Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
meritorious
شایسته ترین
Search result with all words
best
شایسته ترین پیشترین
Other Matches
ends
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
nethermost
پایین ترین زیر ترین
carried
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
combat resolution
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
court rug
فرش تالاری یا درباری
[این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
fits
شایسته
accurate
[correct]
<adj.>
شایسته
seemly
شایسته
proper
شایسته
competent
شایسته
worthy
شایسته
worthier
شایسته
worthiest
شایسته
proper
<adj.>
شایسته
real
<adj.>
شایسته
true
<adj.>
شایسته
qua
شایسته
apropos
شایسته
pertinent
شایسته
exact
<adj.>
شایسته
meritorious
شایسته
inept
نا شایسته
correct
<adj.>
شایسته
good
شایسته
fit
شایسته
meet
شایسته
meets
شایسته
fittest
شایسته
purpose-built
<adj.>
شایسته
functional
<adj.>
شایسته
purposeful
<adj.>
شایسته
practicable
<adj.>
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
شایسته
convenient
<adj.>
شایسته
purposive
<adj.>
شایسته
qualified
شایسته
useful
<adj.>
شایسته
practical
<adj.>
شایسته
suitable
<adj.>
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
شایسته
proper dress
جامه شایسته
correctly
<adv.>
بطور شایسته
eligible
شایسته انتخاب
the ticket
کار شایسته
derisible
شایسته ریشخند
aright
<adv.>
بطور شایسته
behoove
شایسته بودن
ogr
شایسته غول
ought not
شایسته نیست
conditioning
شایسته سازی
adequate
شایسته بودن
befitting
درخور شایسته
beseem
شایسته بودن
behove
شایسته بودن
devisable
شایسته اندیشه
courtlier
شایسته دربار
courtliest
شایسته دربار
courtly
شایسته دربار
devisable
شایسته تامل
fitly
بطور شایسته
quoteworthy
شایسته ذکر
meetly
بطور شایسته
meet for a man
شایسته است که
apt
مناسب شایسته
to be proper for
شایسته بودن
rightfully
<adv.>
بطور شایسته
rightly
<adv.>
بطور شایسته
in due form
بطرز شایسته
companionable
شایسته رفاقت
winnable
شایسته پیروزی
fittest
لایق شایسته
worthful
شایسته مستحق
fits
لایق شایسته
fit
لایق شایسته
christianlike
شایسته مسیحیت
suitable
شایسته فراخور
by fits and starts
شایسته لایق
pensionable
شایسته بازنشستگی
duly
<adv.>
بطور شایسته
justly
<adv.>
بطور شایسته
properly
<adv.>
بطور شایسته
intrinsic
مرتب شایسته
becoming
شایسته درخور
discreditable
شایسته بی اعتباری
properly
بطور شایسته
as it deserves
بطور شایسته
worshipful
شایسته احترام
backmost
پس ترین
nameable
شایسته نام بردن
sufficient
شایسته صلاحیت دار
suitably
بطور مناسب یا شایسته
competent
شایسته دارای سر رشته
humance
انسانی شایسته بشریت
servile
شایسته نوکران چاپلوس
oughtn't
نبایستی شایسته نیست
righted
شایسته خوب ذیحق
righting
شایسته خوب ذیحق
it does not befit me to
شایسته من نیست که مرانشاید که
workmanly
شایسته کارگر خوب
right
شایسته خوب ذیحق
worthy to become a king
شایسته شاه شدن
workmanlike
شایسته کارگر خوب
fit to work
شایسته یاقابل کارکردن
qualified for work
شایسته یاقابل کارکردن
gentlemanlike
شایسته مرد نجیب
worthily
بطور شایسته و در خور
ineligible
نا شایسته برای انتخاب
leftmost
سمت چپ ترین
least significant
کم اهمیت ترین
lower most
پایین ترین
lattermost
پست ترین
lattermost
عقب ترین
first and foremost
<adv.>
پیش ترین
downmost
پایین ترین
middlemost
میان ترین
lowermost
پایین ترین
hindmost
عقب ترین
midmost
میان ترین
more like;most like
شبیه ترین
most significant
پراهمیت ترین
bottommost
پایین ترین
arrant
بدنام ترین
eldest
مسن ترین
lowest
پایین ترین
undermost
زیر ترین
topmost
اعلی ترین
driest
خشک ترین
rearmost
عقب ترین
aftmost
عقب ترین
proto
مهم ترین
undermost
پایین ترین
rightmost
راست ترین
most important
<adj.>
مهم ترین
furthest
پیشرفته ترین
backmost
عقب ترین
foremost
پیش ترین
best
عظیم ترین
drier
: خشک ترین
nethermost
پست ترین
westernmost
غربی ترین
to put out of court
شایسته مطرح کردن ندانستن
hellishness
خویی که شایسته دوزخ باشد
condition
شرط نمودن شایسته کردن
give someone their due
<idiom>
دادن اعتبار به شخص شایسته
merit
شایسته بودن استحقاق داشتن
he is unworthy of his position
شایسته مقام خود نیست
meriting
شایسته بودن استحقاق داشتن
merited
شایسته بودن استحقاق داشتن
palmary
شایسته ستایش و تقدیر برجسته
quotable
شایسته نقل قول کردن
merits
شایسته بودن استحقاق داشتن
gentlewomanlike
شایسته بانوان نجیب ومحترم
most significant bit
با ارزش ترین بیت
neap
خفیف ترین جزر و مد
most significant digit
با اهمیت ترین رقم
neap tide
پائین ترین جزر و مد
most significant bit
با اهمیت ترین بیت
most significant digit
با ارزش ترین رقم
tenth rate
پایین ترین درجه
top flight
اعلی ترین مرتبه
royal road
اسان ترین راه
lsb
کم اهمیت ترین بیت
tenth rate
از پایین ترین جنس
least significant digit
کم اهمیت ترین رقم
least significant bit
کم اهمیت ترین بیت
ticked
سخت ترین مرحله
full-backs
عقب ترین بازی کن
bottom price
پائین ترین قیمت
ticks
سخت ترین مرحله
aftermost
عقب ترین واپسین
full-back
عقب ترین بازی کن
easternmost
شرقی ترین نقطه
eastermost
شرقی ترین نقطه
tick
سخت ترین مرحله
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
next
نزدیک ترین پس ازان
innermost
داخلی ترین دراعماق
disqualify
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
affimable
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualifying
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
last
پایین ترین درجه یا مقام
combat resolution
پایین ترین رده رزمی
primitive data type
ساده ترین شکل داده
lasted
پایین ترین درجه یا مقام
Put your warmest clothes on .
گرم ترین لباسهایت را تن کرد
admirals
عالی ترین افسرنیروی دریایی
sternmost
عقب ترین قسمت کشتی
thermosphere
خارجی ترین لایه اتمسفر
upmost
عالی ترین بالاترین درجه
admiral
عالی ترین افسرنیروی دریایی
troposphere
پایین ترین بخش اتمسفر
lasts
پایین ترین درجه یا مقام
main battle tank
قوی ترین تانک رزمی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com