English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (27 milliseconds)
English Persian
to make a noise شلوق کردن
to raise a dust شلوق کردن
to raise the devil شلوق کردن
Other Matches
d. crowded شلوق
stir about شلوق
thickly populated شلوق
densely populated شلوق
crowded شلوق
on the run شلوق کنان
they make much noise زیاد شلوق می کنند
his tongue ran on pattens خیلی شلوق میکرد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
lubricated چرب کردن لیز کردن نرم کردن
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
lubricates چرب کردن لیز کردن نرم کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
evaporates تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
specify مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricate چرب کردن لیز کردن نرم کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
evaporating تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
endorses فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
endorse فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
endorsing فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
lubricating چرب کردن لیز کردن نرم کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
endorsed فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
ascertian محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
expending مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
expends مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
expended مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
judged حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
screen دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
screening, screenings دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screened دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
denounce علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
to enrol somebody کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن]
desert کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
swerving عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerve عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerved عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerves عدول کردن منحرف کردن کج کردن
deforesting درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforest درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforested درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforests درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
to chip [to chop off] لپ پریده شدن [کردن] [با ضربه جدا کردن] [تکه تکه یا ریز ریز کردن]
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
clear پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
attaches 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
to scrape down تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
launching به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
commandeer وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com