Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
trauma
ضربه روحی روان اسیب
traumas
ضربه روحی روان اسیب
Other Matches
traumatic psychosis
روان پریشی اسیب زاد
traumatic neurosis
روان رنجوری اسیب زاد
traumatic delirium
روان اشفتگی اسیب زاد
to sustain a trauma
ضربه روحی خوردن
pathologists
پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologist
پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
speedy cut
اسیب به عقب پای جلویی اسب بالاتر از سم با ضربه پای عقب
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
psychologically
از لحاظ روان شناسی ازروی روان شناسی
spectral
روحی
intrinsic
روحی
inanition
بی روحی
spiritual
روحی
psychiatry
طب روحی
mental
روحی
psychic
روحی
psychical
روحی
psychic force
قوه روحی
to lay a ghost
روحی راناپدیدکردن
psychic force
نیروی روحی
emotional and physical
روحی وبدنی
psychasthenia
ضعف روحی
supersensible
روحی روانی
panpsychism
روحی نگری
numinous
اسرارامیز روحی
to raise a ghost
روحی راحاضرکردن
anagogy
تعالی روحی
anagoge
تعالی روحی
verve
سبک روحی
obsessions
عقده روحی
obsession
عقده روحی
psychotherapy
تداوی روحی
analeptic
محرک روحی
inner
روحی باطنی
spiritually
معنوی روحی
gaiety
سبک روحی
congenial
<adj.>
دارای تجانس روحی
psychic
واسطه پدیده روحی
anagogical
وابسته بتعالی روحی
psycho analysis
تجزیه و تجلیل روحی
congenial
دارای تجانس روحی
insalutary
تاثیر روحی بد اب و هوا
anagogic
وابسته بتعالی روحی
invigorate
تقویت روحی کردن
to be shattered
[British E]
از نظر روحی خرد شدن
obsessing
ایجاد عقده روحی کردن
obsesses
ایجاد عقده روحی کردن
obsessed
ایجاد عقده روحی کردن
obsess
ایجاد عقده روحی کردن
to empower somebody
به کسی قدرت
[روحی]
دادن
to be dashed to the ground
از نظر روحی خرد شدن
psychotherapy ortherapeutics
معالجه بوسائل روحی یاهیپنوتیزیم
to be devastated
از نظر روحی خرد شدن
to hit rock bottom
از نظر روحی خرد شدن
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
haunt
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunts
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
syupersubstantial
مافق وجود یا جوهر مادی روحی
to haunt
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
psychophysics
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
orthopsychiatry
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
traumas
اسیب
damage
اسیب
inconveniencing
اسیب
inconvenienced
اسیب
inconveniences
اسیب
pathology
اسیب
trauma
اسیب
tort
اسیب
what impaired his reputation
وی اسیب زد
torts
اسیب
lesion
اسیب
injury
اسیب
teen
اسیب
to escape with life and limb
بی اسیب
harm
اسیب
harmed
اسیب
inconvenience
اسیب
harms
اسیب
lesions
اسیب
head injury
اسیب سر
harming
اسیب
traumatic
اسیب زا
pathological
اسیب شناختی
marring
اسیب زدن
cripples
اسیب دیدن
invulnerability
اسیب ناپذیری
crippled
اسیب دیدن
marring
اسیب رساندن
vulnerability
اسیب پذیری
i hurt my self
اسیب دیدم
damaging
اسیب اور
marred
اسیب رساندن
mar
اسیب زدن
mar
اسیب رساندن
vulnerable
اسیب پذیر
crippling
اسیب دیدن
marred
اسیب زدن
cripple
اسیب دیدن
harms
اسیب رساندن
pathologists
اسیب شناس
pathologist
اسیب شناس
traumatophobia
اسیب هراسی
traumatism
اسیب دیدگی
traumatic experience
تجربه اسیب زا
impair
اسیب زدن
tennis elbow
اسیب ارنج
impaired
اسیب زدن
impairs
اسیب زدن
harm
اسیب رساندن
harmed
اسیب رساندن
injures
اسیب زدن
deleterious
اسیب رسان
injurious
اسیب رسان
impairing
اسیب زدن
injure
اسیب زدن
injury
اسیب خسارت
injuring
اسیب زدن
harming
اسیب رساندن
break down
اسیب دیدن
damage
اسیب دیدن
nobbeing
اسیب رسان
damage control
اسیب گیری
it injured his hands
بدستهایش اسیب زد
out of harm's way
دوراز اسیب
birth injury
اسیب تولد
harmavoidance
اسیب گریزی
brain damage
اسیب مغزی
endamage
اسیب رساندن
psychic trauma
اسیب روانی
pathology
اسیب شناسی
brain injury
اسیب مغزی
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
structuralism
بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
zombi
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombie
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombies
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
vulnerable
درمعرض اسیب در معرض
neuropathologist
اسیب شناس اعصاب
he was proof against harm
اسیب بردار نبود
delusion of persecution
هذیان گزند و اسیب
damaged shipments
کالاهای اسیب دیده
damage density
چگالی اسیب رسانی
damage control party
گروه اسیب گیر
persecution delusion
هذیان گزند و اسیب
vulnerability
قابلیت اسیب پذیری
cauliflowr ear
گوش اسیب دیده
psychopathology
اسیب شناسی روانی
pathologic
وابسته به اسیب شناسی
psychopathologist
اسیب شناس روانی
it will injure his prestige
به حیثیت او لطمه یا اسیب زد
suffering economy
اقتصاد اسیب دیده
brain injured
اسیب دیده مغزی
i hurt my finger
انگشتم اسیب دید
marred
صدمه زدن اسیب
susceptibility
درمعرض اسیب بودن
hurts
اسیب زدن به ازردن
hurting
خسارت رساندن اسیب
hurting
اسیب زدن به ازردن
adventitious deafness
ناشنوایی اسیب زاد
graphopathology
اسیب شناسی خط شناختی
hurt
خسارت رساندن اسیب
marring
صدمه زدن اسیب
hurt
اسیب زدن به ازردن
mar
صدمه زدن اسیب
hurts
خسارت رساندن اسیب
social pathology
اسیب شناسی اجتماعی
obs
نشانگان اسیب مغزی
injured muscle
عضله اسیب دیده
organic brain syndrome
نشانگان اسیب مغزی
irreversible damage
اسیب جبران ناپذیر
vulnerable area
منطقه اسیب پذیر
shell shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
minimal brain damage
کمترین اسیب مغزی موثر
the victims of the earthquake
اسیب دیگان از زمین لرزه
elizur's test for organicity
ازمون اسیب مغزی الیزور
vulnerable area
منطقه اسیب پذیری هدف
psychopathology
علم اسیب شناسی روانی
phytopathologic
وابسته به اسیب شناسی گیاهان
repetitive stress injury
اسیب ناشی از فشار تکراری
battlefield evacuation
تخلیه پرسنل اسیب دیده
strains
در رفتگی یاضرب عضو یا استخوان اسیب
strain
در رفتگی یاضرب عضو یا استخوان اسیب
hurts
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
match penalty
خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
the ship was hulled
تنه کشتی اسیب دید یا سوراخ شد
damage
ضرر زدن خسارت دیدن اسیب
hurt
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com