Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English
Persian
pickier
ضربه زننده
pickiest
ضربه زننده
picky
ضربه زننده
Search result with all words
inside of the foot kick
بغل پای ضربه زننده
kicker
زننده ضربه با پا
typeball
یک عنصر ضربه زننده ماشین تحریر که شامل تمام کاراکترهای قابل استفاده میباشد
Other Matches
concussive
ضربت زننده صدمه زننده
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
forbidding
زننده
loathful
زننده
repercussive
پس زننده
beater
زننده
shuffler
زننده
mordant
زننده
starring
زننده
stinking
زننده
pinching
زننده
repellents
زننده
repellent
زننده
hideous
زننده
acrid
زننده
applauder
کف زننده
loathsome
زننده
odoriferous
زننده
percutient
زننده
nastier
زننده
nasties
زننده
knockers
زننده
knocker
زننده
nastiest
زننده
nippy
زننده
pit a pat
زننده
pungent
زننده
tart
زننده
wetter
نم زننده
bitten
زننده
vilest
زننده
viler
زننده
squalid
زننده
scabrous
زننده
vile
زننده
repeller
زننده
tarts
زننده
nasty
زننده
water repellent
پس زننده اب
striker
زننده
strikers
زننده
biting
زننده
clappers
کف زننده
clapper
کف زننده
acrimonious
زننده
staring
زننده
unlovely
زننده
prickling
زننده
nauseam
زننده
striking
زننده
poignant
زننده
strikingly
زننده
garish
زننده
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
napper
چرت زننده
repugnant
تنفرانگیز زننده
disturber
برهم زننده
glares
روشنایی زننده
glared
روشنایی زننده
flagellator
شلاق زننده
flogger
تازیانه زننده
bubbliest
جوش زننده
bubbly
جوش زننده
flogger
زننده شلاق
estimator
تخمین زننده
dozer
چرت زننده
pertubative
برهم زننده
glare
روشنایی زننده
pacer
گام زننده
malodor
بوی زننده
coruscant
برق زننده
crying
جار زننده
accusant
تهمت زننده
cornerman
زننده کرنر
spicily
بطور زننده
acrimoniousness
سخن زننده
inveigler
گول زننده
catterer
چهچه زننده
appellant
تهمت زننده
sharp
زننده زیرک
sharpest
زننده زیرک
sharps
زننده زیرک
calumnious
تهمت زننده
scintillating
جرقه زننده
calumniator
افترا زننده
flagellator
تازیانه زننده
beater
کتک زننده
accuser
تهمت زننده
accusers
تهمت زننده
fizzy
جوش زننده
galssy
بی نور زننده
libellant
تهمت زننده
libelant
تهمت زننده
callers
صدا زننده
lasher n
سد شلاق زننده
caller
صدا زننده
knotter
گره زننده
garishly
بطور زننده
gasper
نفس زننده
germinant
جوانه زننده
revolting
بهم زننده
bubblier
جوش زننده
gaunt
زننده ساختن
shackler
بخو زننده
scarifier
تیغ زننده
scintillant
جرقه زننده
howlers
جیغ زننده
howler
جیغ زننده
scintillator
جرقه زننده
slumberer
چرت زننده
ad nauseam
بسیار زننده
puddler
بهم زننده
shouter
فریاد زننده
seasoner
چاشنی زننده
seasoner
ادویه زننده
gaunt
زننده بی ثمر
trudger
قدم زننده
sourish
به ترشی زننده
tacker
میخ زننده
repulsive
زننده تنفراور
harsher
ناگوار زننده
harsh
ناگوار زننده
strider
گام زننده
harshest
ناگوار زننده
pricker
سیخ زننده
staring red
قرمز زننده
tacker
کوک زننده
sewer
اگو بخیه زننده
sewers
اگو بخیه زننده
fetid
دارای بوی زننده
inoffensively
بی انکه زننده باشد
swatter
ضربت سخت زننده
incisive speech
سخن تند یا زننده
trusser
چوب بست زننده
boiling
جوش زننده خشمناک
greeny
بسبزی زننده سبزفام
indign
زننده بدون استحقاق
invection
سخن سخت زننده
mawkish
بطور زننده احساساتی
reddish
مایل بسرخی زننده
stench
بوی زننده تعفن
rakish
فاجر جلف و زننده
repulsively
بطور زننده یا دافع
lurid
کم رنگ وپریده زننده
fulsome
زننده اغراق امیز
stenches
بوی زننده تعفن
pungently
بطور زننده یا تند
luridly
کم رنگ وپریده زننده
hydromancer
تفال زننده بوسیله اب
rankly
بطور زننده یابدبو
poignantly
بطور تیزیا زننده
pranksters
کسیکه شوخی زننده کند
lunger
ضربت زننده جهش کننده
smacking
سیلی زننده خوش طعم
prank
شوخی زننده تزئین کردن
pranks
شوخی زننده تزئین کردن
stirring
بهم زننده هیجان اور
prankster
کسیکه شوخی زننده کند
smacker
سیلی زننده خوش طعم
wheeler
دور زننده چرخ دار
nippingly
بطور زننده یا طعنه امیز
deceptive
گول زننده فریب امیز
loathly
زننده بطور نفرت انگیز
compound riposte
ضد حمله با یک یا دو حرکت گول زننده
harsh color
رنگ تند و ناملایم و زننده
sharp tongued
بکار برنده سخنان زننده
out flanking
دور زننده احاطه کننده جناح
broiler
بهم زننده جوجه یا پرنده کبابی
fanner
قرقی یا باز کوچک باد زننده
placekick
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
tickler
بهم زننده تحریک کننده قمقمه کوچک
volleyer
زننده توپ در هوا قبل ازبرخورد با زمین
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
incisively
بطور نافذ بطور زننده
pit a pat
بال بال زننده تپیدن
double kick
دو ضربه پی در پی
butting
ضربه با سر
surge
ضربه
surged
ضربه
surges
ضربه
shocked
ضربه
push
ضربه
pushed
ضربه
pushes
ضربه
collision
ضربه
collisions
ضربه
flap
ضربه
flapped
ضربه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com