Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (13 milliseconds)
English
Persian
tolerate
طاقت داشتن
tolerated
طاقت داشتن
tolerates
طاقت داشتن
tolerating
طاقت داشتن
Search result with all words
to live through something
طاقت چیزی را داشتن
Other Matches
bearing
طاقت
indefatigability
طاقت
sufferance
طاقت
gameness
طاقت
of little patience
بی طاقت
lip
طاقت
able-bodied
طاقت
longanimity
طاقت
iron nerves
طاقت
breaking point
طاقت
nerves of steel
طاقت
patience
طاقت
nerve
وتر طاقت
tedium
طاقت فرسایی
nerves
وتر طاقت
overbearing
طاقت فرسا
staying power
طاقت قدرت
intolerance
طاقت فرسایی
stamina
طاقت استقامت
to lose patience
بی طاقت شدن
to nerve oneself
طاقت اوردن
cumbersome
طاقت فرسا
astringent
طاقت فرسا
patience of hunger
طاقت گرسنگی
to keep it up
طاقت اوردن
gutting
طاقت جرات
stifling
طاقت فرسا
tiresome
طاقت فرسا
torturous
طاقت فرسا
troublous
طاقت فرسا
intolerancy
طاقت فرسایی
overwhelming
طاقت فرسا
guts
طاقت جرات
overwhelmingly
طاقت فرسا
overhelming
طاقت فرسا
gut
طاقت جرات
severer
طاقت فرسا شاق
severest
طاقت فرسا شاق
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
endure
طاقت چیزی راداشتن
to stand pain
دردردکشیدن طاقت اوردن
demanding
طاقت فرسا سخت
onerous
دشوار طاقت فرسا
severe
طاقت فرسا شاق
long wind
طاقت زیاد دویدن
gameness
طاقت تحمل مصائب
endured
طاقت چیزی راداشتن
endures
طاقت چیزی راداشتن
quarter horse
اسب کوتاه وپر طاقت
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
broad shoulders
نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
to hold
داشتن
doubts
شک داشتن
wanted
کم داشتن
want
کم داشتن
doubted
شک داشتن
doubt
شک داشتن
to possess
داشتن
to have
داشتن
to have possession of
داشتن
relieving
داشتن
lacks
کم داشتن
owns
داشتن
owning
داشتن
owned
داشتن
own
داشتن
relieves
داشتن
relieve
داشتن
lacked
کم داشتن
lack
کم داشتن
doubting
شک داشتن
redolence
بو داشتن
having
داشتن
have
داشتن
to go hot
تب داشتن
possessing
داشتن
bear
داشتن
bear
در بر داشتن
monogyny
داشتن یک زن
to hold a meeting
داشتن
bears
داشتن
bears
در بر داشتن
possesses
داشتن
to be feverish
تب داشتن
to be in a f.
تب داشتن
possess
داشتن
intercommon
داشتن
to have f.
تب داشتن
lackvt
کم داشتن
correlate
همبستگی داشتن
espouses
عقیده داشتن به
lends
معطوف داشتن
lend
معطوف داشتن
espousing
عقیده داشتن به
resemble
شباهت داشتن
correlating
همبستگی داشتن
differs
فرق داشتن
correlates
همبستگی داشتن
disguising
نهان داشتن
differed
فرق داشتن
differ
فرق داشتن
espoused
عقیده داشتن به
apprehending
بیم داشتن
apprehended
بیم داشتن
apprehend
بیم داشتن
sends
ارسال داشتن
sends
اعزام داشتن
sends
گسیل داشتن
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
in a jam
<idiom>
مشکل داشتن
apprehends
بیم داشتن
espouse
عقیده داشتن به
resembled
شباهت داشتن
resembles
شباهت داشتن
resembling
شباهت داشتن
exist
وجود داشتن
existed
وجود داشتن
exists
وجود داشتن
stink
تعفن داشتن
stinks
تعفن داشتن
attend
حضور داشتن
cherish
گرامی داشتن
afford
استطاعت داشتن
occupy
مشغول داشتن
occupying
مشغول داشتن
in a rush
<idiom>
عجله داشتن
in common
<idiom>
مسئولیت داشتن
loathes
نفرت داشتن از
occupies
مشغول داشتن
protruding
برامدگی داشتن
protruded
برامدگی داشتن
protrude
برامدگی داشتن
to continue
دنباله داشتن
to follow
دنباله داشتن
loathed
نفرت داشتن از
loathe
نفرت داشتن از
provides
مقرر داشتن
provide
مقرر داشتن
cherishing
گرامی داشتن
cherishes
گرامی داشتن
disguise
نهان داشتن
disguised
نهان داشتن
disguises
نهان داشتن
to think
[of]
عقیده داشتن
reside
اقامت داشتن
withholds
دریغ داشتن
in the cards
<idiom>
انتظار داشتن
withholding
دریغ داشتن
withhold
دریغ داشتن
withheld
دریغ داشتن
resides
اقامت داشتن
values
گرامی داشتن
resided
اقامت داشتن
cherished
گرامی داشتن
adjudge
مقرر داشتن
abominating
تنفر داشتن
abominates
تنفر داشتن
abominated
تنفر داشتن
abominate
تنفر داشتن
liaising
رابطه داشتن
contradicts
تناقض داشتن با
contradicted
تناقض داشتن با
hear
خبر داشتن
hears
خبر داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com