English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
minor order صفوف روحانی پایین درجه
Other Matches
low temperature درجه حرارت پایین
understrapper عامل پایین درجه
tenth rate پایین ترین درجه
last پایین ترین درجه یا مقام
lasts پایین ترین درجه یا مقام
lasted پایین ترین درجه یا مقام
cryogenic liquid گاز مایع شده در درجه حرارت خیلی پایین
aaronic از نسل هارون جزو گروه کشیشان پایین درجه مورمن
sederunt جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
processions بصورت صفوف منظم
To close the ranks . صفوف خود را فشردن
procession بصورت صفوف منظم
rank طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
ranked طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
ranks طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
penetration aids وسایل تولید رخنه در صفوف دشمن
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
beam attack تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
rank and file صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
down سوی پایین بطرف پایین
elevation indicator صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch درجه روی بازوی درجه داران
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
sighting bar ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
superelevation درجه ارتفاع درجه بلندی
third-class درجه سوم بلیط درجه 3
third class درجه سوم بلیط درجه 3
sighting leaf ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
spiritually روحانی
etherean روحانی
sacred روحانی
unfrocked روحانی
anagogic روحانی
unwordly روحانی
clergyman روحانی
spiritualist روحانی
ethereal روحانی
marabout روحانی
spiritual روحانی
marabou روحانی
clergymen روحانی
heavenly روحانی
unworldly روحانی
spiritualists روحانی
herdsmen روحانی
herdsman روحانی
spirilual nutriment غذای روحانی
padres پدر روحانی
hymns سرود روحانی
padre پدر روحانی
spiritualize روحانی کردن
heavenliness روحانی الوهیت
hierarch رئیس روحانی
hymn سرود روحانی
charisma جذبه روحانی
perdition مرگ روحانی
temporal غیر روحانی
lay غیر روحانی
pastor پیشوای روحانی
spiritual روحانی معنوی
laywoman زن غیر روحانی
spirituality عالم روحانی
lays غیر روحانی
pastors پیشوای روحانی
residentiary روحانی مقیم
prelacy حکومت روحانی
etherealize روحانی کردن
pastorate پیشوایی روحانی
pater پدر روحانی
copartnership ردای روحانی
secularizes غیر روحانی کردن
priest روحانی کشیشی کردن
twice born تولدتازه روحانی یافته
raptures وجد روحانی ربایش
secular songs سرودهای غیر روحانی
goddaughters دختر خواندهی روحانی
inquisitional وابسته به دادگاه روحانی
laicism غیر روحانی بودن
pneumatology مبحث موجودات روحانی
goddaughter دختر خواندهی روحانی
subdeacon معاون گماشته روحانی
religious تارک دنیا روحانی
apostles عالیترین مرجع روحانی
heaven خدا عالم روحانی
heavens خدا عالم روحانی
priests روحانی کشیشی کردن
secularizing غیر روحانی کردن
spirituous دارای حالت روحانی
secularises غیر روحانی کردن
secularised غیر روحانی کردن
rapture شعف وخلسه روحانی
apostle عالیترین مرجع روحانی
laymen شخص غیر روحانی
gnosticism فلسفه عرفانی یا روحانی
layman شخص غیر روحانی
hiearchic وابسته به سران روحانی
rapture وجد روحانی ربایش
deconsecrate غیر روحانی کردن
spiritualization جنبه روحانی دادن به
secularize غیر روحانی کردن
secularising غیر روحانی کردن
secularized غیر روحانی کردن
raptures شعف وخلسه روحانی
defrock خلع کسوت روحانی کردن
gnostic دارای اسرار روحانی نهانی
regenerates زندگی تازه و روحانی یافته
regenerated زندگی تازه و روحانی یافته
reborn تغییر حالت روحانی یافته
charism عطیه الهی جذبه روحانی
laity مردم غیر روحانی ناشی
disfrock ازکسوت روحانی خارج شدن
regenerating زندگی تازه و روحانی یافته
spiritual غیر مادی بطور روحانی
regenerate زندگی تازه و روحانی یافته
unfrock از کسوت روحانی خارج شدن
gnosis دانش رازهای روحانی عرفان
major seminary دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
hierarchy حکومت ودرجه بندی سران روحانی
laicize بصورت غیر روحانی یا غیرعلمی در اوردن
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
hierarchies حکومت ودرجه بندی سران روحانی
revest جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
impropriate حرام کردن بدست غیر روحانی دادن
godmothers نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
primate of all england سراسقف که بزرکترین مقام روحانی انگلیس را داراست
godmother نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
lay deacon شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
hierarchies گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
simony خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
imposition of hands هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
hierarchy گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
brevet درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
godchild طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
godchildren طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
procuratrix زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
to take orders منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
churchwardens هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
limitarian کسیکه معتقد است بخش محدودی از مردم گیتی رستگاری روحانی خواهندداشت
master at arms درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
presbyteries داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbytery داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
totem روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
flattest پایین
short پایین تر
vide infara پایین
sub- یا پایین تر
low level پایین
low پایین
dowm پایین
shortest پایین تر
shorter پایین تر
lowering پایین تر
beneath پایین
lowers پایین تر
beneath پایین تر
below پایین
lower پایین تر
lowered پایین تر
de- پایین
flat پایین
down stairs پایین
subatmospheric پایین تر از جو
further down پایین تر
neath or neath پایین تر
neath or neath پایین
infara پایین تر
subteen پایین تر از سن 31
bottom پایین
submiss پایین
bottoms پایین
down پایین
tailwater پایین اب
infara پایین
underneath پایین
hereafter <adv.> در پایین
below <adv.> در پایین
lower most پایین تر
lower limit حد پایین
shitu پایین
bal از مچ پا به پایین
hypogenous پایین رو
lower پایین
hereinafter [formal] <adv.> در پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.> در پایین
nether زیر پایین
on the down grade پایین رونده
nutant پایین افتاده
nether واقع در پایین
nutate پایین افتادن
to let down پایین کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com