English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
image ray شعاع تصویر
Other Matches
actinoid دارای شعاع مانند شعاع
downstream radius of crest شعاع انحنای ستیغ در پایاب شعاع انحنای ستیغ در پایین دست
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
images سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
crop کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
cropped کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crops کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
tweening محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
pictures آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picturing آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictured آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
videoing متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
video متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobats که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videos متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobat که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoed متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
images تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
flicker تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickers تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
refreshes بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
autos الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refreshed بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing تصویر خطی تصویر مدادی
tracing تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracings تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
backgrounds تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
background تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
image dissector tube لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
images نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
raster scan ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
rayless بی شعاع
ray شعاع
beam شعاع
radius of curvature شعاع خم
radius شعاع
beams شعاع
average radius شعاع میانگاه
average radius شعاع میانه
an incident ray شعاع ساقط
radius of giration شعاع چرخش
radius of action شعاع اثر
atomic radius شعاع اتمی
radius of extrados شعاع برونسو
ionic ray شعاع یونی
radius of curvature شعاع خمیدگی
radius of curvature شعاع انحناء
ionic radius شعاع یونی
radially شعاع وار
radius شعاع دایره
mean radius شعاع میانه
radius شعاع عملیات
main beam شعاع اصلی
light ray شعاع نور
light beam شعاع نور
radial of a well شعاع یک چاه
radiometer شعاع سنج
radius gage شابلون شعاع
nuclear radius شعاع هسته
radius of a well شعاع یک چاه
radius of action شعاع عمل
radius of curvatupe شعاع انحناء
effective radius شعاع موثر
radiating شعاع افکندن
hydraulic radius شعاع هیدرولیک
semidiameter شعاع دایره
short swing پیچهای با شعاع کم
radiates شعاع افکندن
short range با شعاع عمل کم
short-range با شعاع عمل کم
radiate شعاع افکندن
triradiate دارای سه شعاع
radiated شعاع افکندن
within a radius of .kilometre تا شعاع 6 کیلومتر
radius of gyration شعاع چرخش
gyoradius شعاع چرخش
electron beam شعاع الکترون
schwarzschild radius شعاع شوارتزشیلد
radius of giration شعاع ژیراسیون
radius of intrados شعاع درونسو
bohr radius شعاع بور
casualty radius شعاع تلفات
radius vector شعاع حامل
corner radius شعاع کنج
covalent radius شعاع کووالانسی
radius of influence شعاع تاثیر
stellate شعاع دار
atomic radius شعاع اتم
image formation تولید تصویر تصویر
radiant شعاع گستر درخشان
effective radius of a well شعاع موثر چاه
radius of convergence شعاع همگرایی [ریاضی]
medium range با شعاع عمل متوسط
intermediate range با شعاع عمل متوسط شعاع عمل متوسط
casualty radius شعاع تولید تلفات
light ray bending انحراف شعاع نور
damage radius شعاع منطقه خسارت
light beam recorder ثبات شعاع نور
pencilled پرتوی شعاع دار
damage radius شعاع خطر مین
double beam شعاع مضاعف نور
destruction radius شعاع تخریب مین
sea room شعاع مانور دریایی
very long شعاع عمل زیاد
wood ray شعاع اوندی چوبی
very short شعاع عمل خیلی کم
searchlight sonar سونار شعاع باریک
van der waals radius شعاع وان در والس
pencil beam شعاع نور بسیار باریک
cruising range شعاع عمل هواپیما یا کشتی
sea room شعاع عمل دریایی ازاد
visibility range شعاع عمل دیدبانی یا دید
long-distance با شعاع عمل زیاد طولانی
pi نسبت پیرامون به شعاع دایره
long distance با شعاع عمل زیاد طولانی
isodose دارای تابش یا اشعه برابر هم شعاع
supporting range شعاع عمل یکانهای پشتیبانی کننده
spherical coordinate system [with constant radius] دستگاه مختصات کروی [با شعاع ثابت]
vectorial شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vectors شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vector شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
angle of incidence زاویه بین شعاع تابش و عمود به صفحه
intruders هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
intruder هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
scan درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scanned درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
ranged تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
range تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranges تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
bend allowance فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین
glideslope شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
ogive شکل حاصل از منحنی مدارسیارهای که شعاع ان به تدریج زیاد شده تا سرانجام به خط راست تبدیل میگردد
radius of integration شعاع ترکیب عمل جنگ افزارهای معمولی با جنگ افزار اتمی
minimum range حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
beam عرض ستون نور نورافکن شعاع نور
beams عرض ستون نور نورافکن شعاع نور
hydraulic radius شعاع ابی که برابر است باسطح خیس شده به محیط خیس شده
court style سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
portrait تصویر
portraits تصویر
likeness تصویر
likenesses تصویر
skew تصویر کج
ikons تصویر
skewing تصویر کج
scenography تصویر
vignette تصویر
image line خط تصویر
vignettes تصویر
imagery تصویر
icon تصویر
icons تصویر
skews تصویر کج
image تصویر
illustration تصویر
gratings در تصویر
projection تصویر
illustrations تصویر
picturing تصویر
images تصویر
pictured تصویر
projections تصویر
picture تصویر
afterimage رد تصویر
portrayals تصویر
portrayal تصویر
pictures تصویر
shapes تصویر
delineation تصویر
grating در تصویر
shape تصویر
screen صفحه تصویر
double image تصویر مضاعف
fair drawing تصویر مناسب
mirror images تصویر ایینهای
ghost signal تصویر دوگانه
folded picture تصویر تا خورده
false stereo تصویر خیالی
ephod بت یا تصویر صنم
element area سازه تصویر
video generator مولد تصویر
eidolon تصویر خیالی
virtual image تصویر مجازی
viewing screen صفحه تصویر
display image نمای تصویر
image تصویر کردن
card image تصویر کارت
anaglyph تصویر ژرفانما
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com