English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
bulge out شکم دادن ضخیم شدن
Other Matches
coarse ضخیم
coarser ضخیم
coarsest ضخیم
squatty ضخیم
russet روستایی ضخیم
paper base laminate کاغذ ضخیم
thickeners ضخیم ساز
thickly نسبتا ضخیم
thickener ضخیم ساز
straw board مقوای ضخیم
russeting ضخیم زبر
thickens ضخیم کردن
mackinaw پتوی ضخیم
thicken ضخیم کردن
thickened ضخیم کردن
boldface حروف ضخیم
plank تخته ضخیم
thickish نسبتا ضخیم
junk bozrd مقوای ضخیم
bodies ضخیم کردن
body ضخیم کردن
kraft paper کاغذ ضخیم
russetting ضخیم زبر
bluntest دارای لبه ضخیم رک
blunted دارای لبه ضخیم رک
blunter دارای لبه ضخیم رک
gigas دارای ساقه ضخیم تر
blunt دارای لبه ضخیم رک
grossing شرم اور ضخیم
bars خط یا بلاک ضخیم رنگی
bar خط یا بلاک ضخیم رنگی
sludge رسوب گل و لای ضخیم
gigas برگهای ضخیم تر و تیره تر
blunting دارای لبه ضخیم رک
blunts دارای لبه ضخیم رک
shear thickening ضخیم شدن برش
pea jacket ژاکت ضخیم ملوانان
gross شرم اور ضخیم
grosser شرم اور ضخیم
grosses شرم اور ضخیم
grossest شرم اور ضخیم
thick film circuit مدار غشایی ضخیم
grossed شرم اور ضخیم
Bolivia پارچهی پشمی ضخیم و نرم
bold face حالت ضخیم تر و تیره تر نوشتار
macrame توری ضخیم و ریشه دار
palled پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
pall پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
palling پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
triggerfish ماهیان رنگارنگ دارای بدن ضخیم
palls پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
stencil paper کاغذ ضخیم پارافین دارمخصوص استنسیل
skirting armor ضخیم ترین قسمت زره تانک
nimbostratus ابرهای گسترده ضخیم و تیرهای با ارتفاع کم
reefer جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
reefers جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
cells خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
cell خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
under weft پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
kemp پشم ضخیم [بیشتر مربوط به ناحیه زیر شکم گوسفند بوده که شکننده است و خاصیت رنگ پذیری کمی دارد.]
thick Ethernet شبکه پیاده سازی شده با استفاده ازکابل Loaxial ضخیم و دستگاههای ارسال و دریافت برای اتصال کابلهای منشعب که میتواند مسافت طولانی را طی میکند
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
ethernet شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل looxial ضخیم و گیرنده / فرستنده برای اتصال به شاخههای کابل قابل سرویس دهی در مسافت دور
aggrade ضخیم کردن هموار کردن
impasto رنگ گذاری- رنگ ضخیم
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
cord yarn نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
cable weft پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
irritates خراش دادن سوزش دادن
insult فحش دادن دشنام دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
instructs دستور دادن اموزش دادن
instructed دستور دادن اموزش دادن
instructing دستور دادن اموزش دادن
irritated خراش دادن سوزش دادن
irritate خراش دادن سوزش دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
slash چاک دادن شکاف دادن
slashed چاک دادن شکاف دادن
slashes چاک دادن شکاف دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
houses منزل دادن پناه دادن
housed منزل دادن پناه دادن
house منزل دادن پناه دادن
organize سازمان دادن ارایش دادن
organising سازمان دادن ارایش دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
judging حکم دادن تشخیص دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
order سفارش دادن دستور دادن
instruct دستور دادن اموزش دادن
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
prefer ترجیح دادن برتری دادن
incises چاک دادن شکاف دادن
incised چاک دادن شکاف دادن
incise چاک دادن شکاف دادن
insulted فحش دادن دشنام دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
embellished ارایش دادن زینت دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
cure شفا دادن بهبودی دادن
cured شفا دادن بهبودی دادن
promoted ترفیع دادن ترویج دادن
promote ترفیع دادن ترویج دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
pottion بهره دادن از جهاز دادن به
massages ماساژ دادن تغییر دادن
massaging ماساژ دادن تغییر دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
promoted ترفیع دادن درجه دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
lends عاریه دادن اجاره دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
promote ترفیع دادن درجه دادن
cures شفا دادن بهبودی دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com