English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (8 milliseconds)
English Persian
life long شریک عمر مادام العمری
Other Matches
lifelong مادام العمری
ma'am مادام
maam مادام
madem مادام
mademe مادام
for life مادام العمر
lifetimes مادام العمر
lifetime مادام العمر
perpetual lease اجاره مادام العمر
life annuity مستمری مادام العمر
yokefellow شریک شریک زندگی
partnered شریک کردن شریک
partnering شریک کردن شریک
partner شریک کردن شریک
partners شریک کردن شریک
ostensible شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
he was a partner with me با من شریک یا انباز بود شریک من بود
tenant by curtesy عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
associated شریک
participant شریک
associates شریک
participants شریک
associate شریک
consorts شریک
consorting شریک
consorted شریک
accessory شریک
consort شریک
associating شریک
conpanion شریک
coparcener شریک
copartner شریک
copratner شریک
pardner شریک
partaker شریک
participator شریک
complier شریک
coagent شریک
compatriot شریک
compatriots شریک
pal شریک
pals شریک
counterpart شریک
counterparts شریک
privy شریک
accessorial شریک
sharer شریک
partnered شریک
joint شریک
partnering شریک
partner شریک
company شریک
companies شریک
backer شریک
backers شریک
partners شریک
fellow heir شریک ارث
fellow or foint heir شریک الارث
duumvir شریک مقام
fllowheir شریک ارث
abetter شریک جرم
cosignatory شریک در امضا
corespondent شریک جرم
coheir شریک ارث
coheir شریک در ارث
aider and abettor شریک در جرم
general partner شریک ضامن
party طرف شریک
half شریک ناقص
devil's advocates شریک شیطان
devil's advocate شریک شیطان
chip in <idiom> شریک شدن
particeps criminis شریک جرم
parcener شریک مشاع
p in the second degree شریک جرم
nominal partner شریک اسمی
joint owner شریک ملک
joint heir شریک ارث
joint hands شریک شدن
he partook of fare در خوراک ما شریک شد
conspirators شریک فتنه
partnering شریک شدن
participant شریک در جرم
participated شریک شدن
participates شریک شدن
associated شریک کردن
partners شریک شدن
partnered شریک شدن
associate شریک کردن
participants شریک در جرم
participate شریک شدن
ostensible شریک اسمی
associating شریک کردن
associates شریک کردن
partner شریک شدن
conspirator شریک فتنه
accomplice شریک یا معاون جرم
to be an accessory to murder شریک در قتل بودن
sleeping partners شریک سرمایه رسان
part owners افراد شریک المال
accomplices شریک یامعاون جرم
enter into partnership with someone با کسی شریک شدن
sleeping partner شریک سرمایه رسان
coauthor شریک در تالیف ونگارش
associate شریک کردن همدست
silent partner شریک سرمایه رسان
associating شریک کردن همدست
associates شریک کردن همدست
jack on both sides شریک دزدورفیق قافله
cobelligerent شریک درتجاوز یا خصومت
associated شریک کردن همدست
Why did you give away your business patern ? چرا شریک خودت را لو دادی ؟
direct مستقیم یابدون شریک سوم
partaking شریک شدن بهره داشتن
preemptor شریک دارای حق تقدم در خرید
directs مستقیم یابدون شریک سوم
A partner of the robber and a companion of the ca. <proverb> شریک دزد و رفیق قافله .
directed مستقیم یابدون شریک سوم
to p with others in something درچیزی بادیگران شریک شدن
to have an interest [in] سهم داشتن [شریک بودن] [در]
to be complicit in [with] something [در جرمی] شریک بودن [قانون ]
partaken شریک شدن بهره داشتن
partaken شرکت کردن شریک شدن در
partakes شریک شدن بهره داشتن
partook شریک شدن سهم گرفتن
partaking شرکت کردن شریک شدن در
to become an accessory to a crime در جرمی شریک شدن [قانون ]
partake شرکت کردن شریک شدن در
partake شریک شدن بهره داشتن
pool شریک شدن باهم اتحادکردن
pooled شریک شدن باهم اتحادکردن
pools شریک شدن باهم اتحادکردن
partakes شرکت کردن شریک شدن در
duumvir شریک رتبه حکومت دو نفری
non-resident partner شریک غیر مقیم [اقتصاد]
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
to throw one's lot با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
sole tenant مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
lifting بلند کردن شریک رقص اززمین
lifted بلند کردن شریک رقص اززمین
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
lifts بلند کردن شریک رقص اززمین
cohabitant شریک زندگی یا عمل جنسی بغل خواب
corporative state حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
pacer شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
A man who pays promplty shares in others . <proverb> آدم خوش یساب شریک مال مردم است .
king's evidence گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
forwarding merchant حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
associating شریک شدن همراه شدن
coparcener شریک مشاع دارای حق مشاع
associate شریک شدن همراه شدن
associates شریک شدن همراه شدن
associated شریک شدن همراه شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com