Dictiornary-Farsi | شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
in one's element <idiom>	شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید


Other Matches

under the same conditions	شرایطی برابر
To lay down certain conditions .	شرایطی معین کردن
that depends	تا چه شرایطی درکار باشد
physiographic	وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
mutual terms	شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
naturalism	فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
input output bound	شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
fairness	شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
he may come late	شایددیر بیاید
process bound	برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
He was not supposed to come today .	قرارنبود امروز بیاید
He asked permission to come in.	اجازه خواست بیاید تو
pay a way the sheet	کاغذ را بدهید بیاید
feelings indigenous to man	احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
hung start	شرایطی در استارت توربینهای گاز که در ان احتراق صورت میگیرد ولی موتور به سرعت خودکفایی نمیرسد
drown one's sorrows <idiom>	مس میکند که بی خبری سراغش بیاید
We are waiting for the rain to stop .	معطل بارانم که بند بیاید
he may come late	ممکن است دیر بیاید
It is pointless for her to come here .	موضوع ندارد اینجا بیاید
as memory serves	هر وقت بیاد انسان بیاید
rising mine	مینی که میتواند به سطح اب بیاید
i sat down to recover	نشستم زمین که حالم جا بیاید
He is bound to come.	احتمال زیادی دارد که بیاید
It all depends on how things develop.	بستگی دارد چه پیش بیاید
blow-ups	توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up	توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-up	توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
zero lash	شرایطی در مکانیزم کنترل سوپاپهای موتور پیستونی که در ان با استفاده از ثابت هیدرولیکی مقدار لقی به صفر میرسد
Wait up!	صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
to be long in coming	خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
to be a long time in the coming	خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
Now, of all times!	از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
limit state	حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
Is that enough to be a problem?	آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
Supposing it rains , what shall you do ?	فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
to refresh [jog] your memory	خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
lich gate	سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
still fishing	ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
This must not happen in future at any cost.	در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
to sweeten the pill <idiom>	چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar-coat the pill [American E] <idiom>	چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar the pill <idiom>	چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
for the world <idiom>	تحت تاثیر هرشرایطی ،تحت هر شرایطی
First come first served.	هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
He is expected to arrive in acople of days.	فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
implied trust	امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
natural	طبیعی
natural foundation	پی طبیعی
indigenous	طبیعی
natural bridge	پل طبیعی
natural right	حق طبیعی
naturals	طبیعی
normal	طبیعی
silvan	طبیعی
physical	طبیعی
innate	طبیعی
homebred	طبیعی
home born	طبیعی
crude copper	مس طبیعی
apparence	شباهت طبیعی
natural economy	اقتصاد طبیعی
natural endowment	موهبت طبیعی
crude gas	گاز طبیعی
natural easement	حق ارتفاق طبیعی
natrual cement	سیمان طبیعی
natural disaster	حوادث طبیعی بد
natural disaster	بلایای طبیعی
natural competition	رقابت طبیعی
natural endowments	موهبت طبیعی
natural erosion	فرسایش طبیعی
asphaltic bitumen	قیر طبیعی
asphaltite	قیر طبیعی
au naturel	بحالت طبیعی
bees wax	موم طبیعی
continuous climbing	صعود طبیعی
natural frequency	فرکانس طبیعی
natural frequency	بسامد طبیعی
natural excitation	تحریک طبیعی
natural capacity	فرفیت طبیعی
emmetropia	بینایی طبیعی
natural bed	بستر طبیعی
matter of course	چیز طبیعی
matten of course	چیز طبیعی
galenite	سرب طبیعی
guardian by nature	قیم طبیعی
hevea rubber	لاستیک طبیعی
natural law	حقوق طبیعی
natural rubber	لاستیک طبیعی
inartificial	طبیعی غیرصنعتی
in vivo	در محیط طبیعی
metaphisical	غیر طبیعی
full scale	اندازه طبیعی
native language	زبان طبیعی
natural asphalt	قیر طبیعی
natural asphalt	اسفالت طبیعی
emmetropis	بینایی طبیعی
natural agents	عوامل طبیعی
natural abundace	فراوانی طبیعی
pozzolan earth	سیمان طبیعی
eupnoea	تنفس طبیعی
natively	بطور طبیعی
immanent justice	عدالت طبیعی
jardin anglo-chinois	باغچه طبیعی
trass	سیمان طبیعی
tincal or kal	بوره طبیعی
tincal	بوره طبیعی
terrestrial occurrence	وفور طبیعی
tegmentum	پوست طبیعی
tegmen	پوشش طبیعی
sophisticate	غیر طبیعی
so matic	طبیعی جسمی
secundine naturam	بطور طبیعی
resource endowment	منابع طبیعی
pudding stone	شفته طبیعی
physiography	جغرافیای طبیعی
physico theology	الهیات طبیعی
orthochromatic	رنگ طبیعی
trim size	اندازه طبیعی
war of the elements	انقلابات طبیعی
natural silk	ابریشم طبیعی
natural color	رنگ طبیعی
propensity	تمایل طبیعی
physios	پیشوند طبیعی
physio	پیشوند طبیعی
physical science	علوم طبیعی
natural childbirth	زایمان طبیعی
life sciences	علوم طبیعی
life science	علوم طبیعی
wildwood	جنگل طبیعی
original ground	زمین طبیعی
normal fault	گسل طبیعی
natural persons	اشخاص طبیعی
natural person	شخص طبیعی
natural order	نظم طبیعی
natural obstacle	مانع طبیعی
natural number	عدد طبیعی
natural monopoly	انحصار طبیعی
natural magnet	مغناطیس طبیعی
natural logarithm	لگاریتم طبیعی
natural language	زبان طبیعی
natural habitat	بوم طبیعی
natural group	گروه طبیعی
natural ground	زمین طبیعی
natural phenomena	اثار طبیعی
natural products	مواد طبیعی
nonrepresentational	غیر طبیعی
neperian logarithm	لگاریتم طبیعی
nature reserve	اندوختگاه طبیعی
naturalistic observation	مشاهده طبیعی
natural year	سال طبیعی
natural vibration	نوسان طبیعی
natural ventilation	تهویه طبیعی
natural sources	منابع طبیعی
natural silk	ابریشم طبیعی
natural resin	صمغ طبیعی
natural reserves	ذخائر طبیعی
natural recharge	تغذیه طبیعی
natural purification	پالایش طبیعی
naturalizing	طبیعی شدن
preternatural	غیر طبیعی
standards	طبیعی یا معمولی
in situ	در جای طبیعی
seeping	تراوش طبیعی
seeps	تراوش طبیعی
preternatural	مافوق طبیعی
supernatural	ماوراء طبیعی
supernatural	فوق طبیعی
normalize	طبیعی کردن
normalising	طبیعی کردن
normalises	طبیعی کردن
standard	طبیعی یا معمولی
debris	مانده طبیعی
natural resources	منابع طبیعی
physiology	علم طبیعی
aptitudes	تمایل طبیعی
aptitude	تمایل طبیعی
falsetto	غیر طبیعی
natural selection	انتخاب طبیعی
natural history	تاریخ طبیعی
falsettos	غیر طبیعی
naturalness	طبیعی بودن
naturally	بطور طبیعی
normalised	طبیعی کردن
physical sciences	علوم طبیعی
glacier	یخچال طبیعی
glaciers	یخچال طبیعی
unnatural	غیر طبیعی
natural sciences	علوم طبیعی
natural gas	گاز طبیعی
unnaturally	غیر طبیعی
naturalizes	طبیعی شدن
naturalize	طبیعی شدن
intrinsic	طبیعی ذهنی
normalizes	طبیعی کردن
subnormal	غیر طبیعی
landscaped	منظره طبیعی
preposterous	غیر طبیعی
propensities	تمایل طبیعی
full-size	اندازه طبیعی
physically	با قواعد طبیعی