English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
squawk about <idiom> شکایت درموردچیزی داشتن
Other Matches
bet on the wrong horse <idiom> قضاوت اشتباه درموردچیزی
groaning شکایت
groaned شکایت
groans شکایت
groan شکایت
complaint شکایت
i heard him شکایت
plaints شکایت
plaint شکایت
grievance شکایت
protest شکایت
protested شکایت
protesting شکایت
protests شکایت
moans شکایت
moaning شکایت
gripe شکایت
moaned شکایت
moan شکایت
bitched شکایت کردن
murmurs شکایت شایعات
grievance موضوع شکایت
complained شکایت کردن
lodge a complaint شکایت کردن
discontent گله شکایت
lodge an a appeal شکایت کردن
bitch شکایت کردن
gravamen اصل شکایت
sue شکایت کردن
denunciation اتهام شکایت
sued شکایت کردن
bitching شکایت کردن
grumblingly شکایت کنان
sues شکایت کردن
bitches شکایت کردن
murmur شکایت شایعات
suing شکایت کردن
complain شکایت کردن
denunciations اتهام شکایت
complaining against injustice شکایت کردن
cross bill شکایت متقابل
complains شکایت کردن
complaining شکایت کردن
to lodge a complaint شکایت کردن
murmuring شکایت شایعات
murmured شکایت شایعات
he complained with reason بیخود شکایت نمیکرد
suing به دادگاه شکایت کردن
i hear him complain میشنوم که شکایت می کنند
sue به دادگاه شکایت کردن
grounded (his complaint was not grounded شکایت او بی اساس بود
gravamen شکایت رسمی شکوائیه
sued به دادگاه شکایت کردن
sues به دادگاه شکایت کردن
To lodge a complaint . درمقام شکایت بر آمدن
repine شکایت کردن شکوه
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
petitions شکایت کردن دادخواست
petition شکایت کردن دادخواست
there is no ground for his complaint شکایت او بیمورد است
petitioning شکایت کردن دادخواست
petitioned شکایت کردن دادخواست
look a gift horse in the mouth <idiom> شکایت از هدیهای که کامل نیست
to inform against someone شکایت پیش کسی بردن
rumble چیز پرسر و صدا شکایت
inform against someone از دست کسی شکایت کردن
rumbled چیز پرسر و صدا شکایت
rumbles چیز پرسر و صدا شکایت
griper کسیکه مرتب شکایت میکند
take one's own medicine <idiom> پذیرش محاکمه بدون شکایت
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to redress any one's grievance شکایت ونگرانی کسی رارفع کردن
to rumble on [British E] ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
fin de non recevoir رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
cry over spilt milk <idiom> شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
to sue somebody for libel [slander] از کسی برای افترا [تهمت] شکایت کردن [حقوق]
to report somebody [to the police] for breach of the peace از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to make a complaint [about] شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
to press charges against someone ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
possesses داشتن
possess داشتن
doubt شک داشتن
owns داشتن
owning داشتن
owned داشتن
own داشتن
relieving داشتن
to hold داشتن
to have f. تب داشتن
to be in a f. تب داشتن
to be feverish تب داشتن
to have possession of داشتن
to possess داشتن
bears در بر داشتن
redolence بو داشتن
doubting شک داشتن
to go hot تب داشتن
to have داشتن
possessing داشتن
relieves داشتن
relieve داشتن
bears داشتن
lackvt کم داشتن
lack کم داشتن
intercommon داشتن
lacked کم داشتن
lacks کم داشتن
want کم داشتن
wanted کم داشتن
having داشتن
have داشتن
doubts شک داشتن
to hold a meeting داشتن
monogyny داشتن یک زن
doubted شک داشتن
bear در بر داشتن
bear داشتن
sending گسیل داشتن
loathed نفرت داشتن از
protruding برامدگی داشتن
afford استطاعت داشتن
sends ارسال داشتن
send گسیل داشتن
loathes نفرت داشتن از
send ارسال داشتن
send اعزام داشتن
protrudes برامدگی داشتن
protruded برامدگی داشتن
protrude برامدگی داشتن
loathe نفرت داشتن از
withholds دریغ داشتن
withholding دریغ داشتن
correlates همبستگی داشتن
correlate همبستگی داشتن
apprehend بیم داشتن
espouse عقیده داشتن به
apprehended بیم داشتن
lends معطوف داشتن
lend معطوف داشتن
espousing عقیده داشتن به
espouses عقیده داشتن به
espoused عقیده داشتن به
apprehends بیم داشتن
apprehending بیم داشتن
sends اعزام داشتن
sends گسیل داشتن
withhold دریغ داشتن
withheld دریغ داشتن
resides اقامت داشتن
sending اعزام داشتن
resided اقامت داشتن
reside اقامت داشتن
sending ارسال داشتن
provides مقرر داشتن
provide مقرر داشتن
cherishing گرامی داشتن
cherishes گرامی داشتن
cherished گرامی داشتن
cherish گرامی داشتن
correlating همبستگی داشتن
scooting سرعت داشتن
liaises رابطه داشتن
liaised بستگی داشتن
liaised رابطه داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com