Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (7 milliseconds)
English
Persian
profession of arms
شناخت رسته ها اشنایی با رسته ها
Other Matches
branch
رسته
branches
رسته
arm
رسته
duty branch
رسته
guilds
رسته
Corp
رسته
guild
رسته
categorization
رسته بندی
combat arms
رسته رزمی
basic branch
رسته اولیه
artillery corps
رسته توپخانه
armor
رسته زرهی
artillery branch
رسته توپخانه
ordnance
رسته اردنانس
artillery
رسته توپخانه
acrogenous
از انتها رسته
conifers
رسته درختانی
conifer
رسته درختانی
classes
رسته گروه
classing
رسته گروه
overgrown
فزون رسته
veterinary corps
رسته دامپزشکی
signal corps
رسته مخابرات
classed
رسته گروه
duty branch
رسته خدمتی
class
رسته گروه
signalled
رسته مخابرات
signaled
رسته مخابرات
signal
رسته مخابرات
combat support arms
رسته پشتیبانی رزمی
field officer
افسر رسته رزمی
quartermaster
رسته سررشته داری
quartermasters
رسته سررشته داری
infantry
رسته پیاده نظام
communication and electronics
رسته مخابرات و الکترونیک
medical badge
علامت رسته پزشکی
no branch
شغل بدون رسته
division
بخش رسته تقسیم کردن
division officer
فرمانده قسمت افسر رسته
divisions
بخش رسته تقسیم کردن
no branch
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
engineer
قسمت مهندسی رسته مهندسی
engineers
قسمت مهندسی رسته مهندسی
air branch
قسمت هوایی رسته هوایی
engineered
قسمت مهندسی رسته مهندسی
financed
رسته دارایی دارایی
finances
رسته دارایی دارایی
finance
رسته دارایی دارایی
financing
رسته دارایی دارایی
friendship
اشنایی
orientation
اشنایی
friendships
اشنایی
acquaintances
اشنایی
acquaintedness
اشنایی
familiarity
اشنایی
i am not a with him
با او اشنایی ندارم
conversancy
اشنایی کامل
conversance
اشنایی کامل
to keep one's distance
اشنایی نکردن
inwarness
صمیمیت اشنایی
to make an a of any one
با کسی اشنایی کردن
to make friends with anyone
با کسی اشنایی یا دوستی
strategics
اشنایی به حیلههای جنگی
technology
اشنایی باصول فنی
technologies
اشنایی باصول فنی
he has no friends
او هیچ دوست و اشنایی ندارد
pickup
هرچیز انتخاب شده اشنایی تصادفی
cognisance
[British]
شناخت
cognition
شناخت
gnosis
شناخت
incognito
نا شناخت
knowledge
شناخت
cognition
شناخت
recognition
شناخت
knowledge
شناخت
realising
[British]
شناخت
realizing
شناخت
understanding
شناخت
telegnosis
شناخت غیبی
speech recogintion
شناخت کلام
cosmologies
کیهان شناخت
recognizably
شناخت پذیر
epistemology
شناخت شناسی
logical cognition
شناخت منطقی
enviromental biology
بوم شناخت
sentience
شناخت حسی
kinematics
حرکت شناخت
recognizable
شناخت پذیر
cosmology
کیهان شناخت
cognizance need
نیاز شناخت
acoustics
صوت شناخت
psychognosis
شناخت روانی
ecology
بوم شناخت
electrotechnology
شناخت صنعت برق
security cognizance
شناخت ازنظر صلاحیت
ocr
شناخت کاراکتر نوری
prerecognition hypothesis
فرضیه پیش شناخت
technology
حرفه شناسی شناخت دانشی
technologies
حرفه شناسی شناخت دانشی
metrological
شناخت علم اوزان و مقیاسات
system dynamics
شناخت اثرعوامل تغییر دهنده نظام
crystallography
کریستال شناسی مطالعه بلورها شناخت بلور
rhythm method
روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
race condition
حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
iam p to of knowing him
از اشنایی او افتخار دارم افتخار دارم که او را می شناسم
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
spectrophotometry
اسپکتروفتومتر
[در این روش با تجزیه رنگ ها و مقایسه آن نمونه های مرجع، نوع رنگینه بکار رفته مشخص می شود. این روش خصوصا در تجزیه رنگ های فرش های قدیمی و شناخت رنگینه های آن مورد استفاده قرار می گیرد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com