English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
English Persian
flower شکوفه دادن
flowers شکوفه دادن
Other Matches
blossom شکوفه
overblown پر از شکوفه
bud شکوفه
blossoming شکوفه
blossoms شکوفه
budded شکوفه
chrysalis شکوفه
noctiflorous شب شکوفه کن
abloom پر شکوفه
chrysalises شکوفه
bloom شکوفه
buds شکوفه
bloomed شکوفه
blossomless بی شکوفه
blossomed شکوفه
blooms شکوفه
flower bud شکوفه
flower شکوفه
flowers شکوفه
blooms شکوفه کردن
blooming شکوفه دهنده
bloomed شکوفه کردن
bloom شکوفه کردن
blowier شکوفه کننده
in flower دارای شکوفه
anthesis غرق شکوفه
in flower شکوفه کرده
flowering شکوفه دار
in bloom شکوفه دار
florescence فصل شکوفه اوری
budded تکمه شکوفه کردن
bud تکمه شکوفه کردن
buds تکمه شکوفه کردن
bloomer شلوار گشاد و زنانه ورزشی گیاه شکوفه کرده
Floret [rosette] [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
blossom design طرح شکوفه دار در طرح فرنگ و فرش چین
Dudley carpet فرش سفارشی ایرانی دادلی [مربوط به قرن هفدهم میلادی به همراه درختان شکوفه دار و زمینه گل و بته بصورت ردیف های عرضی و جلوه ای از طرح جوشقان]
effloresce شکوفه کردن شوره کردن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
Millefleurs design طرح هزاران گل [در این طرح که نمونه قدیمی موجود آن مربوط به قرن هجدهم میلادی است در کشمیر بصورت محرابی بافته شده و در محراب را با انواع شکوفه ها و گل ها تزئین کرده اند.]
Afshan [all-over pattern] طرح افشان [با حالت های پیچشی و یا زوایای هندسی و ترکیبی از گل ها و شکوفه ها که نشان دهنده و عدم محدودیت در طرح است. گاه با طرح های دیگر مثل میناخانی، بوته، هراتی، بندی و گل و بته ترکیب می شود]
peach design نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Herati border طرح حاشیه هراتی [این حاشیه یا با استفاده از گل های شاه عباسی و یا بصورت پیچشی از گل ها، شکوفه ها و پیچک های اسلیمی که برگ های شاه عباسی از آن آویزان شده اند جلوه گر شده.]
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
organising سازمان دادن ارایش دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
expand توسعه دادن بسط دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
give security for تامین دادن ضامن دادن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
prefer ترجیح دادن برتری دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
to set forth شرح دادن بیرون دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
purging غرامت دادن جریمه دادن
incise چاک دادن شکاف دادن
cure شفا دادن بهبودی دادن
cured شفا دادن بهبودی دادن
cures شفا دادن بهبودی دادن
expands توسعه دادن بسط دادن
instructs دستور دادن اموزش دادن
instructing دستور دادن اموزش دادن
instructed دستور دادن اموزش دادن
instruct دستور دادن اموزش دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
embellished ارایش دادن زینت دادن
empowers اختیار دادن وکالت دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
irritate خراش دادن سوزش دادن
irritated خراش دادن سوزش دادن
insulted فحش دادن دشنام دادن
irritates خراش دادن سوزش دادن
insult فحش دادن دشنام دادن
incises چاک دادن شکاف دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
incised چاک دادن شکاف دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
houses منزل دادن پناه دادن
slashes چاک دادن شکاف دادن
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
slashed چاک دادن شکاف دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
slash چاک دادن شکاف دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
empower اختیار دادن وکالت دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
pronounce حکم دادن فتوی دادن
housed منزل دادن پناه دادن
house منزل دادن پناه دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
massaging ماساژ دادن تغییر دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
empowering اختیار دادن وکالت دادن
circulate انتشار دادن رواج دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
circulated انتشار دادن رواج دادن
lends عاریه دادن اجاره دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
empowered اختیار دادن وکالت دادن
judging حکم دادن تشخیص دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
effectuate انجام دادن صورت دادن
pottion بهره دادن از جهاز دادن به
garnishing زینت دادن لعاب دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
compensate پاداش دادن عوض دادن
compensated پاداش دادن عوض دادن
to switch on اتصال دادن جریان دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
compensates پاداش دادن عوض دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
promoting ترفیع دادن ترویج دادن
relates گزارش دادن شرح دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com