Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (3 milliseconds)
English
Persian
right
شایسته خوب ذیحق
righted
شایسته خوب ذیحق
righting
شایسته خوب ذیحق
Other Matches
righted
ذیحق
righting
ذیحق
right
ذیحق
having a just claim
ذیحق
entitled
ذیحق
beneficiaries
ذیحق
rightful
ذیحق
beneficiary
ذیحق
be in the right
ذیحق بودن
by in the right
ذیحق بودن
beneficiary
بهره بردار ذیحق
to set
ذیحق قلمداد کردن
beneficiaries
بهره بردار ذیحق
justify
تصدیق کردن ذیحق دانستن
justifies
تصدیق کردن ذیحق دانستن
justifying
تصدیق کردن ذیحق دانستن
profits a prendre
درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
practicable
<adj.>
شایسته
purpose-built
<adj.>
شایسته
purposeful
<adj.>
شایسته
purposive
<adj.>
شایسته
good
شایسته
true
<adj.>
شایسته
suitable
<adj.>
شایسته
useful
<adj.>
شایسته
qua
شایسته
apropos
شایسته
pertinent
شایسته
proper
شایسته
functional
<adj.>
شایسته
proper
<adj.>
شایسته
real
<adj.>
شایسته
correct
<adj.>
شایسته
accurate
[correct]
<adj.>
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
شایسته
practical
<adj.>
شایسته
meritorious
شایسته
exact
<adj.>
شایسته
convenient
<adj.>
شایسته
inept
نا شایسته
worthiest
شایسته
worthy
شایسته
fits
شایسته
fittest
شایسته
qualified
شایسته
competent
شایسته
worthier
شایسته
seemly
شایسته
meets
شایسته
meet
شایسته
fit
شایسته
to be proper for
شایسته بودن
worshipful
شایسته احترام
the ticket
کار شایسته
quoteworthy
شایسته ذکر
fitly
بطور شایسته
in due form
بطرز شایسته
meetly
بطور شایسته
ought not
شایسته نیست
meritorious
شایسته ترین
justly
<adv.>
بطور شایسته
ogr
شایسته غول
proper dress
جامه شایسته
winnable
شایسته پیروزی
companionable
شایسته رفاقت
becoming
شایسته درخور
properly
بطور شایسته
apt
مناسب شایسته
fit
لایق شایسته
rightly
<adv.>
بطور شایسته
rightfully
<adv.>
بطور شایسته
properly
<adv.>
بطور شایسته
duly
<adv.>
بطور شایسته
correctly
<adv.>
بطور شایسته
aright
<adv.>
بطور شایسته
behoove
شایسته بودن
fits
لایق شایسته
fittest
لایق شایسته
worthful
شایسته مستحق
devisable
شایسته اندیشه
devisable
شایسته تامل
by fits and starts
شایسته لایق
beseem
شایسته بودن
courtliest
شایسته دربار
behove
شایسته بودن
courtly
شایسته دربار
intrinsic
مرتب شایسته
discreditable
شایسته بی اعتباری
suitable
شایسته فراخور
as it deserves
بطور شایسته
befitting
درخور شایسته
courtlier
شایسته دربار
christianlike
شایسته مسیحیت
pensionable
شایسته بازنشستگی
derisible
شایسته ریشخند
conditioning
شایسته سازی
meet for a man
شایسته است که
eligible
شایسته انتخاب
adequate
شایسته بودن
worthily
بطور شایسته و در خور
worthy to become a king
شایسته شاه شدن
it does not befit me to
شایسته من نیست که مرانشاید که
sufficient
شایسته صلاحیت دار
workmanlike
شایسته کارگر خوب
best
شایسته ترین پیشترین
ineligible
نا شایسته برای انتخاب
suitably
بطور مناسب یا شایسته
oughtn't
نبایستی شایسته نیست
workmanly
شایسته کارگر خوب
fit to work
شایسته یاقابل کارکردن
qualified for work
شایسته یاقابل کارکردن
humance
انسانی شایسته بشریت
nameable
شایسته نام بردن
servile
شایسته نوکران چاپلوس
competent
شایسته دارای سر رشته
gentlemanlike
شایسته مرد نجیب
meriting
شایسته بودن استحقاق داشتن
merits
شایسته بودن استحقاق داشتن
merited
شایسته بودن استحقاق داشتن
hellishness
خویی که شایسته دوزخ باشد
condition
شرط نمودن شایسته کردن
merit
شایسته بودن استحقاق داشتن
gentlewomanlike
شایسته بانوان نجیب ومحترم
he is unworthy of his position
شایسته مقام خود نیست
palmary
شایسته ستایش و تقدیر برجسته
quotable
شایسته نقل قول کردن
to put out of court
شایسته مطرح کردن ندانستن
give someone their due
<idiom>
دادن اعتبار به شخص شایسته
disqualified
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
affimable
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualifying
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
it was beneath my notice
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
constructive school credit
بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
head-hunting
<idiom>
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
academically
چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
ablest
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
honourable mention
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
conditioning
اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
noblemen
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
christly
شایسته مسیح مربوط به مسیح
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com