Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (9 milliseconds)
English
Persian
occupational hazard
صدمه شغلی
occupational hazards
صدمه شغلی
Other Matches
vocational
شغلی
inoccupation
بی شغلی
occupational
شغلی
vocational adjustment
سازگاری شغلی
job elements
عناصر شغلی
vocational counseling
مشاوره شغلی
vocational guidance
راهنمایی شغلی
vocational maladjustment
ناسازگاری شغلی
vocational selection
گزینش شغلی
occupational psychology
روانشناسی شغلی
job description
توصیف شغلی
job specification
ویژگیهای شغلی
trade tests
ازمونهای شغلی
job training
اموزش شغلی
job specification
مشخصات شغلی
occupational aptitude
استعداد شغلی
occupational family
گروه شغلی
occupational interests
رغبتهای شغلی
occupational stability
ثبات شغلی
occupational test
ازمون شغلی
job security
امنیت شغلی
job satisfaction
رضایت شغلی
job evaluation
ارزشیابی شغلی
job enlargement
گسترش شغلی
job analysis
تحلیل شغلی
occupational mobility
تحرک شغلی
occupational hazards
سانحه شغلی
occupational hazard
سانحه شغلی
fringe benefit
مزایای شغلی
duty position
محل شغلی
dead-end job
شغلی بی آینده
job description
شرح وفایف شغلی
occupational hierarchy
سلسله مراتب شغلی
dictionary of occupational titles
واژگان عنوانهای شغلی
job classification
طبقه بندی شغلی
vacancy
موقعیت شغلی آزاد
military occupational speciality
تخصص شغلی نظامی
jobs
پست شغلی و کار
professional liability insurance
بیمه تعهدات شغلی
vocational interest blank
پرسشنامه علائق شغلی
vocational rehabilitation
توان بخشی شغلی
runners
اداره کننده شغلی
runner
اداره کننده شغلی
job
پست شغلی و کار
to follow a profession
شغلی راپیشه کردن
But not just any job .
ولی البته نه هر شغلی
vocational aptitude test
ازمون استعداد شغلی
to accept a job
کاری
[شغلی]
را پذیرفتن
entry group
واجدین شرایط تخصصی شغلی
kuder occupational interest survey
رغبت سنج شغلی کودر
to upgrade somebody
به کسی در شغلی درجه دادن
to promote somebody
به کسی در شغلی درجه دادن
tied down
<idiom>
مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
strong vocational interest blank
رغبت سنج شغلی استرانگ
svib
رغبت سنج شغلی استرانگ
test protectors
بازرس ازمایشات کارایی شغلی
shocked
صدمه
harmfulness
صدمه
hurtless
بی صدمه
injuriousness
صدمه
scathe
صدمه
casualty
صدمه
maim
صدمه
concussion
صدمه
shocks
صدمه
tort
صدمه
hurts
صدمه
shock
صدمه
torts
صدمه
injury
صدمه
harm
صدمه
harms
صدمه
harmed
صدمه
maims
صدمه
maiming
صدمه
maimed
صدمه
blows
صدمه
indemnity
صدمه
harming
صدمه
scot-free
بی صدمه
scot free
بی صدمه
indemnities
صدمه
casualties
صدمه
displeasure
صدمه
hardship
صدمه
hardships
صدمه
blow
صدمه
hurt
صدمه
hurting
صدمه
sinecure
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
no branch
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
harming
صدمه زدن
scathe
صدمه زدن
harmed
صدمه زدن
harm
صدمه زدن
lay hands on someone
<idiom>
صدمه زدن
intact
صدمه ندیده
shocked
صدمه ضربت
shock
صدمه ضربت
hurt
صدمه اذیت
hurting
صدمه اذیت
shocks
صدمه ضربت
harms
صدمه زدن
endamage
صدمه زدن
safest
صدمه نخورده
hurtfulness
مضرت صدمه
damage
صدمه دیدن
concussion
تصادم صدمه
damnify
صدمه زدن
hurts
صدمه اذیت
concuss
صدمه زدن
bodily harm
صدمه جسمانی
unscathed
صدمه ندیده
disservice
صدمه بدخدمتی
safes
صدمه نخورده
safer
صدمه نخورده
maul
صدمه زدن
mauled
صدمه زدن
mauling
صدمه زدن
harmlessly
بدون صدمه
mauls
صدمه زدن
offend
صدمه زدن
offended
صدمه زدن
offends
صدمه زدن
safe
صدمه نخورده
test examiner
مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
mar
صدمه زدن اسیب
marred
صدمه زدن اسیب
marring
صدمه زدن اسیب
damage
صدمه دیدن ازون
conserves
از صدمه محفوظ داشتن
conserving
از صدمه محفوظ داشتن
injured parties
طرف صدمه دیده
conserve
از صدمه محفوظ داشتن
injured party
طرف صدمه دیده
conserved
از صدمه محفوظ داشتن
injuring
اذیت کردن صدمه زدن
nip
صدمه زدن دردناک بودن
damage
صدمه
[شوخی]
[اصطلاح روزمره]
nipped
صدمه زدن دردناک بودن
damaged in transit
صدمه دیده هنگام ترانزیت
injures
اذیت کردن صدمه زدن
injure
اذیت کردن صدمه زدن
let (someone) have it
<idiom>
شخصی را به سختی صدمه زدن
miscarry
صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarrying
صدمه دیدن اشتباه کردن
indemnify
صدمه زدن به غرامت دادن
malignant
زیان اور صدمه رسان
constructive total loss
صدمه کلی خسارت بنیانی
miscarries
صدمه دیدن اشتباه کردن
nips
صدمه زدن دردناک بودن
hurting
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
knock one's block off
<idiom>
خیلی سخت به کسی صدمه زدن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
hurts
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurt
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
concussion
صدمه وتکان مغز که منجر به بیهوشی میشود
frictional unemployment
اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
to pull off something
[contract, job etc.]
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
proficiency rating
طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
fringe benefits
مزایای شغلی غیر نقدی مزایای فرعی
reconstituted
برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstituting
برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstitutes
برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstitute
برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
occupational disease
امراض شغلی
[نظیر بیماری های برونشیت در رنگرزان و بافندگان، پوکی استخوان، خمیدگی ستون مهره ها در بافندگان، ضعف چشم و غیره]
gang up on someone
<idiom>
دست به دست هم به کسی صدمه دادن
concussive
ضربت زننده صدمه زننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com