Dictiornary-Farsi | شروع بحمله | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
jump off	شروع بحمله


Other Matches

set up	مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off	شروع کردن شروع شدن
launching area	منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation	شروع کار شروع
get-go <idiom>	شروع
incipience or ency	شروع
beginnings	شروع
inception	شروع
beginning	شروع
open fire	شروع
Redo it. Do it over again.	از سر شروع کن
kick off	شروع
kick-off <idiom>	شروع
right of begin	حق شروع
openings	شروع
onset	شروع
inchoation	شروع
opening	شروع
kick off <idiom>	شروع کردن
outbreak	شروع حادثه
here goes nothing <idiom>	آماده شروع
outbreaks	شروع حادثه
initialed	نقط ه شروع
scratch line	خط شروع مسابقه
initial	نقط ه شروع
began	شروع کرده
get the ball rolling <idiom>	شروع چیزی
starter	شروع کننده
starters	شروع کننده
initialing	نقط ه شروع
initialled	نقط ه شروع
set in	شروع کردن
take on <idiom>	شروع به همکاری
take up <idiom>	شروع یک سرگرمی
start in <idiom>	شروع کار
take up <idiom>	شروع کردن
touch off <idiom>	شروع کاری
rise and shine	شروع بیداری
shove off <idiom>	شروع ،ترک
set about <idiom>	شروع کردن
set out	شروع بکارکردن
initials	نقط ه شروع
initialling	نقط ه شروع
zero	محل شروع
zeros	محل شروع
splash line	خط شروع غواصی
start bit	بیت شروع
commencing	شروع کردن
commences	شروع کردن
commenced	شروع کردن
commence	شروع کردن
warm start	شروع گرم
streek	شروع کردن
attempt	شروع به جرم
tee off	شروع کردن
attempting	شروع به جرم
terminus a que	نقطه شروع
attempts	شروع به جرم
trig	خط شروع مسابقه
embarks	شروع کردن
to strike into	شروع کردن
embarking	شروع کردن
embark	شروع کردن
come to <idiom>	شروع کاری
starting platform	سکوی شروع
start element	عنصر شروع
start key	کلید شروع
start of heading	شروع عنوان
get one's feet wet <idiom>	شروع کردن
start of taxt	شروع متن
get off on the wrong foot <idiom>	بد شروع کردن
start signal	علامت شروع
starting gate	دروازه شروع
starting block	سکوی شروع
germinating	شروع به رشدکردن
germinates	شروع به رشدکردن
germinated	شروع به رشدکردن
germinate	شروع به رشدکردن
burgeons	شروع برشدکردن
burgeoning	شروع برشدکردن
burgeoned	شروع برشدکردن
burgeon	شروع برشدکردن
embarked	شروع کردن
firing line	خط شروع تیراندازی
attempted theft	شروع به سرقت
jump off	شروع حمله
cold start	شروع سرد
dozy	شروع به فسادکرده
doziest	شروع به فسادکرده
dozier	شروع به فسادکرده
launch an attack	شروع حمله
embark upon	شروع کردن
kick off	شروع حمله
line of departure	خط شروع حمله
beginning of message	شروع پیغام
commencer	شروع کننده
hash mark	خط شروع مسابقه
headstart	امتیاز در شروع
attempted	شروع به جرم
incipit	شروع و اغاز
initial point	نقطه شروع
beginning of negotiations	شروع مذاکره
beginning of message	شروع پیام
lis mota	شروع دعوی
values	نقط ه شروع
sorties	شروع حرکت
sortie	شروع حرکت
zeroes	محل شروع
put in hand	شروع کردن
proceed with deliberations	شروع مذاکرات
resumption	تجدید شروع
alphas	اغاز شروع
origin	نقطه شروع
alpha	اغاز شروع
restart	شروع دوباره
origins	نقطه شروع
valuing	نقط ه شروع
value	نقط ه شروع
restart	شروع مجدد
redoing	شروع مجدد از ابتدا
bomb out	شروع شیرجه از هواپیما
d day	روز شروع عملیات
redone	شروع مجدد از ابتدا
dday	روز شروع بکاری
do up	شروع بکار کردن
attempter	شروع کننده به جرم
initial point	نقطه شروع عملیات
burst advertising	شروع تبلیغات شدید
flying start	شروع مسابقه اتومبیلرانی
thrust line	خط شروع حمله ناگهانی
gather headway	شروع به جلو رفتن
launching area	منطقه شروع حمله
redid	شروع مجدد از ابتدا
gather sternway	شروع به عقب رفتن
blast off	شروع بپرواز کردن
to gather way	شروع بحرکت کردن
blast-off	شروع بپرواز کردن
h hour	ساعت شروع عملیات
to open fire	شروع به اتش کردن
to f. a laughing	شروع بخنده کردن
proem	مقدمه سخنرانی شروع
post position	محل اسب در شروع
point	محل شروع چیزی
pitch in	شروع به خوردن غذاکردن
pipe up	شروع به نی زدن کردن
launch an attack	اجرای حمله شروع تک
open fire	شروع به تیراندازی کردن
staging area	منطقه شروع عملیات
line haul	کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
gate	دروازه شروع اسکی
gates	دروازه شروع اسکی
redo	شروع مجدد از ابتدا
begun	شروع کرده یا شده
post time	زمان شروع اسبدوانی
set to	با اشتیاق شروع کردن
set-to	با اشتیاق شروع کردن
set-tos	با اشتیاق شروع کردن
attempting to steal	شروع کردن به سرقت
attempting to inflict injury	شروع به ایراد جرح
preflight	قبل از شروع پرواز
postponemnet of inception	تعویق شروع کار
attempted murder	شروع به قتل عمد
atemmpting the imposible	شروع به جرم محال
kick off	شروع مسابقه فوتبال
som	شروع پیام essage
launches	شروع کردن حمله
launching	شروع کردن حمله
knuckle down <idiom>	مشتاقانه شروع به کارکردن
launching	شروع یا اجرای یک برنامه
start the ball rolling <idiom>	شروع انجام کار
to start [for]	شروع کردن رفتن [به]
start up <idiom>	بازی را شروع کردن
commencement of employment	زمان شروع اشتغال
launches	شروع یا اجرای یک برنامه
gambit	شروع بازی شطرنج
forcing	شروع به عمل یا کار
forces	شروع به عمل یا کار
get off the ground <idiom>	شروع خوب داشتن
force	شروع به عمل یا کار
get set <idiom>	آماده شروع شدن
playtime	موقع شروع نمایش
gambits	شروع بازی شطرنج
to start	شروع کردن به دویدن
start	آغاز [ابتدا] [شروع]
zero hour	ساعت شروع عملیات
to start from the beginning [to start afresh]	از آغاز شروع کردن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom>	شروع به دعوی کردن
to break into a run	شروع کردن به دویدن
launch	شروع کردن حمله
self-starter	خودبخود شروع شونده
warm up	شروع کردن به کار
tune up	شروع باواز کردن
redoes	شروع مجدد از ابتدا
trailhead	نقطه شروع مسیر
track production	شروع تعقیب هدف
source	نقط ه اصلی یا شروع
self-starters	خودبخود شروع شونده
To start from scratch .	از هیچ شروع کردن
get down to <idiom>	رسیدن به نقطه شروع
launched	شروع کردن حمله