Dictiornary-Farsi | شکار مجاز | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
fair game	شکار مجاز


Search result with all words

jacklight	ماهیگیری غیرمجاز در شب بکمک نورافکن نورافکن برای شکار غیر مجاز در شب
open season	فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
Other Matches

piggybacks	دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggyback	دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit	نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent	نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
authorized level of organization	سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
chevy	شکار
hunt	شکار
ravin	شکار
prey	شکار
chasing	شکار
game	شکار
gamey	پر از شکار
venery	شکار
gameless	بی شکار
chace	شکار
chases	شکار
hunted	شکار
quarries	شکار
quarry	شکار
quarrying	شکار
hunting	شکار
hanks	شکار
hank	شکار
chase	شکار
hunts	شکار
chased	شکار
predatin	شکار
permissible	مجاز
toluene	حد مجاز
tropologic	مجاز
admissible	مجاز
legal	مجاز
permitted	مجاز
metonymy	مجاز
commissioned	مجاز
authorised	مجاز
allowed	مجاز
licensable	مجاز
certified	مجاز
admittable	مجاز
lawful	مجاز
at liberty	مجاز
allowable	مجاز
authorized	مجاز
permissive	مجاز
licensed	مجاز
authorrized	مجاز
admissibll	مجاز
rated	مجاز
blood sport	کشتن شکار
blood sports	کشتن شکار
predation	شکار کردن
hunting ground	شکار گاه
predatory habit	خوی شکار
hunt	شکار کردن
hunted	شکار کردن
area drive	شکار دواندن
hunts	شکار کردن
king hunt	شاه شکار
hunting district	شکار گاه
quarries	شکار موردنظر
quarry	لاشه شکار
quarrying	لاشه شکار
quarrying	شکار موردنظر
hanks	طعمه شکار
hank	طعمه شکار
falconry	شکار با شاهین
quarries	لاشه شکار
hunter	اسب شکار
hunters	اسب شکار
poniter	نوعی سگ شکار ی
quarry	شکار موردنظر
whaling	شکار نهنگ
game law	قانون شکار
shanking	شکار کوسه
game keep	پاسبان شکار
shotgunner	شکار با تفنگ
gunning	شکار با تفنگ
shootings	شکار باتفنگ
shooting	شکار باتفنگ
gamy	پراز شکار
huntsman	شکار باز
ducking	شکار مرغابی
fair game	شکار قانونی
victim	دستخوش شکار
huntsmen	شکار باز
game	سرگرمی شکار
victims	دستخوش شکار
to go a hunting	شکار رفتن
fowling	شکار پرنده
dosing	مقدار مجاز
contraband	غیر مجاز
metonym	مجاز مرسل
idiographic	وابسته به مجاز
circuit allocated use	مدارچانلهای مجاز
authorized program	برنامه مجاز
authorized bank	بانک مجاز
authorized manpower	استعدادپرسنلی مجاز
delegation of authority	مجاز شمردن
not allowed	غیر مجاز
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
doses	مقدار مجاز
allowable level	تراز مجاز
authorise	مجاز نمودن
allowable cargo load	حداکثربار مجاز
justifiability	مجاز بودنی
allowable load	بار مجاز
impermissible	غیر مجاز
allowable stress	تنش مجاز
allowed vibrations	ارتعاشهای مجاز
working stress	تنش مجاز
bag limit	حد مجاز صید
allowable cargo load	بار مجاز
authorized allowance	سهمیه مجاز
dosed	مقدار مجاز
speed limit	سرعت مجاز
speed limits	سرعت مجاز
admitance	روا مجاز
licit	روا مجاز
dose	مقدار مجاز
bona fide holder	دارنده مجاز
authorised clerk	واسطه مجاز
height clearance	ارتفاع مجاز
ban item	غیر مجاز
authorized strength	استعداد مجاز
permissible deviation	تفاوت مجاز
allowances	میزان مجاز
revocable contract	عقد مجاز
legitimises	مجاز کردن
legitimising	مجاز کردن
prescribed load	بار مجاز
legitimization	مجاز کردن
legitimize	مجاز کردن
legitimized	مجاز کردن
figuratively	بطور مجاز
legitimizes	مجاز کردن
legitimizing	مجاز کردن
complements	حد مجاز مکمل
safe load	بار مجاز
allowance	میزان مجاز
trope	مجاز استعاره
unauthorized	غیر مجاز
troplogy	مجاز گوئی
tolerance limit	خطای مجاز
lawfully	به طور مجاز
permit	مجاز کردن
permits	مجاز کردن
permitting	مجاز کردن
working load	بار مجاز
legitimised	مجاز کردن
complementing	حد مجاز مکمل
complemented	حد مجاز مکمل
permissibly	بطور مجاز
frees	مجاز منفصل
freeing	مجاز منفصل
tolerances	خطای مجاز
permissible velocity	سرعت مجاز
free	مجاز منفصل
setting	شدت مجاز
permissible load	بار مجاز
tolerance	خطای مجاز
tolerance	تفاوت مجاز
settings	شدت مجاز
on the house <idiom>	مجاز درکاری
permissible velocity	تندی مجاز
licensing hours	زمان مجاز
permissible dosage	دوز مجاز
tolerances	تفاوت مجاز
complement	حد مجاز مکمل
accredited	مجاز معتبر
freed	مجاز منفصل
check	و شدن بوی شکار
poached	دزدکی شکار کردن
poaches	دزدکی شکار کردن
big game	شکار حیوانات بزرگ
bags	شکار کردن با تیر
poach	دزدکی شکار کردن
predator	تغذیه کننده از شکار
predators	تغذیه کننده از شکار
shoots	هدف گرفتن شکار
shoot	هدف گرفتن شکار
prowl	درپی شکار گشتن
prowled	درپی شکار گشتن
prowling	درپی شکار گشتن
chevy	فریاد هنگام شکار
prowls	درپی شکار گشتن
cub hunting	شکار بچه روباه
bag	شکار کردن با تیر
deer stalking	شکار اهو و گوزن
bow hunting	شکار با تیر و کمان
checked	و شدن بوی شکار
finds	یافتن بوی شکار
snipes	پاشله شکار کردن
raptatory	لازم برای شکار
game	شکار گرفته شده
predatory	تغذیه کننده از شکار
raptatorial	لازم برای شکار
outfitter	فروشنده لوازم شکار
outfitters	فروشنده لوازم شکار
sniping	پاشله شکار کردن