholesore گوارا سالم سودمند
pf public utility سودمند برای همه
available قابل استفاده سودمند
to come in useful سودمند واقع شدن
hepatic سودمند برای جگر
ana منتخبات اطلاعات سودمند
it is of interest to me برای من سودمند است
it did not profit me مرا سودمند نبود
to exercise is use ful ورزش کردن سودمند است
bestead سودمند واقع شدن بدردخوردن
utilitarian معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
to stand any one in good stead بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
nothing serves to but apology هیچ چیز جز عذر خواهی بدردنمیخوردیا سودمند نیست
the source خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
precise مفید
helpful <adj.> مفید
benefactress مفید
profitable مفید
beneficial <adj.> مفید
remedial مفید
effected مفید
convenient <adj.> مفید
effect مفید
fruitful مفید
utile [archaic] [useful] <adj.> مفید
utilitarian [useful] <adj.> مفید
appropriate [for an occasion] <adj.> مفید
useful <adj.> مفید
effective مفید
advantageous <adj.> مفید
valuable <adj.> مفید
gainful مفید
handy <adj.> مفید
significance مفید
functional <adj.> مفید
practicable <adj.> مفید
effecting مفید
well off مفید
applicatory <adj.> مفید
purpose-built <adj.> مفید
suitable <adj.> مفید
expedient <adj.> مفید
handy [useful] <adj.> مفید
purposive <adj.> مفید
purposeful <adj.> مفید
serviceable <adj.> مفید
proper <adj.> مفید
practical <adj.> مفید
service load بار مفید
useful capacity فرفیت مفید
utility function تابع مفید
useful work کار مفید
useful power توان مفید
useful power قدرت مفید
useful load فرفیت مفید
useful load بار مفید
useful life عمر مفید
utilizable discharge بده مفید
useable storage ذخیره مفید
utility program برنامه مفید
beneficially <adv.> بطور مفید
serviceably <adv.> بطور مفید
advantage مفید بودن
advantageaus مفید باصرفه
active storage گنجایش مفید
active capacity گنجایش مفید
helpfully بطور مفید
syllabuses خلاصه مفید
syllabus خلاصه مفید
usefully بطور مفید
use مقدار مفید
payload بار مفید
payloads بار مفید
constructive مفید ساختمانی
profitably <adv.> بطور مفید
stead مفید بودن
advantageously بطور مفید
utility مفید بودن
lacanic مختصر و مفید
effective depth ارتفاع مفید
effective capacity گنجایش مفید
effective storage گنجایش مفید
poniter توصیه مفید
brake horsepower توان مفید
uses مقدار مفید
available magnification بزرگنمایی مفید
salubrity مفید بودن
abbreviate مختصر یا مفید کردن
abbreviating مختصر یا مفید کردن
payload space فضای بار مفید
briefly <adv.> بصورت مختصر و مفید
compendiously <adv.> بصورت مختصر و مفید
curtly <adv.> بصورت مختصر و مفید
abbreviates مختصر یا مفید کردن
rated pay load بار مفید نامی
asset چیز با ارزش و مفید
man friday مستخدم یا یارخیلی مفید
available storage capacity گنجایش مفید مخزن
availability چیز مفید وسودمند
useable reservoir storage گنجایش مفید مخزن
average available discharge بده متوسط مفید
informative حاوی اطلاعات مفید
availability شخص مفید دسترسی
come in handy <idiom> اثبات مفید بودن
vail بکارخوردن مفید بودن
instrumental مفید قابل استفاده
application years عمر مفید یک دستگاه
efficiency فعالیت مفید بازده
benefit احسان کردن مفید بودن
benefited احسان کردن مفید بودن
pay load فرفیت مفید وسیله نقلیه
benefiting احسان کردن مفید بودن
resource گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند
graphic زبان برنامه نویس کامپیوتر با دستورات توکار و مفید حین نمایش گرافیک
languages زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
language زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
controlled thermonuclear reaction جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
libraries تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
library تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
lifetime مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
lifetimes مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
help تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopped لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stops لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopping لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
helps تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
helped تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
dp پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
throughput نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
service برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
serviced برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
utility برنامه مفید که همراه با توابعی از قبیل جستجوی فایل , کپی کردن , دایرکتوری فایل , مرتب کردن و رفع اشکال و توابع ریاضی مختلف میباشد
help پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helps پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helped پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
groupware نرم افزاری که توسط گروهی از افراد استفاده میشود که به شبکه وصل اند و به آنها کمک میکند تا کار خاصی را انجام دهند. حاوی توابع مفید مثل پست الکترونیکی است که توسط تمام کاربران قابل دستیابی است
pragmatism مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com