Total search result: 161 (9 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
vicarious conditioning |
شرطی شدن جانشینی |
|
|
Other Matches |
|
elasticity of factor substitution |
کشش جانشینی عوامل مقیاسی از درجه قابلیت جانشینی بین عوامل تولید در هر فرایند تولیدی |
conditioning |
شرطی کردن شرطی سازی |
apodosis |
مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی |
replacements |
جانشینی |
vicariousness |
جانشینی |
vicegerency |
جانشینی |
subrogation |
جانشینی |
replacement |
جانشینی |
substitution |
جانشینی |
locum tenecy |
جانشینی |
succession |
جانشینی |
successions |
جانشینی |
vicarious |
جانشینی |
substitution effect |
اثر جانشینی |
complete substitution |
جانشینی کالاها |
substitutionary |
تعویض جانشینی |
successions |
ردیف جانشینی |
substitute material |
مواد جانشینی |
displacement reaction |
واکنش جانشینی |
paradigmatic axis |
محور جانشینی |
replacement capital |
سرمایه جانشینی |
standby equipment |
تجهیزات جانشینی |
standby time |
زمان جانشینی |
subsittution effect |
اثر جانشینی |
subsitute |
جانشینی کالاها |
expromission |
جانشینی بدهکار |
partial substitution |
جانشینی مصرف |
elasticity of substitution |
کشش جانشینی |
succession |
ردیف جانشینی |
potential substitution |
جانشینی بالقوه |
substitution |
تعویض جانشینی |
symptom substitution theory |
نظریه جانشینی نشانه ها |
supersession |
جانشینی لغو شدگی |
substitutional solid solution |
محلول جامد جانشینی |
displacement titration |
تیتر کردن جانشینی |
alias |
نام جانشینی که به فایل |
import substitution policy |
سیاست جانشینی واردات |
aliases |
نام جانشینی که به فایل |
replacement investment |
سرمایه گذاری جانشینی |
who claims the succession ? |
چه کسی ادعای جانشینی |
marginal rate of substitution |
نرخ نهائی جانشینی |
partial substitution |
جانشینی کامل برای دو کالا |
trade off between inflation and |
رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری |
standards |
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی |
standard |
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی |
u |
جانشینی برای حرف یونانی "mu" به معنای میکرو یاریز میباشد |
blind score |
امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد |
conditioned |
شرطی |
provisory |
شرطی |
protatic |
شرطی |
conditional |
شرطی |
provisional |
شرطی |
eventual |
شرطی |
proviso |
جمله شرطی |
conditioning |
شرطی شدن |
conditional statement |
دستور شرطی |
provisos |
جمله شرطی |
conditional branch |
انشعاب شرطی |
unconditioning |
شرطی زدایی |
case branch |
انشعاب شرطی |
on no condition |
به هیچ شرطی |
conditioned response |
واکنش شرطی |
soft hyphen |
خط تیره شرطی |
conditioned response |
پاسخ شرطی |
provisional |
شرطی مشروط |
unconditioned |
غیر شرطی |
subjunctive |
وجه شرطی |
conditonal branching |
انشعاب شرطی |
conditionality |
صورت شرطی |
conditional jump |
جهش شرطی |
conditioned reflex |
بازتاب شرطی |
conditional transfer |
انتقال شرطی |
conditional statement |
حکم شرطی |
conditioned stimulus |
محرک شرطی |
conditional operator |
عملگر شرطی |
conditioned suppression |
منع شرطی |
conditional instruction |
دستورالعمل شرطی |
condeitional branch |
انشعاب شرطی |
the subjunctive mood |
وجه شرطی |
conditioned inhibition |
بازداری شرطی |
unconditional jump |
جهش غیر شرطی |
unconditioned response |
پاسخ غیر شرطی |
preconditioning |
پیش شرطی کردن |
unconditional transfer |
انتقال غیر شرطی |
type r conditioning |
شرطی شدن نوع ار |
unconditional branch |
انشعاب غیر شرطی |
trace conditioning |
شرطی کردن ردی |
ucs |
محرک غیر شرطی |
unconditioned stimulus |
محرک غیر شرطی |
unconditioned inhibition |
بازداری غیر شرطی |
unconditioned reflex |
بازتاب غیر شرطی |
type s conditioning |
شرطی شدن نوع اس |
vicarious conditioning |
شرطی شدن مشاهدهای |
To win (lose ) a bet . |
شرطی رابردن (باختن ) |
ucr |
پاسخ غیر شرطی |
provisorily |
بطور شرطی یا موقت |
differential conditioning |
شرطی سازی افتراقی |
backward conditioning |
شرطی کردن وارونه |
cer |
پاسخ هیجانی شرطی |
conditioned emotional response |
پاسخ هیجانی شرطی |
classical conditioning |
شرطی سازی کلاسیک |
conditionability |
قابلیت شرطی شدن |
delayed conditioning |
شرطی سازی درنگیده |
conditional breakpoint |
نقطه انفصال شرطی |
cross conditioning |
شرطی شدن ضمنی |
conditional jump instruction |
دستورالعمل پرش شرطی |
conditioned avoidance response |
پاسخ اجتنابی شرطی |
conditioned escape response |
پاسخ گریز شرطی |
avoidance conditioning |
شرطی کردن اجتنابی |
eventual |
موکول بانجام شرطی |
pavlovian conditioning |
شرطی شدن پاولفی |
operant conditioning |
شرطی شدن عامل |
operant conditioning |
شرطی شدن کنش گر |
modal auxiliary |
فعل معین شرطی |
unconditional |
غیر شرطی بی شرط |
condition |
عارضه شرطی کردن |
reconditioning |
شرطی کردن مجدد |
subjunctive |
وابسته بوجه شرطی |
instrumental conditioning |
شرطی شدن وسیلهای |
counterconditioning |
شرطی سازی تقابلی |
phillips curve |
شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد |
eyelid conditioning |
شرطی کردن پلک چشم |
policy |
سند معلق به انجام شرطی |
policies |
سند معلق به انجام شرطی |
higher order conditioning |
شرطی سازی سطح بالا |
To purchase on approval . |
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن |
unconditional |
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد |
deferred dividened |
سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد |
iterative process |
فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد |
She will only date you if you ... |
او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو... |
estate in fee |
مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین |
esorow |
سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد |
zero |
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد |
zeroes |
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد |
branches |
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند |
zeros |
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد |
branch |
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند |
jump instruction |
پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند |
This must not happen in future at any cost. |
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید. |
while loop |
دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند |
jump instruction |
دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی |
universal legacy |
وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد |
decision |
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد |
decisions |
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد |
slutsky theorem |
براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است |
giffen good |
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است |
conditional |
دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی |
covenant real |
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث |
discrimination instruction |
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند. |
escrow |
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد |
covenant runing with land |
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست |
conditionality |
شرطی بودن مشروط بودن |
conditional |
شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی] |
material conditional |
شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی] |
material implication |
شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی] |
material consequence |
شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی] |
implies |
شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی] |
implication |
شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی] |
branches |
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند |
branch |
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند |