Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
latinity
شیوه نوشتن یا سخن گفتن بزبان لاتینی
Other Matches
latine
بزبان لاتینی
aphorize
پند گفتن کوتاه و موجز نوشتن
to play upon words
جناس گفتن یا نوشتن تجنیس بکاربردن
Gigantic Order
[شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی]
[معماری]
latinate
لاتینی
latinize
لاتینی کردن
prologuize
مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
prologize
مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
latinism
تعبیر یا اصطلاح لاتینی
ads
حرف اضافه لاتینی بمعنی
ad
حرف اضافه لاتینی بمعنی
abs
پیشوندیست لاتینی که همان پیشوند ab میباشد و بمعنی
photodigital memory
سیستم حافظه کامپیوتری که از لیزر برای نوشتن داده روی فیلم ای که بعدا چندین بار قابل خواندن است ولی نه نوشتن استفاده میکند. WORM نیز گفته میشود. حافظه نوشتن یک بار
AC
و نیز پسوندی است لاتینی یا یونانی معادل -ieمانند
mutatis mutandis
عبارت لاتینی به معنی تغییرات لازم را انجام دادن
scrawling
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawls
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
capella
بزبان
write protect
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
inexpressibles
بزبان شوخی
utter
بزبان اوردن
uttered
بزبان اوردن
slang
بزبان عامیانه
utters
بزبان اوردن
alpha aurigae
عیوق بزبان
indispensables
بزبان شوخی
gallice
بزبان فرانسه
uvular
وابسته بزبان کوچک
slang
بزبان یا لهجه مخصوص
romanic
متکلم بزبان رومی
doggie
سگ بزبان کودکان سگ کوچک
in legal parlance
بزبان یا عباراتی حقوقی
formulates
بیان داشتن بزبان ریاضی
formulating
بیان داشتن بزبان ریاضی
They were talking in Spanish .
بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
arabist
عالم بزبان و علوم عربی
vulgarization
تعمیم چیزی بزبان ساده
formulate
بیان داشتن بزبان ریاضی
formulated
بیان داشتن بزبان ریاضی
PO
پبشاب دان بزبان کودکان
retranslate
دوباره بزبان نخستین دراوردن
I spoke my mind.
آنچه دردل داشتم بزبان آوردم
popularly
از لحاظ توده مردم بزبان ساده
nuncupation
افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
encipher
برمز نوشتن رمز نوشتن
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
greet
درود گفتن تبریک گفتن
greets
درود گفتن تبریک گفتن
greeted
درود گفتن تبریک گفتن
transliteration
نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر
predigest
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
to a. letter
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
DVD
درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن , پاک کردن و نوشتن مجدد داده روی دیسک DVD میدهد
sputters
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
he dose not know how to write
نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
idioms
شیوه
procedures
شیوه ها
procedure
شیوه
styling
شیوه
technique
شیوه
order
شیوه
styles
شیوه
techniques
شیوه
idiom
شیوه
do
شیوه
mode
شیوه
pattern
شیوه
method
شیوه
modes
شیوه
methods
شیوه
approaches
شیوه
approached
شیوه
practices
شیوه ها
custom
شیوه
style
شیوه
processes
شیوه
process
شیوه
devices
شیوه
methode
شیوه
device
شیوه
patterns
شیوه
practice
شیوه
styled
شیوه
approach
شیوه
habitude
شیوه
norm
شیوه
norms
شیوه
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
mode of vibration
شیوه ارتعاش
paced
شیوه تندی
methods
ایین شیوه
pace
شیوه تندی
paces
شیوه تندی
mode of production
شیوه تولید
tactic
رزم شیوه
pens
شیوه نگارش
modus vivendi
شیوه زیست
cloze technique
شیوه بندش
orientalizing style
شیوه خاورمابی
technic
صناعت شیوه
modus operandi
شیوه کار
method
ایین شیوه
endorcement procedure
شیوه اجرا
penned
شیوه نگارش
vibrational mode
شیوه ارتعاش
employment practice
شیوه استخدامی
pen
شیوه نگارش
research method
شیوه پژوهش
penning
شیوه نگارش
severe style
شیوه جدی
elocution
شیوه سخنوری
civics
شیوه کشورداری
mentality
شیوه اندیشه
mentalities
شیوه اندیشه
shaken
موافق شیوه
flopping
شیوه فاسبوری
flops
شیوه فاسبوری
flopped
شیوه فاسبوری
oratory
شیوه سخنرانی
flop
شیوه فاسبوری
procedure
روش شیوه
lever watch
شیوه بکار بردن
prestressing method
شیوه پیش تنیدگی
preferred cognitive mode
شیوه شناختی مرجح
modulus operadi
شیوه با طرز کار
concertina fold
شیوه تا کردن کاغذ
critical incidents technique
شیوه رویدادهای شاخص
assets liabilities technique
شیوه محاسن- معایب
sound practices
شیوه های درست
gait
شیوه راه رفتن
paces
شیوه گام برداشتن
prototaxic mode
شیوه ادراکی ابتدایی
iconic mode
شیوه تصویرسازی حسی
pace
شیوه گام برداشتن
error choice technique
شیوه خطا گزینی
holtzman inkblot technique
شیوه لکههای هولتسمان
paced
شیوه گام برداشتن
flooding technique
شیوه غرقه سازی
modality
روند
[پردازه]
[شیوه]
[روش]
eastern cut off
شیوه قیچی پرش ارتفاع
impasto
شیوه رنگ زنی غلیظ
leverage
شیوه بکار بردن اهرم
arch order
[شیوه ی ستون بندی طاق]
flamboyant gothic
شیوه گوتیک شعله اسا
parataxic mode
شیوه ادراکی خود- محوری
Giant Order
شیوه غول ستونی
[معماری]
idiosyncratic
وابسته به طرزفکر یا شیوه ویژه کسی
virgilian
به شیوه virgil شاعر نامی روم
copiers
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
copier
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
tactic
جنگ فنی وابسته به رزم شیوه
orientalize
شیوه یا ایین خاوریان راپیروی کردن
The means of payment will appear unchanged.
شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
majority rule
شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
Religion was portrayed in a negative way.
دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
scholasticism
شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
mannerist
کسیکه بیک جور انشا یا شیوه خو گرفته است
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
object method of teaching
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
eastern roll
شیوه قیچی در پرش ارتفاع باغلطیدن پس از عبور از میله و فرود روی پا
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
megapode
یکجور مرغ بزرگ پاکه شیوه اش ساختن پشههای خاک است
pop goes the weasel
یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
Composite Order
[شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
box and one
دفاع به شیوه چهار جا گیر ویک یار گیر
oil on canvas
[painting technique]
رنگ روغنی نقاشی روی کرباس
[شیوه نقاشی]
to reduce to writing
نوشتن
indite
نوشتن
to put down
نوشتن
writes
نوشتن
to set down
نوشتن
scrawl
بد نوشتن
scrawled
بد نوشتن
penning
نوشتن
set down
نوشتن
to drive a pen or quill
نوشتن
pen
نوشتن
superscrible
نوشتن
scribbling
بد نوشتن
scribbles
بد نوشتن
pens
نوشتن
scribbled
بد نوشتن
penned
نوشتن
scribble
بد نوشتن
scrawling
بد نوشتن
inscribing
نوشتن
inscribes
نوشتن
inscribed
نوشتن
pt down
نوشتن
inscribe
نوشتن
put down
<idiom>
نوشتن
write head
هد نوشتن
scrawls
بد نوشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com