English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
functional finance سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
Other Matches
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
stabilization policy سیاست تثبیت اقتصادی
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
monetary school مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
price support تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
imperialism سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
e c e کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
economic nationalism ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
stop go policy سیاست تثبیت
economic stabilization تثبیت اقتصادی
the policy of the government سیاست دولت
fiscal policy سیاست مالی
financial policy سیاست مالی
plateform اعلامیه سیاست دولت
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
functional finance سیاست مالی اصولی
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
active fiscal policy سیاست مالی فعال
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
economic policy سیاست اقتصادی
subsidies مکهای مالی دولت , سوبسید
bounties کمک اقتصادی دولت
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
mercantilist طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
statism تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
libertarian طرفدارآزادی [جدا از حکم دولت] فردی [فلسفه] [سیاست]
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
interventionism سیستم مداخله دولت درامور اقتصادی و عدم وجودازادی درتجارت
jingo کسی که به عنوان میهن پرستی از سیاست جنگجویانه و تجاوزکارانه دولت خودطرفداری میکند
corporate model نمایش یا شبیه سازی ریاضی اعمال حسابداری و خطوط راهنمای سیاست مالی یک شرکت
inward looking development policies سیاستهای توسعه "درون نگر " سیاست هائی است که بر خود اتکائی اقتصادی
pay as you go principle اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
classical economics نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
isolationism سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
communism کمونیسم نظام اقتصادی مبتنی براندیشههای مارکسیستی که مالکیت و ابزار تولید عمومی و در کنترل دولت قرار دارد
pork barrel برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
mercantilism روش فکری اقتصادی مبنی بر اعتقاد به لزوم افزایش صادرات برواردات و حمایت دولت ازصنایع داخلی و بالاخره جمع اوری هر چه بیشتر طلا درمملکت
identic notes منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
retorsion عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
wagners law براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
mud bath گل مالی تن برای درمان
notification عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
laissez faire عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laisser faire عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
current budget بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
bailout کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
fair trade laws قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
e. of pleas دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
provident fund وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
open market operation عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
automatic pilots وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilot وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
deodand چیزیکه دولت برای استفاده عموم ضبط میکردزیرامایه مرگ کسی شده
GOSIP استاندارد دولت آمریکا برای اطمینان از کار همزمان کامپیوترها و سیستمهای ارتباطی
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
nonmonetarists ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
dependent state دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
to boondoggle [American English] پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
letters patent نامهای که ازطرف دولت برای کسی فرستاده میشود تافورا بازنموده وبرای همه بخواند
DES استاندارد دولت آمریکا برای سیستم رمز بلاک داده با امنیت بالا. مقایسه با # Public Key #
voltage stabilizer تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
federal state دولت متحده یا دولت اتحادی
economic aggregates مجموعههای اقتصادی ارقام کلی اقتصادی
economic liberalism مکتب ازادی اقتصادی لیبرالیسم اقتصادی
financial statement صورت مالی گزارش مالی
stabilizer تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
stabilisers تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
social contract اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
economic imperialism جهانخواری اقتصادی امپریالیسم اقتصادی
reciprocal agreement قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
marshall plan طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
business cycle دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
quarterly journal of economics مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
economic and social council شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
economic order quantity کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
exchange control نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
autarky خود بسی اقتصادی خود کفایی اقتصادی
reprisals در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
marxist economics نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
fixing تثبیت
stabilization تثبیت
stabilising تثبیت
corroboration تثبیت
stabilises تثبیت
stabilised تثبیت
stabilized تثبیت
stabilize تثبیت
fixations تثبیت
fixity تثبیت
anchor cell سل تثبیت
stabilizes تثبیت
confirmation تثبیت
consolidation تثبیت
fixation تثبیت
stabilisation تثبیت
patented حق تثبیت اختراع
confirmation تثبیت استقرار
stabilized تثبیت کردن
patenting حق تثبیت اختراع
patents حق تثبیت اختراع
stabilizes تثبیت کردن
father fixation تثبیت پدری
stabilisers تثبیت کننده
patent حق تثبیت اختراع
maintenance level سطح تثبیت
price stability تثبیت قیمت
price freezing تثبیت قیمت
price freeze تثبیت قیمت ها
avouch تثبیت کردن
stabilizer تثبیت کننده
stabilises تثبیت کردن
stabilize تثبیت کردن
mechanical stabilization تثبیت مکانیکی
stabilising تثبیت کردن
price stabilization تثبیت قیمت
reinstatement تثبیت در مقام
price ceilings تثبیت قیمت
fixation point نقطه تثبیت
stabilization پابرجاسازی تثبیت
fixate تثبیت کردن
wage stabilization تثبیت مزد
voltage stabilization تثبیت ولتاژ
positioning تثبیت موقعیت
visual fixation تثبیت دیداری
fixation of affect تثبیت عاطفی
stabilizers تثبیت کننده ها
course stabilizer تثبیت کننده
functional fixedness تثبیت کارکردی
holding attack تک تثبیت کننده
nitrogen fixation تثبیت نیتروژن
fixedness تثبیت شدگی
stabilised تثبیت کردن
fixing agent عامل تثبیت
heat setting تثبیت گرمائی
reinstate تثبیت کردن
reinstated تثبیت کردن
fixation process فرایند تثبیت
reinstates تثبیت کردن
reinstating تثبیت کردن
course stabilizer تثبیت کننده مسیر
automatic stabilizer تثبیت کننده خودکار
emulsion stabilizer تثبیت کننده امولسیونی
course stabilizer دستگاه تثبیت مسیر
voltage stabilization تثبیت فشار الکتریکی
stabilizing sleeve غلاف تثبیت کننده
viscosity stabilizer تثبیت کننده گرانروی
stabilized layer لایه تثبیت شده
hard shoulder شانه تثبیت شده
stabilisers ثابت تثبیت کننده
verge شانه تثبیت نشده
fix تثبیت محل ناو
stabilized layer قشر تثبیت شده
built in stabilizers تثبیت کنندههای خودکار
stabilizer ثابت تثبیت کننده
holding force نیروی تثبیت کننده
fixes تثبیت محل ناو
well fixed خوب تثبیت شده
exchanged stabilization fund صندوق تثبیت ارز
verges شانه تثبیت نشده
zener diode stabilization تثبیت کنندگی دیود زنر
routes به خاک نشاندن تثبیت کردن
route به خاک نشاندن تثبیت کردن
commodity agreement تثبیت مشترک قیمت فروش
mains voltage stabilizer تثبیت کننده ولتاژ شبکه
voltage stabilizer تثبیت کننده اختلاف سطح
self stabilizing dynamo دینام خود تثبیت کننده
pegging تثبیت قیمت اوراق بهادار وارز
stabilised به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilize به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilized به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilizes به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilising به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilises به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
high frequency stabilized arc قوس نوری تثبیت شده ی فرکانس بالا
adjustable stabilizer تثبیت کننده افقی قابل تنظیم هواپیما
state- دولت
powering دولت
respublica دولت
government دولت
powers دولت
states دولت
state دولت
stating دولت
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com