English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (22 milliseconds)
English Persian
potion شربت عشق دادن به
potions شربت عشق دادن به
Other Matches
soft drink شربت
soft drinks شربت
nectar شربت
sirup شربت
syrup شربت
sorbet شربت
syrups شربت
sorbets شربت
linctus شربت طبی
orangeade شربت نارنج
lemonade شربت ابلیمو
juices عصاره شربت
julep شربت طبی
juice عصاره شربت
cider شربت سیب
limeade شربت ابلیمو
linctuses شربت طبی
scullery شربت خان ه
black liqour شربت سیاه
beverages نوشابه شربت
diacodion شربت خشخاش
beverage نوشابه شربت
ipecacuanha wine شربت اپیکا
wine of ipecac شربت اپیکا
mint juleps شربت جلاب
grenadine شربت انار
sculleries شربت خان ه
mint julep شربت جلاب
mint julep شربت محرک یامقوی
philtre or ter مهردارو شربت سحرامیز
philtre or ter شربت عشق انگیز
lemon squash شربت امیخته ازابلیمووسوداواتر
love potion شربت سحر امیز
dose خوراک دوا یا شربت
dosing خوراک دوا یا شربت
mint juleps شربت محرک یامقوی
frutex شراب شربت الکلی
doses خوراک دوا یا شربت
dosed خوراک دوا یا شربت
love potions شربت سحر امیز
love philtre شربت عشق انگیز
floated بستنی مخلوط با شربت وغیره
stomachic اشتها اور شربت اشتهااور
floats بستنی مخلوط با شربت وغیره
float بستنی مخلوط با شربت وغیره
glace دسر سردو یخ بسته شربت سرد
orgeat شربت بهار نارنج با شیره بادام
love philtre مهر دارو شربت سحر امیز
pantries شربت خانه مخصوص لوازم سفره
love potion مهر دارو شربت عشق امیز
love potions مهر دارو شربت عشق امیز
potions دارو یا زهر ابکی شربت عشق
pantry شربت خانه مخصوص لوازم سفره
potion دارو یا زهر ابکی شربت عشق
rosolio یکجور شربت الکلی یانوشابه نیرو بخش
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
squashes شربت نارنج افشره نارنج
perry درخت گلابی شربت گلابی
squashed شربت نارنج افشره نارنج
squash شربت نارنج افشره نارنج
squashing شربت نارنج افشره نارنج
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
promote ترفیع دادن ترویج دادن
purging غرامت دادن جریمه دادن
lends عاریه دادن اجاره دادن
insulted فحش دادن دشنام دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
promote ترفیع دادن درجه دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
order سفارش دادن دستور دادن
promoted ترفیع دادن درجه دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
houses منزل دادن پناه دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
judging حکم دادن تشخیص دادن
promoted ترفیع دادن ترویج دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
insult فحش دادن دشنام دادن
pronounce حکم دادن فتوی دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
house منزل دادن پناه دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
housed منزل دادن پناه دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
incised چاک دادن شکاف دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
incises چاک دادن شکاف دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
prefer ترجیح دادن برتری دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
pottion بهره دادن از جهاز دادن به
instruct دستور دادن اموزش دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
incise چاک دادن شکاف دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
organising سازمان دادن ارایش دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
cure شفا دادن بهبودی دادن
cured شفا دادن بهبودی دادن
cures شفا دادن بهبودی دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
effectuate انجام دادن صورت دادن
compensate پاداش دادن عوض دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
compensated پاداش دادن عوض دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
embellished ارایش دادن زینت دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
to switch on اتصال دادن جریان دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
irritate خراش دادن سوزش دادن
irritated خراش دادن سوزش دادن
irritates خراش دادن سوزش دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
organize سازمان دادن ارایش دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com