Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
eros
صورت کودک بالدار
Other Matches
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
on the wing
بالدار
winged
بالدار
alate
بالدار
pegasus
اسب بالدار
petasus
کلاه بالدار
pegasi
اسب بالدار
pterodactylous
شبیه سوسماران بالدار
pterodactyloid
شبیه سوسماران بالدار
wing
بالدار کردن پردارکردن
flying gurnard
نوعی ماهی بالدار
winging
بالدار کردن پردارکردن
pegasus
اسب بالدار ذوالجناح
wyvern
اژدهای افسانهای بالدار دوپا
basilisk
اژدهای افسانهای بالدار سوسمارامریکایی
cherubim
فرشتگان اسمانی بصورت بچه بالدار
cherub
فرشتگان اسمانی بصورت بچه بالدار
cherubs
فرشتگان اسمانی بصورت بچه بالدار
amorino
[تصویر یا تندیس پسر بچه بالدار]
pterodactyls
راستهای ازسوسماران بالدار عهدژوراسیک سفلی تا عهدمسوزوئیک
caduceus
[عصای بلند بالدار با دو مار بزرگ در اطرافش]
pterodactyl
راستهای ازسوسماران بالدار عهدژوراسیک سفلی تا عهدمسوزوئیک
fairy
[peris]
طرح انسان های بالدار، فرشته یا پری
[در فرش]
child
کودک
kinchin
کودک
tike
کودک
babies
کودک
baby
کودک
bantling
کودک
toddler
کودک نو پا
toddlers
کودک نو پا
it
ان کودک
tyke
کودک
chits
کودک
infant
کودک
infants
کودک
chit
کودک
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
schoolchild
کودک دبستانی
nurseries
مهد کودک
babyish
کودک مانند
pedology
کودک شناسی
kid
کودک بچه
pediatrics
پزشکی کودک
kindergartens
باغ کودک
kindergarten
باغ کودک
suckles
کودک شیرخوار
infanticide
کودک کشی
infantilism
کودک ماندگی
nursery
مهد کودک
child study
کودک پژوهی
feral child
کودک وحشی
suckle
کودک شیرخوار
suckled
کودک شیرخوار
kidded
کودک بچه
kidding
کودک بچه
day care center
مهد کودک
suckling
کودک شیرخواره
schoolchildren
کودک دبستانی
carrycots
صندلی کودک
carrycot
صندلی کودک
rejected child
کودک مطرود
puerilism
کودک خویی
puerilism
کودک منشی
child centered
کودک محور
childproof
کودک ایمن
child psychology
روانشناسی کودک
child psychiatry
روانپزشکی کودک
child law
حقوق کودک
child development
رشد کودک
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
pedimeter
رشد سنج کودک
suckling
کودک شیر خوار
child guidance clinic
درمانگاه راهنمایی کودک
pedometer
رشد سنج کودک
child rearing practices
شیوههای پرورش کودک
child abuse
بهره کشی از کودک
enelicomorphism
بزرگسال انگاری کودک
wolf child
کودک گرگ پرورده
problem child
کودک مشکل افرین
backward child
کودک عقب مانده
weanling
کودک تازه از شیر گرفته
babes
کودک شخص ساده و معصوم
toddler
کودک تازه براه افتاده
toddle
کودک تازه براه افتاده
babe
کودک شخص ساده و معصوم
toddling
کودک تازه براه افتاده
toddles
کودک تازه براه افتاده
toddled
کودک تازه براه افتاده
toddlers
کودک تازه براه افتاده
pedagogy
فن اموزش وپرورش کودک للگی
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
childlike
ساده وبی الایش کودک مانند
dewy-eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
nurser
شیشه درجه دار برای شیردادن کودک
Cupid
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
cupids
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
teething ring
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger.
من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basics
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
trotting
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
phase
صورت
image
صورت
form
صورت
effigy
صورت
formed
صورت
images
صورت
figure
صورت
listings
صورت
statement
صورت
statements
صورت
versions
صورت
version
صورت
figures
صورت
figuring
صورت
providing
در صورت
forms
صورت
physiognomy
صورت
effigies
صورت
physiognomies
صورت
facies
صورت
medal
صورت
medals
صورت
freckle
لک صورت
hues
صورت
hue
صورت
constellations
صورت
constellation
صورت
mazard
صورت
rosters
صورت
roster
صورت
conformer
هم صورت
conformational isomers
هم صورت
phases
صورت
phased
صورت
kalendar
صورت
rolls
صورت
rolled
صورت
roll
صورت
circumstantially
در صورت
coat card
صورت
slip
صورت
invoiced
صورت
shapes
صورت
invoices
صورت
list
صورت
faces
صورت
invoicing
صورت
slips
صورت
shape
صورت
visage
رو صورت
face
صورت
visages
رو صورت
slipped
صورت
file
صورت
invoice
صورت
filed
صورت
listing
صورت
put into effect
صورت گرفتن
implement
صورت دادن
isolating
به صورت الکتریکی
powders
پودر صورت
isolates
به صورت الکتریکی
enumeration
صورت ریز
on foot
به صورت پیاده
makable
<adj.>
صورت پذیر
bring into being
صورت گرفتن
outside appearance
صورت فاهر
outward show
صورت فاهر
clear text
به صورت کشف
powdering
پودر صورت
normalized form
صورت هنجار
numerator
صورت کسر
archetypes
صورت ازلی
put ineffect
صورت دادن
archetype
صورت ازلی
powder
پودر صورت
isolate
به صورت الکتریکی
difference tone
صورت افتراقی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com