Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
stickhandler
شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
Other Matches
beechen
ازچوب الش یاجنگلی
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
quassia
یکجور درخت که ازچوب ان داروی تلخی درست میشود
field hockey
زمین هاکی
skates
هاکی روی یخ
iceman
هاکی باز
hockey
هاکی روی یخ
blue line
خط دفاعی هاکی
ice hockey
هاکی روی یخ
skated
هاکی روی یخ
banana blade
چوب هاکی
skate
هاکی روی یخ
sixes
تیم هاکی
six
تیم هاکی
sextets
تیم هاکی
sextet
تیم هاکی
collective goods
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
shinney
چوب بازی هاکی
stanzas
بخشی ازبازی هاکی
field hokey
هاکی روی چمن
hurler
بازیگر هاکی ایرلندی
stick
چوب بازی هاکی
bandi
نوعی هاکی روی یخ
stanza
بخشی ازبازی هاکی
speed a way
نوعی بازی شبیه هاکی
endboards
دیوارههای اخر زمین هاکی
stickboy
متصدی نگهداری چوبهای هاکی
avco cup
جام جهانی انجمن هاکی
floor hockey
هاکی روی یخ کودکان بدون اسکیت
fielding
متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
elevens
تیم 11 نفره هاکی روی چمن
eleven
تیم 11 نفره هاکی روی چمن
spears
ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
shinny
نوعی بازی هاکی غیررسمی در صحرا و بیابان
spearing
ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
hurling
نوعی هاکی یا لاکراس بین دوتیم 51 نفره
speared
ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
stickside
سمتی از بدن دروازه بان باچوب هاکی
spear
ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
street hockey
نوعی هاکی در زمین یا کوچه بدون کفش اسکیت
end zone
منطقه اخر زمین هاکی از خط ابی تادیوار پشت دروازه
broomball
نوعی هاکی روی یخ بدون کفش اسکیت با جارو و توپ فوتبال
hardworking
<adj.>
ماهر
fine fingered
ماهر
industrious
<adj.>
ماهر
sedulous
<adj.>
ماهر
studious
<adj.>
ماهر
adroit
<adj.>
ماهر
he was neat
ماهر
proficient
ماهر
adept
ماهر
neat handed
ماهر
wieldy
ماهر
experts
ماهر
skilled
ماهر
expert
ماهر
skillful Šetc
ماهر
skillful
ماهر
assiduous
<adj.>
ماهر
diligent
<adj.>
ماهر
dexterous
ماهر
dextrous
ماهر
deft
ماهر
light handed
ماهر
skilful
ماهر
industrious
ماهر
handy
ماهر
light footed
ماهر
workmanlike
ماهر
handiest
ماهر
handier
ماهر
knacky
ماهر
pert
ماهر
workmanly
ماهر
assisted
بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
assists
بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
assisting
بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
assist
بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
slap shot
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
natty
پاکیزه ماهر
jimmies
ماهر دیلم
journeymen
کارگر ماهر
craftsman
کارگر ماهر
marksmen
تیرانداز ماهر
jimmy
ماهر دیلم
nattier
پاکیزه ماهر
mastered
ماهر شدن
journeyman
کارگر ماهر
nattiest
پاکیزه ماهر
master
ماهر شدن
marksman
تیرانداز ماهر
understandings
مطلع ماهر
great
متعدد ماهر
water dog
شناگر ماهر
tactically
ماهر ماهرانه
tactical
ماهر ماهرانه
understanding
مطلع ماهر
great-
متعدد ماهر
greatest
متعدد ماهر
qualify
ماهر شدن
versant
ماهر واستاد
qualifies
ماهر شدن
expert gunner
توپچی ماهر
skilled
ماهر و باتجربه
masters
ماهر شدن
craftsmen
کارگر ماهر
flunkey
غیر ماهر
semiskilled
نیمه ماهر
cunning
ماهر زیرکی
sharpshooter
تیرانداز ماهر
flunkys
غیر ماهر
flunky
غیر ماهر
flunkies
غیر ماهر
shotmaker
شوت زن ماهر
flunkeys
غیر ماهر
slickest
ماهر صاف
slick
ماهر صاف
articulate
ماهر در صحبت
semi skilled
نیمه ماهر
articulates
ماهر در صحبت
skilled labour
کارگر ماهر
skilled worker
کارگر ماهر
articulating
ماهر در صحبت
light foot
ماهر تردست
scientail
ماهر علمی
reinsman
سوار کار ماهر
unskilled worker
کارگر غیر ماهر
sniper
تیرانداز ماهر تفنگ
masters
ماهر شدن در چیزی
qualified
صلاحیت دار ماهر
mastered
ماهر شدن در چیزی
master
ماهر شدن در چیزی
semi skilled worker
کارگر نیمه ماهر
snipers
تیرانداز ماهر تفنگ
building craftsman
کارگر ماهر ساختمانی
ace
خلبان ماهر و متهور
figure skater
اسکیت باز ماهر
navvies
کارگر غیر ماهر
shots
تیراندازی تیرانداز ماهر
navvy
کارگر غیر ماهر
skillful weaver
بافنده ماهر و خبره
aces
خلبان ماهر و متهور
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
gift of the gab
<idiom>
درصحبت کردن ماهر بودن
toxophilite
تیرانداز ماهر با تیر و کمان
dead time
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead freight
کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
vertical
نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
idles
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idlest
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
capacities
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
free
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idled
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
capacity
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
frees
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
freeing
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
freed
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
mudder
اسب ماهر در مسیر خیس وگلی
streetwise
ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
unskilled labor
نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
orion
منظومه جبار یا النسق شکارچی ماهر
digger
پاسور ماهر درپاس نزدیک زمین
cradler
بازیگر ماهر در حفظ گوی لاکراس
bitmap
معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
fourth generation computers
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
composite demand
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
quad
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quads
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
digger
بازیگر ماهر و سمج درگرفتن گوی از گوشها
roughrider
سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
bands
شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
band
شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
shareware
نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
ieee
که فقط داده و سیگنالهای تصدیق استفاده می شوند و در آزمایشگاهها برای اتصال کامپیوتر به قط عات اندازه گیری استفاده میشود
punters
دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
demolition derby
مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
punter
دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
joint tenants
در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
duplex
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplexes
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
exerciser
وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
common use
مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
faces
قسمت جلو شی ء رویه راکت قسمتی از چوب هاکی که با گوی تماس داردشیب صاف جلو موج
face
قسمت جلو شی ء رویه راکت قسمتی از چوب هاکی که با گوی تماس داردشیب صاف جلو موج
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
wimp
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
PPP
که معمولا برای ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه Tcp/Ip استفاده میشود
wimps
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
bunter
توپزن ماهر در ضربه بدون تاب دادن چوب بیس بال
defect skipping
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
Hamming code
سیستم کدگذتاری که از بیتهای بررسی برای تشخیص و تصحیح خطاها در داده ارسالی استفاده میکند که بیشتر در سیستمهای متن راه دور استفاده میشود
Grands Prix
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
Grand Prix
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
duress
در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
solenoid sweep
پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
publish
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
publishes
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
published
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com