Dictiornary-Farsi | شخص خیلی خسیس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
hunks	شخص خیلی خسیس


Other Matches

she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
stingy	خسیس
stiff <adj.>	خسیس
cheeseparing <adj.>	خسیس
churlish <adj.>	خسیس
hardfisted <adj.>	خسیس
parsimonious <adj.>	خسیس
miser <adj.>	خسیس
illiberal <adj.>	خسیس
mingy <adj.>	خسیس
niggardly	خسیس
mean <adj.>	خسیس
mingy	خسیس
mingiest	خسیس
mingier	خسیس
grasping	خسیس
miserly	خسیس
skinflints	خسیس
skinflint	خسیس
tight-fisted	خسیس
tight fisted	خسیس
fast handed	خسیس
scrape penny	خسیس
scrimpy	خسیس
uncharitable <adj.>	خسیس
unhandsome <adj.>	خسیس
tightfisted	خسیس
tightest	خسیس
tighter	خسیس
near with one's money	خسیس
scotchman	خسیس
hidebound	خسیس
cheeseparing	خسیس
close fisted	خسیس
hard handed	خسیس
hard fisted	خسیس
cheese-paring	خسیس
gripple <adj.>	خسیس
handfast <adj.>	خسیس
tight	خسیس
sordid	خسیس
penurious	خسیس
ungenerous	خسیس
skimpy	خسیس
ungenerous <adj.>	خسیس
closefisted	خسیس
rattling	خیلی تند خیلی خوب
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
tightwad	شخص خسیس
misers	ادم خسیس
miser	ادم خسیس
harder	خسیس درمضیقه
mean	خسیس پست
meaner	خسیس پست
hard	خسیس درمضیقه
niggard	ادم خسیس
screw <adj.>	آدم خسیس
stringently	سختگیر خسیس
stringent	سختگیر خسیس
hardest	خسیس درمضیقه
meanest	خسیس پست
curmudgeon	ادم خسیس
save all	ادم خسیس
scrooge	ادم خسیس ولئیم
codgers	ادم خسیس وپست
codger	ادم خسیس وپست
skimp	خسیس بازی درآوردن
costive	سرد و بی محبت خسیس
He is mean and stingy.	جان به عزرائیل نمی دهد ( خسیس است )
He is too stingy for words.	دست توی جیبش نمی کند ( خسیس است )
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
true he is somewhat stingy....	راست است که اندکی خسیس است ولی ...
dumpiness	خیلی
far and away	خیلی
in large quantities	خیلی خیلی
ten	خیلی
damn	خیلی
dammit	خیلی
highly	خیلی
copious	خیلی
routh	خیلی
many	خیلی
very	خیلی
not a few	خیلی ها
to a large extent	خیلی
very little	خیلی کم
for long	خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
villainous	خیلی بد
pixilated	خیلی حساس
pianissmo	خیلی نرم
overstrung	خیلی حساس
many persons	خیلی اشخاص
oftentimes	خیلی اوقات
of vital importance	خیلی ضروری
much was said	خیلی حرفهازده شد
much worse	خیلی بدتر
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
Many thanks!	خیلی ممنون!
really sick	خیلی محشر
sappy	خیلی احساساتی
rotundily	چاقی خیلی
ritzy	خیلی شیک
raff	خیلی زیاد
primely	خیلی خوب
precisian	خیلی دقیق
really wicked	خیلی محشر
many people	خیلی اشخاص
hand in glove	خیلی نزدیک
iam in bad	خیلی محتاجم
often <adv.>	خیلی از اوقات
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
hand in glove	خیلی صمیمی
hand and glove	خیلی نزدیک
hand and glove	خیلی صمیمی
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
giantess	زن خیلی قدبلند
many times <adv.>	خیلی از اوقات
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
lower most	خیلی پست تر
lily white	خیلی سفید
level best	خیلی خوب
level best	خیلی عالی
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
it is very easily done	خیلی به اسانی
in no time	خیلی زود
immensurable	خیلی قدیم
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
many people	خیلی از مردم
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
He is a loose card .	خیلی ول است
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
number one	خیلی خوب
hit bottom <idiom>	خیلی پست
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
too tough	خیلی سفت
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
bone dry	خیلی خشک
once in the blue moon	خیلی بندرت
subminiature	خیلی کوچک
span new	خیلی تازه
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
cool <adj.>	خیلی خوب
skinless	خیلی حساس
awesome <adj.>	خیلی خوب
senseful	خیلی حساس
great <adj.>	خیلی خوب
superrabundant	خیلی زیاد
swith	خیلی عظیم
very light	خیلی سبک
ultraconservative	خیلی محتاط
toploftiness	خیلی متکبر
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
wicked <adj.>	خیلی خوب
thank you very much	خیلی متشکرم
far off	خیلی دور
raucous	خیلی نامرتب
glorious	خیلی خوب
piping hot	خیلی داغ
well	خیلی خوب
wells	خیلی خوب
pitch black	خیلی سیاه
precise	خیلی دقیق
decrepit	خیلی پیر
quaint	خیلی فریف
frequently	خیلی اوقات
superabundant	خیلی زیاد
whopping	خیلی بزرگ
very good	خیلی خوب
faraway	خیلی دور
benedicite	خیلی خوب
before you can say knife	خیلی زود
at most	خیلی باشد
as stiff as a poker	خیلی خشک
goody goody	خیلی خوب