Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
He makes a hundred jugs of which not one has a han.
<proverb>
صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
Other Matches
krater
کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی
ears
هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
ear
هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
time and tide wait for no man
<proverb>
کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست
microprocessors
متصل به حافظه دیگر و قط عات ورودی /خروجی است تا ریزکامپیوتر را بسازد
microprocessor
متصل به حافظه دیگر و قط عات ورودی /خروجی است تا ریزکامپیوتر را بسازد
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
colour
امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
colours
امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
pitchers
کوزه
pitcher
کوزه
potters
کوزه گر
potter
کوزه گر
jugful
بک کوزه پر
vases
کوزه
vase
کوزه
cruse
کوزه
costrel
کوزه
jug
کوزه
jugs
کوزه
urn
کوزه
urns
کوزه
pottery
کوزه گری
pottery
کوزه گرخانه
stinkpot
کوزه گلی
shards
کوزه شکسته
fictile clay
گل کوزه گری
ceramics
کوزه گری
shard
کوزه شکسته
potted
در کوزه ریخته
sherd
کوزه شکسته
jorum
کوزه ابخوری
logogriph
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
jar
کوزه دهن گشاد
clay
خاک کوزه گری
lathes
چرخ کوزه گری
potter's clay
[خاک رس کوزه گری]
potter's clay
خاک کوزه گری
potter lath
چرخ کوزه گری
potter's wheel
چرخ کوزه گری
jars
کوزه دهن گشاد
lathe
چرخ کوزه گری
jarred
کوزه دهن گشاد
mason jar
کوزه دهن گشاد
They put the blane on him . he was the scapegoat.
کاسه کوزه ها سر اوشکست
ceramic clay
خاک رس کوزه گری
figuline
خاک کوزه گری
bat
گل اماده برای کوزه گری
bats
گل اماده برای کوزه گری
potted
کوزه کرده ذدزفرف ریخته
While there is water in the pitcher we wander thir.
<proverb>
آب در کوزه و ما تشنه لبان مى گردیم .
batted
گل اماده برای کوزه گری
greybeard
کوزه سنگی برای باده
ewers
کوزه تنگ ابخوری اطاق خواب
ewer
کوزه تنگ ابخوری اطاق خواب
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
pallets
ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
pallet
ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
potter wheel
صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
windrow
دسته دسته کردن
they came in bands
دسته دسته امدند
distribute
دسته دسته کردن
classify
دسته دسته کردن
sort
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته کردن
sects
دسته دسته مذهبی
assort
دسته دسته شدن
sorted
دسته دسته کردن
sorts
دسته دسته کردن
in detail
مفصلا دسته دسته
regiments
دسته دسته کردن
groups
دسته دسته کردن
group
دسته دسته کردن
troop
دسته دسته شدن
sect
دسته دسته مذهبی
scores of people
دسته دسته مردم
trooped
دسته دسته شدن
trooping
دسته دسته شدن
streams of people
دسته دسته مردم
shoals of people
دسته دسته مردم
regiment
دسته دسته کردن
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
there is no limit to it
حد ندارد
there is no style about her
ندارد
he is not of that stamp
را ندارد
flicker free
ی ندارد
it does not weigh with me
ندارد
there is no limit to it
اندازه ندارد
it lacks soul
روح ندارد
it is a soft snap
کاری ندارد
It is no trouble at all.
زحمتی ندارد
Don’t mention it.
قابلی ندارد.
dont mention it
اهمیت ندارد
it is well enough
عیبی ندارد
it is of no weight
قدرواهمیتی ندارد
it is nothing out of the way
غرابتی ندارد
it is nothing new
تازگی ندارد
Nothing is quite impossible.
کارنشد ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
عیب ندارد
it does not matter
اهمیت ندارد
No problem at all. It is quite all right .
مانعی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
مقصودی ندارد
no matter
اهمیت ندارد
he is out of huomor
دماغ ندارد
he hasno notion of going
سر رفتن ندارد
he has nostomach for the fight
سر دعوا ندارد
he has no excuse what
عذری ندارد
he has no manners
اداب ندارد
he has an a. to grind
غرضی ندارد
no object
اهمیت ندارد
he has no temperature to day
امروز تب ندارد
his hat cover his fanily
هیچکس را ندارد
hadn't
ندارد نبایستی
he has nothing of his own
چیزی ندارد
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
ربطی به موضوع ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
صورت خوشی ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
تقلب عاقبت ندارد
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
there is no reason
هیچ دلیل ندارد
there is nothing for it but to
چارهای ندارد جز اینکه
crying is useless
گریه سودی ندارد
many hands make light work
<proverb>
یک دست صدا ندارد
Nothing is impossible .
کار نشد ندارد
it takes two to tango
<idiom>
[یک دست صدا ندارد]
h does not w.much
چندان وزنی ندارد
there is no exception to that rule
ان قانون استثناء ندارد
She never gets any gratitude .
دستش نمک ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
هیج اشکالی ندارد
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
domain
برنامهای که حق کپی ندارد
domains
برنامهای که حق کپی ندارد
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
and that is flat(final)!No arguments!
چون وچراهم ندارد !
He cant stand the sight of us.
چشم ندارد ما را ببیند
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
it is of no moment
هیچ اهمیت ندارد
it is of no importance
هیچ اهمیت ندارد
it is of little worth
چندان ارزشی ندارد
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
he is nothing to me
بتمن خویشی ندارد
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
he means well
قصد بدی ندارد
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
it is indifferent to me
برای من چه اهمیتی ندارد
his intentions are good
خیال بدی ندارد
There is nothing to be ashamed lf .
( اینکار ) خجالت ندارد
that in nothing to me
برای من اهمیتی ندارد
irons in the fire
<idiom>
وقت سرخاراندن ندارد
he hasno notion of going
خیال رفتن ندارد
he hasno notion of going
میل رفتن ندارد
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
That's not so!
این حقیقت ندارد!
he is at a loose end
کار معینی ندارد
it differs nothing from
هیچ فرقی با .....ندارد
it matters little
چندان اهمیت ندارد
he is indisposed to go
میل برفتن ندارد
infinite
حلقهای که خروج ندارد.
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot.
<proverb>
در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
they are of no historical
هیچ اهمیت تاریخی ندارد
His greed knows no limits.
حرص وطمع اش اندازه ندارد
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
His remarks are unfounded.
حرفهایش پایه واساسی ندارد
He hasnt a mind of his own.
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
My French is not up to much.
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
that is nothing like it
هیچ شباهتی بدان ندارد
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
کارش حساب وکتابی ندارد
It is in the bag . It is a dead cert.
ردخورد ندارد (حتمی است )
it is not worth my while
نمیارزد برای من ارزش ندارد
It doesnt matter. it is nothing.
چیزی نیست ( عیب ندارد )
His knowledge has no limits.
دانش اوحد واندازه ای ندارد
time out of minds
زمانی که کسی یاد ندارد
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
سیر از گرسنه خبر ندارد .
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
there is no precedent for this
این چیز سابقه ندارد
you are welcome
کاری نکردم اهمیت ندارد
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
there is no p of his going
رفتن وی هیچ امکان ندارد
The very idea !
معنی ندارد ! ( قبیح است )
out of one's element
<idiom>
جایی که به شخص تعلق ندارد
He has not a single star in all the seven skies.
<proverb>
یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
there is no occasion for fear
ترس هیچ مورد ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
It is pointless for her to come here .
موضوع ندارد اینجا بیاید
null
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
it boots not to complain
گله گذاری سودی ندارد
he does nothing but talk
کاری جزحرف زدن ندارد
There is nothing wrong with it.
این هیچ ایرادی ندارد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com