English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
to get a word in edgewise طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
Other Matches
athwart از طرفی بطرف دیگر
horizontal دراز کشیدن به صورت تخت یا حرمت از طرفی به طرف دیگر و نه از بالا به پایین
dialogue صحبت با شخص دیگر
dialogues صحبت با شخص دیگر
dialog صحبت با شخص دیگر
get hold of (someone) <idiom> (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
among other things میان چیزهای دیگر
among others میان چیزهای دیگر
inter alia میان چیزهای دیگر
inter alia میان اشخاص دیگر
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
interpolating در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
inclusive چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
shunts به خط دیگر انداختن
shunted به خط دیگر انداختن
shunt به خط دیگر انداختن
to p on one thing to another چیزی را به چیز دیگر انداختن
switch روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switched روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
long-winded پرچانه
long winded پرچانه
jawy پرچانه
data interchange format استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
persnickety وسواسی پرچانه
talkative وراج پرچانه
pernickety وسواسی پرچانه
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
interregnum فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
Apple Key کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
impartiality بی طرفی
one tideness یک طرفی
one sidedness یک طرفی
secund یک طرفی
cubical سه طرفی
neutrality بی طرفی
triacontahedral سی رویه سی طرفی
yon شخص ان طرفی
neutralism سیاست بی طرفی
neutralism روش بی طرفی
Do you know who you are dealing with? میدانی با کی طرفی ؟
neutral state حالت بی طرفی سیاسی
neutralism حفظ بی طرفی سیاسی
mixers انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
mixer انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
disinterestedly ازروی بی طرفی یابی علاقگی
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock میان چوب میان تیر
intervenient در میان اینده واقع در میان
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
let down پایین انداختن انداختن
colloquy صحبت
chitchat صحبت
collocutor هم صحبت
confabulation صحبت
talk صحبت
talked صحبت
talks صحبت
colloquies صحبت
mouthing صحبت
mouths صحبت
converse صحبت
conversed صحبت
mouthed صحبت
parle صحبت
converses صحبت
mouth صحبت
conversing صحبت
talked صحبت کردن
duologue صحبت دونفری
pillow talk صحبت خودمانی
dialogues گفتگو صحبت
dialogue گفتگو صحبت
private talk صحبت خصوصی
sniffling صحبت تودماغی
natters صحبت دوستانه
speaks صحبت کردن
natter صحبت دوستانه
nattering صحبت دوستانه
speak صحبت کردن
She refused to open her oips . لب به صحبت بازنکرد
well spoken خوش صحبت
well-spoken خوش صحبت
talk صحبت کردن
chit-chat صحبت کوتاه
chit chat صحبت کوتاه
talks صحبت کردن
aside صحبت تنها
conversationalist خوش صحبت
conversationalists خوش صحبت
speech صحبت نطق
speeches صحبت نطق
nattered صحبت دوستانه
sniffled صحبت تودماغی
conversable خوش صحبت
my inter locvtor طرف صحبت من
confabulate صحبت کردن
shoptald صحبت بازاری
chatty خوش صحبت
asides صحبت تنها
telephone frequency فرکانس صحبت
sniffle صحبت تودماغی
talk up <idiom> صحبت درمورد
sniffles صحبت تودماغی
conversationist خوش صحبت
chitchat صحبت کوتاه
cross talk تداخل صحبت
coze صحبت خودمانی
to talk [to] صحبت کردن [با]
articulate ماهر در صحبت
articulates ماهر در صحبت
articulating ماهر در صحبت
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
They have got engrossed in conversation . صحبت آها گه انداخته
interlocutors طرف صحبت هم سخن
interlocutor طرف صحبت هم سخن
blather صحبت بی معنی واحمقانه
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
monologues تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologue تک سخنگویی صحبت یک نفری
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
gest کار نمایان هم صحبت
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
sniffling تودماغی صحبت کردن
sniffle تودماغی صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
weigh one's words <idiom> مراقب صحبت بودن
geste کار نمایان هم صحبت
sniffles تودماغی صحبت کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
cramp one's style <idiom> محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
hobnob صحبت دوستانه کردن
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
he was talking about me درخصوص من صحبت می کرد
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
whispery اهسته صحبت کننده
monolog تک سخنگویی صحبت یک نفری
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
Sh spoke in such a way that… طوری صحبت کرد که
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
to switch on طرف صحبت کردن
There is some talk of his resigning. صحبت از استعفای اوست
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
She was talking to (with ) a friend . داشت با دوستش صحبت می کرد
throw in مطلبی بر صحبت کسی افزودن
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com