English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
caller شخصی که تقاضای تماس دارد
callers شخصی که تقاضای تماس دارد
Other Matches
ring سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
subscriber 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
footprint قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
footprints قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
ex-directory شخصی که چنین شمارهای را دارد
stentor شخصی که صدای بلندی دارد
accessor شخصی که به داده دسترسی دارد
analyst شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
analysts شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
searches نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
search نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searched نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searchingly نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
ani سیستم تلفن که شماره تلفن شخصی که تماس گرفته را درج میکند
sysop شخصی که سیستم تخته آگهی یا شبکه را نگه می دارد
Method to my madness <idiom> هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
caveator کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
blood chit تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
theory of effective demand determination نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
answering machines نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
answering machine نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
ambivert شخصی که نه زیاد بعالم باطنی توجه دارد نه بعالم خارجی
ambiversion شخصی که هم بامور خارجی و هم بامور داخلی توجه دارد
de bounce جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touch دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touches دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
edge تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edges تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
peripheral باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
Thanks for calling back. با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
contact point وسیله تماس نقطه اخذ تماس
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
f.drss جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
amplifying report گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
originating با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
aggregate demand تقاضای کل
at the request of تقاضای
total demand تقاضای کل
at the instance of به تقاضای
final demand تقاضای نهائی
inelastic demand تقاضای بی کشش
national demand تقاضای ملی
market demand تقاضای بازار
pop the question <idiom> تقاضای ازدواج
at my request مطابق با تقاضای من
complementary demand تقاضای تکمیلی
composite demand تقاضای مرکب
maximum demand تقاضای بیشینه
factor demand تقاضای عوامل
at the instance of بر حسب تقاضای
giving تقاضای رای
gives تقاضای رای
give تقاضای رای
complementary demand تقاضای مکمل
application for loan تقاضای وام
elastic demand تقاضای با کشش
re claim تقاضای مجدد
effective demand تقاضای موثر
request substitution تقاضای تعویض
application تقاضای کار
applications تقاضای کار
excess demand تقاضای بیش از حد
joint demand تقاضای مشترک
aggregate demand function تابع تقاضای کل
demand for payment تقاضای پرداخت
aggregate market demand تقاضای کل بازار
request to send تقاضای ارسال
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
law of downward sloping demand قانون تقاضای نزولی
marginal demand price قیمت تقاضای نهائی
tax تحمیل تقاضای سنگین
individual demand schedule جدول تقاضای فردی
taxes تحمیل تقاضای سنگین
taxed تحمیل تقاضای سنگین
inelastic demand تقاضای غیر حساس
apply for a divorce تقاضای طلاق کردن
to request issuance تقاضای صدور کردن
perfectly inelastic demand تقاضای کاملا بی کشش
downward sloping demand curve منحنی تقاضای نزولی
rpo تقاضای مظنه قیمت
perfectly elastic demand تقاضای کاملا با کشش
demand تقاضای خرید کالا
elastic demand تقاضای کشش دار
toa for a job or position تقاضای شغل کردن
elastic demand تقاضای انعطاف پذیر
derived demand تقاضای مشتق شده
soft market بازار با تقاضای خوب
demands تقاضای خرید کالا
demanded تقاضای خرید کالا
oyer تقاضای استماع یا دادرسی
credit application تقاضای گشایش اعتبار
rts Send To Request تقاضای ارسال
ask for a lady's hand تقاضای ازدواج با بانویی کردن
demurrer تقاضای تاخیر درصدور حکم
request time out تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
To demand prompt payment. تقاضای پرداخت فوری کردن
To seek political asylum. تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To ask for political asylum. تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
put the bite on someone <idiom> از کسی تقاضای پول کردن
reclamation تقاضای جبران خسارت کردن
demurs تقاضای درنگ یا مکث کردن
excess demand تقاضای زیادی مازاد تقاضا
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
demur تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurred تقاضای درنگ یا مکث کردن
layers برنامهای که تقاضای ارسال کند
demurring تقاضای درنگ یا مکث کردن
planned demand تقاضای برنامه ریزی شده
layer برنامهای که تقاضای ارسال کند
postulancy تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
nonce word واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
demand accommodation تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
letters rogatory نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
speculative demand for money تقاضای سفته بازی برای پول
blue bark تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
to withdraw an application صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
ARQ که در صورت خطا تقاضای ارسال دوباره داده میکند
reclama تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
The victors demanded unconditional surrender . فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
small claim ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
tangency تماس
tangents تماس
contacted تماس
contacts تماس
impact تماس
tangent تماس
impinging تماس
taction تماس
line of contact خط تماس
contacting تماس
impacts تماس
contingence تماس
ding تماس
contact line خط تماس
contact تماس
reclamation تقاضای خسارت تعمیرمجدد و به پای کار اوردن وسایل بازیابی مجدد
appeal play تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
to be in contact تماس داشتن
skims تماس اندک
communicator شخص در تماس
contact party گروه تماس
contact point قطب تماس
contact flange فلانژ تماس
contact diameter قطر تماس
angle of contact زاویه تماس
shock hazard خطر تماس
skimmed تماس اندک
skim تماس اندک
contact area سطح تماس
contact area منطقه تماس
contact angle زاویه تماس
finishes تماس انتهایی
to bring into contact تماس دادن
to be in rapport تماس داشتن
contact patrol گشتی تماس
line to line fault تماس خطوط
contact pressure فشار تماس
area contact سطح تماس
interactional points نقاط تماس
point of contact نقطه تماس
movement to contact حرکت به تماس
contiguity برخورد تماس
contact surface سطح تماس
contact lost تماس قطع شد
point contact تماس نقطهای
contact ratio نسبت تماس
going on نزدیکی تماس
zone of contact ناحیه تماس
corps a corps تماس بدنی
Keep in touch! <idiom> در تماس باش!
tuch تماس دادن با
finish تماس انتهایی
striking off the roll اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
touch sensitive panel صفحه حساس به تماس
look in on <idiom> تماس حاصل کردن
touch panel صفحه حساس به تماس
grazing point نقطه تماس با مانع
movement to contact حرکت به اخذ تماس
get in touch with someone <idiom> باکسی تماس گرفتن
contact print چاپ به طریقه تماس
tuch سر زدن تماس داشتن
touch sensitive tablet تابلو حساس به تماس
phone پاسخ به تماس در تلفن
phoned پاسخ به تماس در تلفن
phones پاسخ به تماس در تلفن
phoning پاسخ به تماس در تلفن
contact report گزارش اخذ تماس
flat تماس دو لبه اسکیت
osculation تماس اشتراک صفات
osculatory وابسته به بوسه یا تماس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com