Dictiornary-Farsi | صنعت در حال گسترش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
expanding industry	صنعت در حال گسترش


Other Matches

deploys	اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying	اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploy	اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
motor vehicle industry	صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
structrual engineering industry	صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
deployment operating base	پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
force tabs	نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
developments	گسترش
development	گسترش
expanses	گسترش
expanse	گسترش
develops	گسترش
develop	گسترش
extension	گسترش
line of deployment	خط گسترش
deployment	گسترش
promotions	گسترش
promotion	گسترش
propagation	گسترش
dispersal	گسترش
deploys	گسترش
deploying	گسترش
deploy	گسترش
extensions	گسترش
spread	گسترش
expansion	گسترش
spreads	گسترش
deploy	گسترش یافتن
wide angle	عدسی گسترش
wide-angle	عدسی گسترش
widening of capital	گسترش سرمایه
accruing	گسترش یافتن
vertical expansion	گسترش عمودی
widening of market	گسترش بازار
develops	گسترش وضعیت
abroad	گسترش یافته
spreads	گسترش یافتن
spread	گسترش یافتن
deployed	گسترش یافته
deploying	گسترش یافتن
deploys	گسترش یافتن
accrue	گسترش یافتن
sign extension	گسترش علامت
extensibility	گسترش پذیری
expansible	گسترش پذیر
eco development	بوم گسترش
development plan	طرح گسترش
bank expansion	گسترش بانکی
deployment diagram	طرح گسترش
deployment diagram	دیاگرام گسترش
credit expansion	گسترش اعتبار
flank development	گسترش جناحی
prompt deployment	گسترش مناسب
prompt deployment	گسترش فوری
path of expansion	مسیر گسترش
expansion	گسترش توسعه
deployment	تفرقه گسترش
job enlargement	گسترش شغلی
outspread	گسترش یافتن
image speard	گسترش تصویر
circumfuse	گسترش یافتن
to grow [into]	گسترش دادن [به]
develop	گسترش دادن
to develop [into]	گسترش دادن [به]
accrues	گسترش یافتن
installed <adj.> <past-p.>	گسترش یافته
inserted <adj.> <past-p.>	گسترش یافته
disposition	ارایشات گسترش
appointed <adj.> <past-p.>	گسترش یافته
applied <adj.> <past-p.>	گسترش یافته
develops	گسترش دادن
develop	گسترش وضعیت
expansion path	مسیر گسترش
to unfold	گسترش دادن
expansion	گسترش انبساط
generation	افرینش گسترش
generations	افرینش گسترش
deployed <adj.> <past-p.>	گسترش یافته
craftsman trade	صنعت
industries	صنعت
industry	صنعت
crafts	صنعت
craft	صنعت
trade	صنعت
art	صنعت
traded	صنعت
artless	بی صنعت
arts	صنعت
to spread [across] [over]	گسترش یافتن [سرتاسر]
growth company	شرکت در حال گسترش
flare angle	زاویه گسترش یا گشادگی
elater	خاصیت انبساط و گسترش
automatic volume expansion	گسترش خودکار صدا
space	گسترش دادن متن
generates	گسترش یافتن افریدن
spaces	گسترش دادن متن
generate	گسترش یافتن افریدن
generating	گسترش یافتن افریدن
redeployment	گسترش مجدد دادن
bank development	گسترش شبکه بانکی
relocation	تجدید گسترش دادن
generated	گسترش یافتن افریدن
dispersion	تفرقه گسترش یکان
redeployment	تجدید گسترش کردن
oil industry	صنعت نفت
palinode	صنعت انکار
philotechnic	صنعت دوست
plastic industry	صنعت پلاستیک
mystery	صنعت هنر
similes	صنعت تشبیه
metal working industry	صنعت فلزکاری
manufacturing industry	صنعت کارخانهای
mysteries	صنعت هنر
infant industry	صنعت نوزاد
iron industry	صنعت اهن
textile industry	صنعت نساجی
manufacturing	صنعت ساخت
labour intensive industry	صنعت کاربر
industrialism	صنعت گرایی
service industry	صنعت خدمات
craftsmen	هنرپیشه صنعت گر
industrialist	صنعت کار
industrialists	صاحب صنعت
craftsman	هنرپیشه صنعت گر
cottage industries	صنعت روستایی
cottage industry	صنعت روستایی
hyperbole	صنعت اغراق
handicraft	صنعت دستی
sick industry	صنعت بیمار
simile	صنعت تشبیه
structrual engineering industry	صنعت سازه
textile industry	صنعت بافندگی
industrialist	صاحب صنعت
weak industry	صنعت ضعیف
weak industry	صنعت کساد
industrialists	صنعت کار
industrial espionage	جاسوسی در صنعت
technologies	صنعت شناسی
motorcar industry	صنعت اتومبیل
chiasmus	صنعت قلب
export industry	صنعت صادراتی
declining industry	صنعت رو به زوال
artificer	صنعت کار
automotive	صنعت اتومبیل
technology	صنعت شناسی
domestic industry	صنعت داخلی
electric industry	صنعت برق
automotive industry	صنعت اتومبیل
contracting industry	صنعت ساختمان
antistrophe	صنعت تجنیس
filmdom	صنعت سینما
ceramics industry	صنعت سرامیک
competitive industry	صنعت رقابتی
computer industry	صنعت کامپیوتر
agro industry	کشت و صنعت
family industry	صنعت خانوادگی
haniwork	صنعت دست
extractive industry	صنعت استخراجی
expandable	آنچه قابل گسترش باشد
battery groung pattern	طرح گسترش توپهای اتشبار
open ranks	گسترش باز درسواره نظام
expansion	توسعه گسترش دادن کشیدن
extensible	آنچه قابل گسترش است
spread	بسط وتوسعه یافتن گسترش
spreads	بسط وتوسعه یافتن گسترش
counterpoint	صنعت ترکیب الحان
ease of entry	سهولت ورودبه یک صنعت
confectionery	صنعت شیرینی سازی
machine building industry	صنعت ماشین سازی
beaver	خز سگ آبی [صنعت پوشاک]
barrier to entry	منع ورود به صنعت
declining industry	صنعت درحال تنزل
carrying business	صنعت حمل و نقل
beaver fur	خز سگ آبی [صنعت پوشاک]
constant cost industry	صنعت هزینههای ثابت
handicraft	صنعت دستی حرفه
carrying trade	صنعت حمل و نقل
metaphor	صنعت استعاره کنایه
non ferrous metal industry	صنعت فلزات غیراهنی
nationalized industry	صنعت ملی شده
location of industry	تعیین مکان صنعت
talkies	صنعت فیلم ناطق
shipping trade	صنعت حمل و نقل
transport business	صنعت حمل و نقل
transport trade	صنعت حمل و نقل
metaphors	صنعت استعاره کنایه
transport industry	صنعت حمل و نقل
industrially	ازلحاظ کار و صنعت
small scale industry	صنعت به مقیاس کوچک
electrotechnology	شناخت صنعت برق
sick industry	صنعت عقب مانده
talkie	صنعت فیلم ناطق
iron and steel working industry	صنعت اهن و فولاد
automobile trade	صنعت یا تجارت اتومبیل
carrying-trade	صنعت حمل و نقل
deployed	مستقر گسترش یافته در روی زمین
To extend the scope of ones activities .	میدان عملیات خودرا گسترش دادن
plaiting machine	دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
plaiter	دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
cuttler	دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]