English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
swat ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatted ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatting ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
Other Matches
to hunker down چمباتمه نشستن
trip پشت پا خوردن یازدن
tripped پشت پا خوردن یازدن
trips پشت پا خوردن یازدن
squatting وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatted وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squats وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squat وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
strikes ضربت زدن خوردن به
strike ضربت زدن خوردن به
pelted پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
pelts پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
to sustain a shock ضربت خوردن وپایداری کردن
pelt پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
sclaff تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
shock ضربت سخت زدن تکان سخت خوردن
shocks ضربت سخت زدن تکان سخت خوردن
shocked ضربت سخت زدن تکان سخت خوردن
to wear glasses عینک گذاشتن یازدن
whop بتندی افتادن یازدن
to strike up خواندن یازدن اغازکردن
bump ضربت ضربت حاصله دراثر تکان سخت
shocked ضربت زدن ضربت عمل غافلگیری
shock ضربت زدن ضربت عمل غافلگیری
shocks ضربت زدن ضربت عمل غافلگیری
to sit out نشستن بیشتر نشستن از
squatters چمباتمه زن
squatter چمباتمه زن
ruck چمباتمه زدن
rucks چمباتمه زدن
squat چمباتمه زدن
squats چمباتمه زدن
lotus position چمباتمه لوتوسی
squatting چمباتمه زدن
squatted چمباتمه زدن
sejant درحال چمباتمه زدن
squatting position وضعیت چمباتمه در تیراندازی
squatting قوز کردن محل چمباتمه زنی
squats قوز کردن محل چمباتمه زنی
squatted قوز کردن محل چمباتمه زنی
squat قوز کردن محل چمباتمه زنی
whacks صدای ضربت ضربت
whack صدای ضربت ضربت
to play a good knife and fork ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
tripped لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble غلت خوردن معلق خوردن
tumbles غلت خوردن معلق خوردن
trip لغزش خوردن سکندری خوردن
trips لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbled غلت خوردن معلق خوردن
grog دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
sits نشستن
sit نشستن
recoiling پس نشستن
perching نشستن
perches نشستن
perched نشستن
running aground به گل نشستن
seize نشستن
perch نشستن
seizes نشستن
recoil پس نشستن
awaited نشستن
to take a chair نشستن
seized نشستن
to lose ground پس نشستن
await نشستن
awaiting نشستن
to give ground پس نشستن
recoiled پس نشستن
awaits نشستن
recoils پس نشستن
to lie in w درکمین نشستن
to run aground بگل نشستن
land به زمین نشستن
land بزمین نشستن
sit up راست نشستن
straddled گشاد نشستن
insidiate در کمین نشستن
outsit بیشتر نشستن از
to lie in a درکمین نشستن
to take the wheel پشت رل نشستن
to take ground بخاک نشستن
to take ground بگل نشستن
stranding به گل نشستن کشتی
suppurate چرک نشستن
hunker down روی پا نشستن
to come to the throne بر تخت نشستن
sag فرو نشستن
sagged فرو نشستن
sags فرو نشستن
to f. the throne برتخت نشستن
to fall back عقب نشستن
to fill the chair برکرسی نشستن
sit up <idiom> بیدار نشستن
sitting duck <idiom> بی خیال نشستن
to sit up راست نشستن
to a the throne برتخت نشستن
take sanctuary بست نشستن
land به گل نشستن کشتی
setback عقب نشستن
ambushing در کمین نشستن
straddle گشاد نشستن
straddles گشاد نشستن
ground بزمین نشستن
rankling چرک نشستن
rankles چرک نشستن
rankled چرک نشستن
rankle چرک نشستن
bow out عقب نشستن
ambushes در کمین نشستن
ambushed در کمین نشستن
ambush در کمین نشستن
setbacks عقب نشستن
abate فرو نشستن
throne برتخت نشستن
sprawls پهن نشستن
to knock back عقب نشستن
thrones برتخت نشستن
bench بر کرسی نشستن
sprawling پهن نشستن
benches بر کرسی نشستن
sprawl پهن نشستن
strands به گل نشستن کشتی
dwit koobi نشستن به عقب
swamping به گل نشستن قایق
swamps به گل نشستن قایق
subsiding فرو نشستن
landing نشستن هواپیما
subsides فرو نشستن
subside فرو نشستن
swamp به گل نشستن قایق
subsided فرو نشستن
landings نشستن هواپیما
swamped به گل نشستن قایق
strand به گل نشستن کشتی
ground position در خاک نشستن
give way عقب نشستن
to drink wine می خوردن شراب خوردن
beached بگل نشستن کشتی
beach بگل نشستن کشتی
sprawls بی پروا درازکشیدن یا نشستن
primer setback عقب نشستن چاشنی
landings بزمین نشستن هواپیما
landing بزمین نشستن هواپیما
sprawling بی پروا درازکشیدن یا نشستن
beaches بگل نشستن کشتی
sprawl بی پروا درازکشیدن یا نشستن
waylay درکمین کسی نشستن
stranding به گل نشستن تصادفی کشتی
waylaid درکمین کسی نشستن
waylaying درکمین کسی نشستن
slump test ازمایش فرو نشستن
To come to grief. To be runied. بخاک سیاه نشستن
to sit on the bench روی نیمکت نشستن
sit idly by <idiom> عین ماست نشستن
sit out تا پایان چیزی نشستن
waylays درکمین کسی نشستن
hatched نصفه در روی تخم نشستن
To sit (walk) straight. راست نشستن ( راه رفتن )
to sit under a pre cher پای وعظ واعظی نشستن
hatch نصفه در روی تخم نشستن
clog به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
sprawling گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawls گشاد نشستن هرزه روییدن
clogs به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
hatches نصفه در روی تخم نشستن
clogged به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
To incite someone. زیر پای کسی نشستن
still hunting شکار باروش در کمین نشستن
sprawl گشاد نشستن هرزه روییدن
scrawl خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawled خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawling خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawls خط خطی کردن گشاد نشستن
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
mump خاموش وعبوس نشستن ترشرو بودن
grabble پهن نشستن جمع اوری کردن
bench روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
benches روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
To accpt the consequences . to face the music . پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to be in the pouts در گوشه ای نشستن و قهر کردن [اصطلاح مجازی]
to have the pout در گوشه ای نشستن و قهر کردن [اصطلاح مجازی]
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
deflation port سوپاپ بزرگ در بالای بالن برای خروج هوا هنگام نشستن
concussion ضربت
larrup ضربت
plunk ضربت
knoit ضربت
jow ضربت
pounding ضربت
dint ضربت
inflictor ضربت زن
hewed ضربت
whang ضربت
hewing ضربت
hews ضربت
inflicter ضربت زن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com