Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
dendrite
شاخههای متعدد سلولهای عصبی
Other Matches
unipolar
سلولهای عصبی یک قطبی
neuritis
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation
ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia
درد عصبی مرض عصبی
virgate
پر از شاخههای ریز
branches of production
شاخههای تولید
lops
شاخههای خشک را زدن
to truncate a tree
شاخههای درختی را زدن
lopping
شاخههای خشک را زدن
lop
شاخههای خشک را زدن
lopped
شاخههای خشک را زدن
shagginess
در هم برهمی شاخههای درخت
sea legs
شاخههای مسیر حرکت ناو
odontoblast
سلولهای عاج ساز
arm
شاخههای لنگر قدرت پرتاب توپ
sarmentose
دارای شاخههای نازک وخیمده بالا رونده
averruncator
یکجور قیچی که با ان شاخههای بلندتر از قدرس رامیزنند
to snag a tree trunk
ته شاخههای درخت را زدن وانرا صاف کردن
leukocytoblast
سلولهای موجدگلبولهای سفید خون
extracellular
واقع درخارج سلولهای بدن
turgor
ورم سلولهای زنده گیاهی
somatogenic
ایجادکننده سلولهای جداری وجسمی
somatogenic
ناشی از سلولهای جداری وبدنه
fishbone mine
سیستم مین گذاری که به صورت شاخههای موازی است
myeloma
تومور بدخیم سلولهای مغز استخوان
manubrium
سلولهای استوانهای میان جدار داخلی
acanthoma
اماس سلولهای خارداربافت پوششی مالپیقی
exodermis
لایهء خارجی سلولهای زنده محیطی
manifold
متعدد
somedeal
متعدد
multifarious
متعدد
several
متعدد
innumerous
متعدد
multiple
متعدد
umpteenth
متعدد
umpteen
متعدد
stour
متعدد
autogenesis
ترکیب یا امیختگی سلولهای همانند یا هم نوع باهم
greatest
متعدد ماهر
multiplex
چندتایی متعدد
great
متعدد ماهر
blanket buying
خریدکالاهای متعدد
great-
متعدد ماهر
numerously
بطور متعدد
zigzag reflection
انعکاس متعدد
multilateral
متعدد الاطراف
roots
گره شروع که از آن تمام مسیرهای شاخههای ساختار درخت آغاز می شوند
root
گره شروع که از آن تمام مسیرهای شاخههای ساختار درخت آغاز می شوند
haploid
دارای نیمی ازکروموزومهای اصلی مانندکروموسوم سلولهای جنسی
multi contact plug
دوشاخه با کنتاکتهای متعدد
manifoldly
بطور متعدد یا گوناگون
polytheism
پرستش خدایان متعدد
polyphony
صداهای متعدد وگوناگون
multidimensional
دارای ابعاد متعدد
fishbone mine
سیستم کانال کشی یاحفاری که به صورت شاخههای موازی عرضی کنده میشود
macromere
سلولهای بزرگتری که در اثر تقسیم سلولی نامساوی تخم ایجادمیشود
polyphagous
تغذیه کننده برگیاهان یا جانوران متعدد
server
توسط کاربران متعدد در یک زمان است
unbalanced cell
سلول باطری نیکل کادنیم که بیش از سلولهای دیگر تخلیه شده است
anoxia
فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
v , series
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
shares
که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
open cover
بیمه نامهای که جهت حمل محمولههای متعدد تهیه میشود
open policy
بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
shared
که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
share
که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
multimult
پیشوند بمعنی " بسیار وزیاد "و " دارای تعداد زیاد " و "متعدد " و " بیشتر " و" چند "
hi res graphics
graphics resolution high تصویر صاف و واقعی روی صفحه نمایش که به وسیله تعداد زیادی سلولهای تصویرتولید میشود
gonidium
یکی از سلولهای سبزی که زیر غشاء خارجی بدنه گیاه گلسنگها وجود دارد سلول جنسی جلبک ها وقارچ ها
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
nibbler
ابزاری برای بریدن ورقههای فلزی توسط برشهای متعدد و پیاپی موضعی قائم بکمک مته
ethernet
شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل looxial ضخیم و گیرنده / فرستنده برای اتصال به شاخههای کابل قابل سرویس دهی در مسافت دور
engram
رد عصبی
neurotic
عصبی
nervous
عصبی
overwrought
عصبی
abnerval
عصبی
neurogram
رد عصبی
nervelessness
بی عصبی
uptight
عصبی
keyed up
<idiom>
عصبی
twitchy
عصبی
on pins and needles
<idiom>
عصبی
neural
عصبی
polymeric
دارای ذرات وترکیبات متعدد ومشابه چند نژادی چند رگه
nerve current
جریان عصبی
nerve deafness
کری عصبی
nerve ending
پایانه عصبی
nerve impulse
تکانه عصبی
nerve path
گذرگاه عصبی
nerve fibre
تار عصبی
neurofibril
تار عصبی
neuroplexus
شبکه عصبی
Relax!
عصبی نشو!
nerve plexus
شبکه عصبی
nerve tissue
بافت عصبی
nervelessly
از روی بی عصبی
psychochemical agent
گاز عصبی
plexus
شبکه عصبی
neurocyte
یاخته عصبی
neuritis
التهاب عصبی
neural reverbration
ارتعاش عصبی
neural network
شبکه عصبی
neural lesion
ضایعه عصبی
neural induction
القای عصبی
neural discharge
تخلیه عصبی
neural conduction
رسانش عصبی
neural circuit
مدار عصبی
sweat bullets/blood
<idiom>
عصبی بودن
neural bond
پیوند عصبی
lose temper
<idiom>
عصبی شدن
neural arc
قوس عصبی
psychochemical agent
عامل عصبی
anorexia nervosa
بی اشتهایی عصبی
shocks
حمله عصبی
causalgia
سوزش عصبی
shock
حمله عصبی
shocked
حمله عصبی
nerves
رشته عصبی
neuron
یاخته عصبی
nerve
رشته عصبی
neurons
یاخته عصبی
nervous systems
دستگاه عصبی
ganglion
غده عصبی
nervous system
دستگاه عصبی
nerve block
وقفه عصبی
neural satiation
اشباع عصبی
nerve cell
یاخته عصبی
neuralgia
درد عصبی
interneuron
داخل عصبی
interneural
داخل عصبی
nerve cell
سلول عصبی
nerve center
مرکز عصبی
willies
حمله عصبی
tenses
عصبی وهیجان زده
preganglionic
قبل از عقده عصبی
tense
عصبی وهیجان زده
tensed
عصبی وهیجان زده
reciprocal innervation
تحریک عصبی تقابلی
tenser
عصبی وهیجان زده
parasympathetic nervous system
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
parabiosis
وقفه رسانش عصبی
jittery
وحشت زده و عصبی
discharge
شلیک عصبی تخلیه
discharges
شلیک عصبی تخلیه
tract
دسته تار عصبی
tracts
دسته تار عصبی
anorexic
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
on edge
<idiom>
خیلی عصبی وخشمگین
visceral nervous system
دستگاه عصبی احشایی
vegetative nervous system
دستگاه عصبی نباتی
sympathetic nervous system
دستگاه عصبی سمپاتیک
hysteria
هیستری حمله عصبی
neurotic
دچار اختلال عصبی
neuroptera
حشرات عصبی الجناح
neuropsychiatric
درمان روانی عصبی
neuropath
دچار اختلالات عصبی
cns
دستگاه عصبی مرکزی
bradyarthria
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
neuromuscular coordination
هماهنگی عصبی- عضلانی
neurogenic
دارای ریشه عصبی
autonomic nervous system
دستگاه عصبی نباتی
neuroblast
یاخته رویانی عصبی
commissural fibres
رشتههای عصبی رابط
neuropsychiatric
مرض روانی و عصبی
commissure
بافت عصبی رابط
tensest
عصبی وهیجان زده
neurotransmitter
انتقال دهنده عصبی
conceptual nervous system
دستگاه عصبی فرضی
nerve agent
عامل شیمیایی عصبی
tensing
عصبی وهیجان زده
scanner
وسیله دستی که حاوی یک ردیف از سلولهای نوری- الکتریکی است و وقتی روی تصویر حرکت میکند آنرا به داده تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل تغییراست
scanners
وسیله دستی که حاوی یک ردیف از سلولهای نوری- الکتریکی است و وقتی روی تصویر حرکت میکند آنرا به داده تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل تغییراست
remote data concentrator
وسیله یی که پیام ها را ازطریق خطوط کم سرعت ازترمینالهای متعدد دریافت کرده و داده ها را از طریق یک حط واحد سنکرون باسرعت بالا به پردازنده میزبان منتقل میکند
liminal
وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
autonomic
منسوب به دستگاه عصبی خودکار
nervous
عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
commissurotomy
برداشتن بافت عصبی رابط
autonomic nervous system
دستگاه عصبی خود مختار
tie up in knots
<idiom>
کسی را عصبی ونگران کردن
neurocirculatory asthenia
ضعف عصبی- گردش خونی
sympathetic nervous system
دستگاه عصبی خود کار
psychoneural parallelism
توازی نگری روانی- عصبی
oxime
ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
ans
دستگاه عصبی خود مختار
preganglionic
وابسته به جلو عقده عصبی
neurogenic
ایجاد کننده بافت عصبی
psychoneurotic
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
parasympathetic
عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
gray matter
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
solar plexus
شبکه عصبی ناحیه زیر معده
parasympathetic
وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
neuromuscular
وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
psychoneurosis
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.
اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
nerve bundle
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
nerve fascicle
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
aeroneurosis
اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
neurons
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
neuron
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com