Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 224 (17 milliseconds)
English
Persian
accomplish
صورت گرفتن
accomplishes
صورت گرفتن
accomplishing
صورت گرفتن
accomplish
صورت گرفتن
bring inbeing
صورت گرفتن
carry out
صورت گرفتن
execute
صورت گرفتن
fulfill
[American]
صورت گرفتن
make a reality
صورت گرفتن
put into practice
صورت گرفتن
put into effect
صورت گرفتن
bring into being
صورت گرفتن
Search result with all words
disposition
صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
rallied
سرو صورت تازه گرفتن
rallies
سرو صورت تازه گرفتن
rally
سرو صورت تازه گرفتن
materialised
صورت خارجی بخود گرفتن
materialises
صورت خارجی بخود گرفتن
materialising
صورت خارجی بخود گرفتن
materialize
صورت خارجی بخود گرفتن
materialized
صورت خارجی بخود گرفتن
materializes
صورت خارجی بخود گرفتن
materializing
صورت خارجی بخود گرفتن
To take an invevtory.
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
Other Matches
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
rom
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
statement
صورت
listing
صورت
formed
صورت
listings
صورت
slip
صورت
face
صورت
hues
صورت
hue
صورت
statements
صورت
slipped
صورت
phases
صورت
phased
صورت
phase
صورت
versions
صورت
forms
صورت
form
صورت
facies
صورت
effigy
صورت
effigies
صورت
list
صورت
slips
صورت
freckle
لک صورت
version
صورت
faces
صورت
providing
در صورت
file
صورت
figuring
صورت
figures
صورت
figure
صورت
images
صورت
image
صورت
constellation
صورت
circumstantially
در صورت
coat card
صورت
rosters
صورت
roster
صورت
invoice
صورت
invoiced
صورت
invoices
صورت
invoicing
صورت
medal
صورت
medals
صورت
kalendar
صورت
mazard
صورت
conformer
هم صورت
roll
صورت
physiognomies
صورت
conformational isomers
هم صورت
constellations
صورت
rolled
صورت
rolls
صورت
visage
رو صورت
physiognomy
صورت
visages
رو صورت
shapes
صورت
filed
صورت
shape
صورت
To tell some one his fortune .
برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
programme of work
صورت کارها
pictography
صورت نگاری
pictograph
صورت نگاره
normalized form
صورت هنجار
processionize
صورت مجلس
list of promotiona
صورت ترفیعات
long robe
صورت کشیده
proces verbal
صورت مجلس
numerator
صورت کسر
primordial image
صورت ازلی
down
کرک صورت
aspects
صورت فاهر
matricula
صورت اعضا
face cream
کرم صورت
on foot
به صورت پیاده
to the casual eye
<adv.>
به صورت ظاهر
at first glance
<adv.>
به صورت ظاهر
at face value
<adv.>
به صورت ظاهر
normal form
صورت هنجار
nominal list
صورت اسامی
outside appearance
صورت فاهر
outward show
صورت فاهر
nomenelature
صورت اسامی
pictogram
صورت نگاشت
portraiture
نقاشی از صورت
aspect
صورت فاهر
normal form
صورت عادی
unfigured
بی صورت ساده
serial
و به صورت سری
constellations
صورت فلکی
constellation
صورت فلکی
faceless
بدون صورت
face powders
پودر صورت
veiling
تور صورت
waveform
به صورت موج
white face
جانورسفید صورت
bills of fare
صورت غذا
bill of fare
صورت غذا
semblance
صورت فاهر
BS
صورت فروش
face powder
پودر صورت
record
صورت مذاکرات
formalism
صورت گرایی
a face-pack
ماسک صورت
the bill
صورت حساب
powders
پودر صورت
powdering
پودر صورت
formation
صورت بندی
in memory of
<idiom>
به صورت رایگان
on the Q.T.
<idiom>
به صورت سری
rosters
صورت کار
rosters
صورت نگهبانی
roster
صورت کار
roster
صورت نگهبانی
At any rate . In any case . Anyway .
درهر صورت
It didnt come off. It didnt take place.
صورت نگرفت
archetypes
صورت ازلی
archetype
صورت ازلی
powder
پودر صورت
schedule
صورت فهرست
sales check
صورت فروش
standard form
صورت متعارف
stop list
صورت متخلفین
the brush
صورت گری
isolating
به صورت الکتریکی
isolates
به صورت الکتریکی
isolate
به صورت الکتریکی
reorganization
صورت جدید
to put in to shape
سر و صورت دادن
facial
مربوط به صورت
similitude
شباهت صورت
sick list
صورت بیماران
statement
صورت حساب
statement
صورت وضعیت
statements
صورت حساب
statements
صورت وضعیت
minutes
صورت جلسه
sentential form
صورت جملهای
in no case
به هیچ صورت
at all events
درهر صورت
incarnation
صورت خارجی
burbling
جوش صورت
burbles
جوش صورت
burbled
جوش صورت
burble
جوش صورت
transfiguration
تبدیل صورت
minute
صورت جلسه
schedules
صورت فهرست
ever-
درهر صورت
ever
درهر صورت
incarnations
صورت خارجی
to take an inventory of
صورت دارایی
inventory
صورت اموال
inventory
صورت کالا
serials
و به صورت سری
transformation
تبدیل صورت
forgery
صورت سازی
forgeries
صورت سازی
scheduled
صورت فهرست
put inpractice
صورت دادن
possible
[doable, feasible]
<adj.>
صورت پذیر
practicable
<adj.>
صورت پذیر
executable
<adj.>
صورت پذیر
forms
صورت دیس
list
صورت کردن
workable
<adj.>
صورت پذیر
bill of quantities
صورت مقداری
certificate of expenditure
صورت حساب
polls
صورت اراء
polled
صورت اراء
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com